پاسخ به شبهات وهابیون

پاسخ به شبهات وهابیون
پاسخ به شبهات وهابیون

فتنه ابن تیمیه در حال خاموش شدن و اندیشه های او و شاگردش ابن قیم جوزی می رفت که در لابه لای کتاب ها مدفون شود، که ناگهان چهار قرن بعد، این افکار مجدداً جان تازه ای به خود گرفت و توسط محمد بن عبد الوهاب و کمک های حمایتی و اقتصادی آل سعود احیاء گردید.

نکته قابل تأمل درباره وهابیت، بستر رشد آن است. همان طور که می دانیم مکان و فضا و جغرافیای این مکتب عربستان است که یک کشور پهناور صحرایی است که فضای تبادل افکار به ویژه در گذشته در آن وجود نداشته است و فضای حس گرا و احساس گرا بر آن حاکم است. از طرفی رشد وهابیت در نقاطی بود که حالت قبائلی و صحرایی داشت و عموم مردم از سطح آگاهی چندانی برخوردار نبودند؛ مثل پاکستان و افغانستان، چون فقط در این فضاهای سنتی است که قدرت باز سازی و بازتولید خود را دارد و در فضاهای علمی و یا غیر قبائلی رشدی ندارد.

از این رو وهابیون با استفاده از ضعف بینشی این گونه افراد نسبت به اسلام و ضعف قدرت تحلیلی و فکری آنان توانستند افکار باطل خود را به خوردشان داده و آن ها را با خود همراه سازند. اما هرقدر از عمر این گروه متوحش می گذرد و هرچه بیشتر عقایدشان در سطح جوامع شهری و علمی مطرح می شود، مورد اقبال کمتری قرار گرفته و حتی مورد طرد قرار می گیرند ـ به گونه ای که حتی بسیاری از رشدیافتگان این مذهب نیز از باورهای قبلی فاصله گرفته و به سوی حقیقت رهنمون می شوند ـ زیرا باطل بودن عقاید آنان روشن تر و واضح تر می شود.

این نوشتار نگاهی است به برخی از اصول مسلّم دینی و روایی که مورد انکار و شبه افکنی وهابیون قرار گرفته است.

توسّل از نظر لغت یعنی اتّخاذ «وسیله» برای نزدیک شدن به چیزی.پاسخ به شبهات وهابیون

و «وسیله» در لغت به معنای نزدیک شدن(1) درجه(2)، چاره جویی برای رسیدن به چیزی با میل و رغبت(3) و هر چیزی که به وسیله آن، نزدیک شدن به دیگری ممکن باشد.(4)

در اصطلاح مقصود از توسل آن است که بنده چیزی یا شخصی را نزد خداوند واسطه قرار دهد تا او وسیله ی نزدیکی اش گردد.(5)

محور اصلی فکری و اعتقادی هر انسان موحد و مؤمن این است که در جهان هستی، مؤثری جز ذات خداوند وجود ندارد و همه تاثیر و تأثرات با اذن تکوینی خداوند صورت می گیرد. و اگر در این اصل اعتقادی ذره ای خلل وارد شود، فرد از دایره توحید و ایمان خارج خواهد شد.

اما از سویی دیگر باید توجه داشت که خداوند جهان مادی را بر اساس نظام اسباب و مسببات قرار داده است و فیض خود را تنها از طریق مجاری و اسباب اعطا می کند؛(6) این سخن بدین معناست که انسان برای رسیدن به مقصود خویش، باید به اسباب و وسایط متوسّل شود.

به عنوان مثال اگر بخواهد زمین خشک و بایری را تبدیل به مزرعه ای سر سبز و یا باغی آباد کند، باید زمین را شخم بزند، نهال یا دانه و بذر درون زمین بکارد، به موقع کود و آب بدهد، به اندازه لازم سم پاشی کند و…

اگر می خواهد به طبقه دوم یا سوم یک ساختمان برسد، باید از پله های آن بالا رود، یا سوار آسانسور یا پله برقی شود و همین طور در سایر کارهای روزمره زندگی، انسان به اسباب و وسایل برای رسیدن به مقصود خود تمسّک و توسّل می جوید؛ به عنوان مثال سوار اتومبیل می شود تا زودتر به محل کار برسد، با دستان خود کلید را به کار می گیرد تا در را باز کند، وقتی تشنه می شود سراغ آب می رود و وقتی مریض می شود، از راه طبابت و دارو، مریضی را برطرف می کنند، از رایانه برای به دست آوردن امور مورد نیاز سود می جوید و ده ها نمونه دیگر که نشان می دهد همه ی ما در بر آوردن حاجات خود از اسباب و وسایل بهره می جوییم و این به طور کامل امری عادی و روزمره است.

بر این اساس، توسّل لازمه زندگی انسان در جهان هستی است؛ جهانی که بر آن قانون اسباب و مسببات حکم فرما است. بنابراین، خداوند ـ که هستی عالم از او است و ادامه ی هستی و هر حرکت، نیرو و تغییری وابسته به او و ناشی از فیض او است ـ خود برای اعطای فیض خویش، مجاری و اسبابی را قرار داده است.

این ها در امور عالم طبیعت است. در عالم معنا و ملکوت هم انسان از اسباب و وسایلی برای رسیدن به هدف خود استفاده می کند که به اجبار اسباب و وسایل غیر مادی و غیر طبیعی هستند.

ما برای رسیدن به کمال معنوی از اسباب معنوی سود می جوییم و توسل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، امامان معصوم علیهم السلام و اولیاء و صلحاء و… در این راستا تحقق می یابد. ما از آنان می خواهیم با توجه به مقام قرب و منزلتی که در نزد خداوند دارند ما را دعا کرده و دستگیری نمایند تا به حاجت هایمان دست یابیم. خداوند نیز انسان را در جهت کسب کمالات معنوی و قرب به درگاه خویش، امر به تمسک به وسایل؛ یعنی، امر به توسل کرده و فرموده است: «یّا ایُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابتَغُوا اِلَیهِ الوَسِیلَةَ ـ ای مؤمنان! پروای الهی داشته باشید و به سوی او وسیله تحصیل کنید».(مائده/35)

با تمام وضوح و عقلی بودن این بحث، برخی از وهابیون بر اساس جمود فکری خود چنین فتواهایی می دهند:

شیخ عبدالعزیز بن باز مفتی سابق حجاز می گوید: «توسل به جاه، و برکت یا حقِ کسی بدعت است، ولی شرک نیست؛ از همین رو هرگاه کسی بگوید: “اللّهمّ إنّی أسألک بجاه أنبیآئک أو بجاه ولیّک فلان أو بعبدک فلان أو بحقّ فلان أو برکة فلان”جایز نیست، بلکه بدعت و شرک آلود است».(7)

شیخ صالح بن فوزان می گوید: «هر کس به خالق و رازق بودن خداوند ایمان آورد، ولی در عبادت واسطه هایی بین خود و خداوند قرار دهد، در دین خدا بدعت گذارده است… و اگر به وسائط متوسل شود (به جهت جاه و مقام آنان) بدون آن که آنان را عبادت کند، این بدعت حرام و وسیله ای از وسایل شرک است…». (8)

و گروه فتوای وهابیان، در جواب سؤالی از توسل می گویند: «توسل به ذات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و غیرِ او (از انبیا و صالحان) جایز نیست. همچنین توسل به جاه پیامبر(ص) و غیر او حرام است؛ زیرا این عمل بدعت است و از پیامبر(ص) یا صحابه حکمی در این مورد نرسیده است…». (9)

در پاسخ به این سخن ضمن یادآوری تأیید قرآنی،(10) روایی و عقلی توسل، به چند نمونه از توسلات صحابه به انبیا و به ویژه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اشاره می کنیم؛ چرا که آنان مدعی اند که این مسئله در سیره وجود نداشته و کاری نوظهور و بدعت است.

مردی نابینا خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد: «از خدا بخواه مرا بهبود بخشد. پیامبر به او فرمود: اگر خواستی دعا می کنم، و اگر بخواهی صبر کنی، برای تو بهتر است.» عرض کرد: «دعا بفرمایید.»

پیامبر به او فرمود: «وضو بگیر، وضوی نیکو و این دعا را بخوان: اللّهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبیک محمد نبی الرحمه. یا محمد انی توجهت بک الی ربی فی حاجتی لتقضی لی. اللّهم شفعه فی؛ پروردگارا! من به وسیله پیامبرت محمد پیامبر رحمت، به سوی تو می آیم و از تو درخواست می کنم. ای محمد! من برای درخواست حاجتم از خداوند نزد تو آمدم و تو را وسیله قرار دادم تا خواسته ام برآورده گردد. خداوندا! او را شفیع و وسیله من قرار ده.» (11)

طبرانی در معجم الکبیر از عثمان بن حنیف روایت کند که: «مردی برای نیاز خویش نزد عثمان بن عفان آمد و شد می کرد ولی عثمان به او و خواسته او توجهی نشان نمی داد. آن مرد ابن حنیف را دید و از وضع موجود شکوه کرد.

عثمان بن حنیف به او گفت: به وضو خانه برو وضو بگیر. سپس به مسجد درآی و دو رکعت نماز بگزار و بگو: اللّهم انی اسئلک و اتوجه الیک بنبینا محمد نبی الرحمة. یا محمد انی اتوجه بک الی ربی لتقضی حاجتی و تذکر حاجتک؛ پروردگارا! من به وسیله پیامبرمان محمد، پیامبر رحمت، به سوی تو می آیم و از تو درخواست می کنم. ای محمد! من برای رفتن به سوی خدا نزد تو آمدم و تو را وسیله قرار دادم تا حاجتم برآورده گردد. سپس خواسته ات را یادآور می شوی.

آن مرد رفت و آنچه به او گفته بود انجام داد. سپس به در خانه عثمان بن عفان آمد که ناگهان دربان خانه نزد او آمد و دستش را گرفت و وارد مجلس عثمان کرد. او نیز وی را روی زیرانداز کنار خود نشانید و گفت: خواسته ات چیست؟ او خواسته اش را بیان کرد و وی آن را برآورده ساخت. سپس به او گفت: تو تا این ساعت نیازت را یادآور نشده بودی. و گفت: هر نیاز و حاجت دیگری که داری بیان کن.» (12)

در صحیح بخاری است که: «عمر بن خطاب هر گاه قحطی می شد عباس بن عبدالمطلب را شفیع و وسیله قرار می داد و می گفت: اللّهم انا کنا نتوسل الیک بنبینا فتسقینا، و انا نتوسل الیک بعم نبینا فاسقنا قال فیسقون؛ پروردگارا! ما در گذشته با توسل به پیامبرمان به سوی تو می آمدیم و تو بارانمان می دادی و سیرابمان می کردی. و اکنون با توسل به عموی پیامبرمان به سوی تو می آییم. پس، بارانمان ده و سیرابمان کن. راوی گوید: پس از آن باران می بارید و سیراب می شدند.» (13)

در دوران عمر بن خطاب خشکسالی پدیدار گشت. بلال بن حرث نزد قبر نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت:«یا رسول الله استسق لامتک فانهم هلکوا؛ای پیامبر، برای امت خود طلب باران کن که هلاک می شوند.» (14)

یکی از اعتقادات عموم مسلمانان و معتقدان به ادیان، مسئله شفاعت است؛ یعنی روز قیامت اولیای الهی در حق گروهی از گناه کاران شفاعت کرده و آنان را از عذاب نجات می دهند و یا بنا بر تفسیر برخی از شفاعت، اولیای الهی با شفاعتشان از شخصی سبب ترفیع درجه او می شوند. در میان مسلمانان، وهابیان معتقدند که تنها می توان از خدا طلب شفاعت کرد و اگر کسی از خود شافعان، طلب شفاعت کند مشرک است، ولی عموم مسلمانان قائلند این حقی را که خداوند برا ی شافعان قرار داده می توان از آنان طلب نمود، البته با اعتقاد به این که اصل این حق از آن خداست و اولیا بدون اذن او شفاعت نمی کنند. یادآوری این نکته ضروری است که محمد بن عبدالوهاب می گوید: «شفاعت برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و سایر انبیا و ملائکه و اولیا وکودکان، از جمله اموری است که مطابق روایات وارده ثابت است»(15)

اما آن چه از نظر وهابیان شرک محسوب می شود طلب شفاعت از غیر خداوند متعال است؛ یعنی انسان تنها می تواند از خدا در خواست شفاعت کند و در خواست از شافعان خواندن غیر خدا است.

برای توضیح مطلب باید بدانیم که در قرآن، شفاعت به چند دسته تقسیم می شود:

الف: آیاتی که شفاعت را نفی می کند.(آیه254 سوره بقره).

ب: ابطال عقیده یهود در شفاعت. (آیه 47 و 48سوره بقره)

ج: نفی شفاعت از کافران. (آیات 46 ـ 48 سوره مدثر)

د: نفی صلاحیت شفاعت از بت ها. (سوره یونس، آیه 18)

ه: اختصاص شفاعت به خداوند (زمر، آیه 44)

و: شفاعت مشروط برای غیر خدا. (یونس، آیه 3 و سبأ،آیه 23)

مقتضای جمع بین آیات این است که از آن جا که طیق عقیده توحید افعالی، و این که هر تأثیری به اذن اوست، برخی از آیات، شفاعت را منحصراً برای خدا قرارداده است، ولی منافات ندارد که این حق اختصاصی خود را به کسی بدهد، تا با اجازه او، اعمال کند. همان گونه که به پیامبر و اولیای خود (ع) چنین اجازه ای داده است.

بنابراین باید گفت که قرآن کریم با مسلم گرفتن اصل شفاعت، یادآور می شود که شفاعت تنها به اذن الهی انجام می پذیرد: « مَن ذا الذی یَشفَعُ عنده الّا بإذنه ـ کیست که در پیشگاه الهی به شفاعت برخیزد مگر به فرمان او»(بقره/255) و « ما مِن شفیعٍ الّا مِن بعد إذنه ـ هیچ شفیعی جز با اجازه او نخواهد بود.»(یونس/3) و از طرفی دیگر به ابطال عقیده بت پرستان و مشرکان در این مورد پرداخته است. زیرا آنان برای شفاعت هیچ گونه شرط و قیدی مانند اذن خدا قائل نیستند. قرآن این عقیده را رد می کند.

بنابراین اگر کسی با استدلال به چنین آیاتی شفاعت در اسلام را زیر سوال ببرد، مغالطه ای آشکار نموده است؛ چرا که در شفاعت اسلامی، نه اعتقاد به الوهیت شافعان مطرح است و نه بی قید و شرط بودن شفاعت آنان.

پس هرگاه اصل شفاعت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دیگران در قیامت مورد تأیید است، درخواست آن از سوی مؤمنان نیز امری مشروع است.

بخاری در صحیح خود بابی را منعقد کرده تحت عنوان: «هرگاه امام را شفیع خود قرار دهند تا برای آن ها طلب باران کند خداوند آنان را رد نخواهد کرد.»پاسخ به شبهات وهابیون

از این عبارت استفاده می شود که حقیقت شفاعت همان دعا و خواستن از خداوند است. و طلب شفاعت از ولی خدا به معنای طلب خواست و دعا است و طلب دعا از مؤمن نه تنها شرک و حرام نیست، بلکه امری مستحب و راجح می باشد و انسان می تواند در حال حیات و ممات از کسی بخواهد تا برای او دعا کند و کاری را برای او از خدا بخواهد. همان گونه که قرآن کریم می فرماید:« وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یسْتَغْفِرْ لَکمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَیتَهُمْ یصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکبِرُون ـ و هرگاه به آنان گفته شود بیایید تا رسول خدا برای شما از حق آمرزش بطلبد، سرپیچی می کنند و می بینی که با تکبر و نخوت روی می گردانند.»(منافقون/5)

و برادران یوسف از پدر می خواهند که برایشان از خداوند طلب آموزش کند: « قَالُواْ یأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کنَّا خَاطِِین ـ گفتند: ای پدر! برای گناهان ما آمرزش بخواه، که ما خطا کار بوده ایم »(یوسف/97) و نبی خدا آنان را متهم به شرک نمی کند.

همچنین قرآن دستور می دهد مردم به نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفته و از پیامبر درخواست کنند که برایشان استغفار کنند: « وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوک فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا ـ و اگر نامبردگان بعد از آن خلاف کاری ها ـ یعنی تحاکم نزد طاغوت و اعراض از رسول و سوگند دروغ ـ از در توبه نزد تو آمده بودند، و از خدا طلب آمرزش کرده بودند، و رسول برایشان طلب مغفرت کرده بود می دیدند که خدا توبه پذیر و مهربان است» (نساء/64).

در آیات قرآن به وضوح مشخص است طلب کردن از غیر خدا در صورتی که در راستای اذن خدا باشد به هیچ وجه اشکالی ندارد بلکه در راستای دستور الهی است.

ترمذی از انس نقل کرده که گفت: « من از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درخواست کردم که برای من در روز قیامت شفاعت کند. حضرت فرمود: من انجام خواهم داد. عرض کردم: کجا به دنبال شما باشم؟ فرمود: در کنار صراط».(16)

نیز هنگامی که رسول خدا از دنیا رحلت نمود ابوبکر از سلع آمد و چون از وفات حضرت مطلع شد، پارچه را از روی حضرت کنار زده و او را بوسید و گفت: «پدر و مادرم به فدای تو، تو در حال حیات و ممات خود خوب بودی، ما را نزد پرودگارت یاد نما.» (17)

بنابراین طلب شفاعت از رسول خدا در حال حیات و ممات روش صحابه بوده و در منابع شیعه و سنی وجود دارد.

یکی از شبهاتی که وهابیت بر ضد محبان اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مطرح و آنرا بهانه و دستاویزی برای توهین و تهمت به آنان قرار داده اند، بحث تبرک به صالحین و برگزیدگان، اماکن و مشاهد مقدسه و آثار وابسته به آنان است که از ناحیه وهابیت به شدت انکار و آن را از مصادیق شرک شمرده اند و با کسانی که قصد تبرک جستن به آثار انبیا و اولیاء را داشته باشند به شدت مقابله و مبارزه می نمایند.

البته تبرک در لغت به معنای طلب برکت و به معنای زیادت و رشد یا سعادت است.(18) تبرک به چیزی؛ یعنی طلب برکت از طریق آن شی ء. و در اصطلاح به معنای طلب برکت از طریق چیزها یا حقیقت هایی است که خداوند متعال برای آن ها امتیازها و مقام های خاصی قرار داده است؛ همانند لمس کردن یا بوسیدن دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یا برخی از آثار آن حضرت بعد از وفاتش. اما علمای وهابی معتقدند که این کار حرام بوده و چنین فتوا داده اند:

بعضی فتاوای وهابیان درباره تبرک

شورای دائمی مفتیان وهابی می گوید: «توجه پیدا کردن مردم به این مساجد و مسح نمودن دیوارها و محراب ها و تبرک به آن ها بدعت و نوعی شرک و شبیه به عمل کفار در جاهلیت است.» (19)

ابن عثیمین می گوید: «تبرک جستن به پارچه کعبه و مسح آن از بدعت هاست؛ زیرا از پیامبر چیزی نرسیده است.» (20) و می گوید: «برخی از زائرین دست به محراب و منبر و دیوار می کشند، تمام این ها بدعت است.» (21)

بن باز می گوید: «قرار دادن قرآن در ماشین به جهت تبرک، اصل و دلیلی بر آن نبوده و غیر مشروع است.(22) صالح بن فوزان از مفتیان وهابیان می گوید: «سجده کردن بر تربت اگر به قصد تبرک به این تربت و تقرب به ولی باشد، شرک اکبر است و اگر مقصود از آن تقرب به خدا با اعتقاد به فضیلت این تربت باشد، همانند فضیلت زمین مقدس در مسجد الحرام و مسجد نبوی و مسجد الاقصی، بدعت است.» (23)و می گوید: «تبرک به اماکن و آثار و اشخاص ـ از زندگان و مردگان ـ جایز نیست؛ زیرا یا شرک است و…»(24)

این سخنان و شبهه پراکنی آنان در حالی است که با مراجعه به تاریخ و سیره ی انبیا و اولیا و نیز ادله قرآنی(25) و روایی، نادرستی این گفتار وهابیون به وضوح آشکار می گردد که به نمونه هایی از تبرک صحابه به آثار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشاره می کنیم.

در صحیح بخاری از سهیل بن سعد روایت کند که: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ خیبر فرمود: فردا این پرچم را به دست کسی خواهم داد که خداوند خیبر را به دست او می گشاید، او دوست دار خدا و رسول خداست و خدا و رسول خدا دوستدار اویند. راوی گوید: مردم آن شب را به سختی سپری کردند تا بدانند پرچم به دست کدامین آن ها داده خواهد شد. بامدادان همگی به نزد رسول خدا آمدند و هر یک امید آن داشت که پرچم به او داده شود که رسول خدا فرمود: علی کجاست؟ گفته شد: یا رسول خدا او از درد چشمانش می نالد. پیامبر به دنبال او فرستاد تا حاضر شد، و دو چشم او را با آب دهان شفا بخشید، به گونه ای که گویا دردی وجود نداشته است. .. تا آخر حدیث»(26)

مسلم در صحیح خود روایت می کند که: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به منا آمد و پس از رمی جمرات و قربانی کردن، سر خود را تراشید و موی سر را به مردمان داد.»

و در روایت دیگری گوید: «آن حضرت سرتراش را فرا خواند و پس از تراشیدن موها، آن ها را به اباطلحه داد. راوی گوید: او نیز آن ها را میان مردم تقسیم کرد.» (27)

و نیز از انس بن مالک روایت کند که گفت: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که سر می تراشید و صحابه آن حضرت دور او را گرفته بودند تا هر مویی که فرو افتد در دست یکی از آنان قرار گیرد.» (28)

و در کتاب اسد الغابه در شرح حال خالد بن ولید گوید: «خالد بن ولید که در نبرد با ایرانیان و رومیان نقش ویژه و برجسته ای داشت به هنگام فتح دمشق در شب کلا هی که با آن می جنگید، تار مویی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را قرار داده بود که به برکت آن فتح و ظفر می جست و همیشه پیروز بود.»

هم چنین در شرح حال او در اصابه و مستدرک حاکم گویند: «خالد بن ولید در نبرد یرموک شب کلا ه خویش را گم کرد و دستور داد آن را بجویند. ابتدا آن را نیافتند، ولی دوباره جستجو کردند و آن را یافتند و دیدند شب کلا هی کهنه و مندرس است. خالد گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در سالی عمره به جای آورد و سر تراشید. مردمان به جمع آوری موهای آن حضرت پرداختند و من در گرفتن موی پیشانی بر آنان سبقت گرفتم و آن را در این شب کلا ه نهادم و اکنون در هیچ نبردی حاضر نمی شوم که این شب کلا ه با من باشد مگر آن که پیروزی نصیب من می گردد.» (29)

 و در صحیح بخاری روایت کند که: «تارهای از موی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد ام سلمه زوجه رسول خدا بود که هرگاه کسی را چشم زخمی می رسید ظرف آبی خدمت ایشان می فرستاد تا آن موها را در آن فرو کند و آسیب دیده را شفا بخشد.» (30)

عبداللّه خادم اسماء دختر ابوبکر گوید: «بانوی من اسماء، جبه و روپوش بلندی با نشان های سبز به من نشان داد و گفت: این جبه را رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می پوشید و ما آن را می شوییم و از آن شفا می گیریم.» (31)

و در صحیح مسلم گوید: «این جبه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. سپس جبه ای بلند بیرون آورد که جادکمه ها و چاک های آن از حریر و دیباج بود و گفت: این جبه نزد عایشه بود تا از دنیا رفت و پس از او به من رسید. پیامبر آن را می پوشید و ما آن را می شوییم تا بیماران به وسیله ی آن بهبود یابند.» (32)

صفیه می گوید: «هر گاه عمر بر ما وارد می شد دستور می داد تا کاسه ای که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نزد ما بود به او دهیم، سپس آن را از آب زمزم پر می نمود و از آن می آشامید و به قصد تبرک بر صورتش می پاشید.» (33)

نیز نقل شده که: «ابن عمر را دیدم که دستش را بر جایگاه پیامبر در منبر کشیده و به صورت خود می مالید.» (34)

عبداللَّه بن احمد بن حنبل می گوید:«پدرم را دیدم که تارمویی از موهای رسول خدا را گرفته و بر لب های خود می گذارد و می بوسد، و گمان می کنم که آن را بر چشم خود می گذاشت و نیز در آبی می شست و آن را می آشامید و به واسطه ی آن استشفا می جست. و نیز دیدم که کاسه ی پیامبر را گرفته و در آب فرو برده و از آن می آشامید… وقتی عبداللَّه بن احمد از پدرش درباره کسی که برآمدگی منبر رسول الله و نیز حجره حضرت را مسّ می کند، سؤال کرد. او در جواب گفت: من به این عمل اشکالی نمی بینم.» (35)

این ها تنها نمونه هایی از مصادیق تبرک در سیره صحابه بود که برای بطلان سخنان سخیف وهابیت کافی است.

از جمله موضوعات مورد اختلاف مسلمانان با وهابیان، موضوع بنا و ساختن گنبد و بارگاه و گلدسته بر روی قبور است. مسلمانان در طول تاریخ به این سنّت عمل کرده و بر جواز و استحباب آن، به ادله ای از کتاب و سنّت، تمسک کرده اند. به خصوص این عمل موافق با منطق عقل و روش عقلا است. ولی از زمان ابن تیمیه مخالفت با این عمل شروع شد و بناها و گنبد و گلدسته ها از مظاهر شرک شناخته شد، تا زمان آل سعود که این عقیده به حدی اوج گرفت که آل سعود در عمل به مخالفت با آن پرداختند و با فتوایی که از علمای وهابی صادر شد، امر به تخریب گنبد و بارگاه و گلدسته ها و بناهای قبور داده شد. تمام آن ها به جز بارگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن هم از ترس مسلمین، تخریب گشت.

ابن تیمیه می گوید:«مشاهدی که بر روی قبور انبیا و صالحین از عامه و اهل بیت بنا شده، همه از بدعت های حرامی است که در دین اسلام وارد شده است»(36) و در جایی دیگر می گوید: «شیعه مشاهدی را که روی قبور ساخته اند تعظیم می کنند، شبیه مشرکین در آن ها اعتکاف می کنند، برای آن ها حج انجام می دهند، همان گونه که حجاج به سوی بیت عتیق حج انجام می دهند»(37)

صنعانی می گوید: «مشهد به منزله بت است، این ها آن چه که مشرکان در عصر جاهلیت بر بت های خود انجام می دهند، بر قبور اولیای خود انجام می دهند…» (38)

در پاسخ می گوییم: اگر بنا باشد کسی را به سبب ساختن بنا بر قبور متهم به شرک کنید باید ابتدا ثابت کنید که این عمل شیعیان با اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت آنان بوده و نه از روی تعظیم شعائر و خضوع در مقابل مقام بلندشان. زیرا خداوند در قرآن تعظیم شعائر را نشانه ایمان و تقوا دانسته است. ضمن این که هیچ شیعه ای با نماز خواندن در این بیوت مقدسه، بنای قبور، روشن کردن چراغ و مانند آن اعتقاد به الوهیت یا ربوبیت آنان، حتی به ذهنش نیز خطور نمی کند. بلکه شیعه با هدف تکریم و پاسداشت مقام آنان و عبرت آموزی و دیگر دلایل معقول و مشروع به زیارت قبورشان می روند.

این عمل در سیره صحابه و بزرگان وجود داشته و حتی نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز بدان عمل می کرده اند. از ابن عمر نقل شده است که: «پیامبر روزهای شنبه پیاده و سواره به قبا می رفت و ابن عمر همین کار را انجام می داد.»

و روایت کرده اند که: «حضرت فاطمه زهرا(س)، هر جمعه به زیارت قبر عموی خود حضرت حمزه می رفت ودر آن جا نماز می خواند و گریه می کرد.» (39)

و از خلیفه دوم و عبدللَّه بن عمر نیز نقل شده که: «به هنگام بازگشت از سفر، ابتداء قبر پیامبر را زیارت می کردند.» (40)

 

 

در تدوین این نوشتار از مجموع کتاب های استاد رضوانی بهره وافر برده شد.

پی نوشت ها:

1) لسان العرب ج11 ص724 تاج العروس ج 8 ص154

2) همان

3) المفردات فی غریب القرآن ص 524.

4) لسان العرب، المنجد.

5) روح المعانی آلوسی، ج3، ص124.

6) بحارالانوار، ج 2، ص 90. در سخن امام صادق(ع) چنین آمده است: خدای سبحان برای هر چیزی سببی قرار داده و امتناع دارد که چیزها را جز به وسیله ی اسباب آن ها به اجرا در آورد. (سنّتش بر این است که اشیا و افعال را بر اساس اسباب خود و بر محور نظم و قانون علّت و معلول صورت دهد.) کافی، ج1، ص 183

7) مجموع فتاوی و مقالات متوعه، بن باز ج4، ص 311.

8) المنتقی من فتاوی الشیخ بن فوزان، ج2، ص 54.

9) البدع و المحدثات و ما لا اصل له، 265.

10) یوسف97-98. نساء، 64.

11) صابونی، محمدعلی، مختصر تفسیر ابن کثیر، ج1، ص410؛ ثعالبی، ابوزید، تفسیر ثعالبی، ج 2، ص257.

12) بیضاوی قاضی ناصرالدین، تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 222؛ ابی مسعود، محمد بن المصطفی العمادی، تفسیرابن مسعود، ج 2، ص 158؛ صابونی، محمدعلی، صفوة التفاسیر، ج 1، ص286.

13) تفسیر فخررازی، ج 6 ـ 10، ص 166

14) ابن حجر. الفتح الباری فی شرح البخاری، ج2، ص412؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج7، ص482؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج56، ص489

15) الهدایة السنیة، ص 42.

16) سنن ترمذی ج 4 ص42 باب ما جاء فی شأن الصراط

17) السیرةالحلبیة، ج3،ص 392.

18) لسان العرب، ج 10، ص 390؛ صحاح اللغه، ج 4، ص 1075 و النهایه، ج 1، ص 120.

19) اللجنة الدائمه للبحوث العلمیه و الافتاء، ح 3019.

20) مجموع الفتاوی لابن اعثمیمین، رقم 366.

21) دلیل الأخطاء، ص 107.

22) فتاوی الاسلامیه، ج4، ص 29.

23) المنقی من فتاوی الشیخ صالح بن فوزان ج2 ص 86

24) البدعه،ص 29.

25) از آیات قرآن استفاده می شود که برخی از زمین ها و بقعه ها مبارکند و بر زمین ها و بقعه های دیگر ترجیح دارند و در مقابل، برخی از زمین ها و بقعه ها غیر مبارکند و باید از آن ها پرهیز نمود خداوند متعال در مورد کعبه و مکّه می فرماید: (إِنَّ اََوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَهُدًی لِلْعالَمینَ). و نیز می فرماید: (وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنی مُنْزَلاً مُبارَکاً وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلینَ).همچنین می فرماید: (وَنَجَّیْناهُ وَلُوطاً إِلَی اْلأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ). خداوند درباره حضرت موسی می فرماید: (إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی). و نیز در خطاب به او می فرماید: (فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی). در آیه ای درباره سلیمان( ع)آمده است: (وَلِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْری بِأَمْرِهِ إِلی اْلأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها).همچنین در مورد پیامبر اسلام می فرماید:(سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ).

26) صحیح بخاری، جلد 2 صفحه 107.

27) صحیح مسلم، کتاب الحج حدیث 323 و 326. سنن ابوداوود، کتاب المناسک حدیث 1981.

28) صحیح مسلم، کتاب الفضائل حدیث 74 ص1812

29) مستدرک حاکم،جلد 3 صفحه 299.

30) صحیح بخاری، کتاب اللباس جلد 4 صفحه 27.

31) مسند احمد، جلد 6 صفحه 348. طبقات ابن سعد، جلد 1 صفحه 22، باب ذکر لباس النبی. تاریخ الا سلا م ذهبی السیرة النبویة صفحه 503.

32) صحیح مسلم، ج3 ص161، کتاب اللباس و الزینة باب تحریم استعمال اناء الذهب و الفضة حدیث 2069

33) الاصابة، ترجمه فراس ج3 ص202 اسدالغابة ج4 ص352

34) طبقات ابن سعد، ج 1، ص 254.

35) سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص 212.

36) منهاج السنه، ج2، ص 435.

37) همان، ج1، 474.

38) کشف الارتیاب، ص 286.

39) نف عبدالرزاق 3: 572 – مستدرک حاکم ج1، 377 – السنن الکبری4، 131 – تمهید شرح موطا،3، 234

40) شفاء السقام، ص44 وفاء الوفاء4، 1340.

 

در تدوین این نوشتار از مجموع کتاب های استاد رضوانی بهره وافر برده شد.

پی نوشت ها:

1) لسان العرب ج11 ص724 تاج العروس ج 8 ص154

2) همان

3) المفردات فی غریب القرآن ص 524.

4) لسان العرب، المنجد.

5) روح المعانی آلوسی، ج3، ص124.

6) بحارالانوار، ج 2، ص 90. در سخن امام صادق(ع) چنین آمده است: خدای سبحان برای هر چیزی سببی قرار داده و امتناع دارد که چیزها را جز به وسیله ی اسباب آن ها به اجرا در آورد. (سنّتش بر این است که اشیا و افعال را بر اساس اسباب خود و بر محور نظم و قانون علّت و معلول صورت دهد.) کافی، ج1، ص 183

7) مجموع فتاوی و مقالات متوعه، بن باز ج4، ص 311.

8) المنتقی من فتاوی الشیخ بن فوزان، ج2، ص 54.

9) البدع و المحدثات و ما لا اصل له، 265.

10) یوسف97-98. نساء، 64.

11) صابونی، محمدعلی، مختصر تفسیر ابن کثیر، ج1، ص410؛ ثعالبی، ابوزید، تفسیر ثعالبی، ج 2، ص257.

12) بیضاوی قاضی ناصرالدین، تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 222؛ ابی مسعود، محمد بن المصطفی العمادی، تفسیرابن مسعود، ج 2، ص 158؛ صابونی، محمدعلی، صفوة التفاسیر، ج 1، ص286.

13) تفسیر فخررازی، ج 6 ـ 10، ص 166

14) ابن حجر. الفتح الباری فی شرح البخاری، ج2، ص412؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج7، ص482؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج56، ص489

15) الهدایة السنیة، ص 42.

16) سنن ترمذی ج 4 ص42 باب ما جاء فی شأن الصراط

17) السیرةالحلبیة، ج3،ص 392.

18) لسان العرب، ج 10، ص 390؛ صحاح اللغه، ج 4، ص 1075 و النهایه، ج 1، ص 120.

19) اللجنة الدائمه للبحوث العلمیه و الافتاء، ح 3019.

20) مجموع الفتاوی لابن اعثمیمین، رقم 366.

21) دلیل الأخطاء، ص 107.

22) فتاوی الاسلامیه، ج4، ص 29.

23) المنقی من فتاوی الشیخ صالح بن فوزان ج2 ص 86

24) البدعه،ص 29.

25) از آیات قرآن استفاده می شود که برخی از زمین ها و بقعه ها مبارکند و بر زمین ها و بقعه های دیگر ترجیح دارند و در مقابل، برخی از زمین ها و بقعه ها غیر مبارکند و باید از آن ها پرهیز نمود خداوند متعال در مورد کعبه و مکّه می فرماید: (إِنَّ اََوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَهُدًی لِلْعالَمینَ). و نیز می فرماید: (وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنی مُنْزَلاً مُبارَکاً وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلینَ).همچنین می فرماید: (وَنَجَّیْناهُ وَلُوطاً إِلَی اْلأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها لِلْعالَمینَ). خداوند درباره حضرت موسی می فرماید: (إِذْ ناداهُ رَبُّهُ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی). و نیز در خطاب به او می فرماید: (فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی). در آیه ای درباره سلیمان( ع)آمده است: (وَلِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْری بِأَمْرِهِ إِلی اْلأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها).همچنین در مورد پیامبر اسلام می فرماید:(سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ).

26) صحیح بخاری، جلد 2 صفحه 107.

27) صحیح مسلم، کتاب الحج حدیث 323 و 326. سنن ابوداوود، کتاب المناسک حدیث 1981.

28) صحیح مسلم، کتاب الفضائل حدیث 74 ص1812

29) مستدرک حاکم،جلد 3 صفحه 299.

30) صحیح بخاری، کتاب اللباس جلد 4 صفحه 27.

31) مسند احمد، جلد 6 صفحه 348. طبقات ابن سعد، جلد 1 صفحه 22، باب ذکر لباس النبی. تاریخ الا سلا م ذهبی السیرة النبویة صفحه 503.

32) صحیح مسلم، ج3 ص161، کتاب اللباس و الزینة باب تحریم استعمال اناء الذهب و الفضة حدیث 2069

33) الاصابة، ترجمه فراس ج3 ص202 اسدالغابة ج4 ص352

34) طبقات ابن سعد، ج 1، ص 254.

35) سیر اعلام النبلاء، ج 11، ص 212.

36) منهاج السنه، ج2، ص 435.

37) همان، ج1، 474.

38) کشف الارتیاب، ص 286.

39) نف عبدالرزاق 3: 572 – مستدرک حاکم ج1، 377 – السنن الکبری4، 131 – تمهید شرح موطا،3، 234

40) شفاء السقام، ص44 وفاء الوفاء4، 1340.

این مجله مخصوص کودک و نوجوان می باشد.

پیام زن
ویژه مسائل زنان و خانواده

دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم
محمد جعفری گیلانی
سید ضیاء مرتضوی

3

7733305
7738743
7733305
payam-zan_man@aalulbayt.org

قم، صندوق پستی 371…

پرسمان
فرهنگی، اجتماعی، دانشجویی

مرکز فرهنگی نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری
سید محمدرضا فقیهی
محمد باقر پور امینی
1380
3

7747240
7735473
7743816
info@porseman.net
www.porseman.n…

مبلغان
فرهنگی – تبلیغی
حوزه

1385/6/1
3
mbl


حرکت به بالای صفحه



پاسخ به شبهات وهابیون

چكيده

مقدمه

شبهات
وهابيت

سؤال1

سؤال2

سؤال3

سؤال
4

سؤال 5

منابع

 

وهابيت نام فرقه‌اي انحرافي در ميان مسلمانان است كه در قرن دوازدهم به
رهبري محمد بن عبدالوهاب اعلام موجوديت كرد و نه تنها بسياري از عقايد شيعيان را
مساوي با كفر و شرك دانست، بلكه با برخي از اعتقادات مشترك ميان تمام مسلمانان نيز
حمله برده و اعتقاد به آنها را مستلزم خروج از دين دانست. آنچه در اين نوشتار
مي‌آيد، بررسي برخي شبهاتي است كه از سوي وهابيان بر اعتقادات شيعه وارد شده است.
شبهات موجود پيرامون مسائلي همچون اتهام ارتداد صحابه به وسيله شيعه، برداشت ناصحيح
از كلام مرحوم مجلسي راجع به عصمت پيامبران و ائمه عليهم السلام، اتهام ناسزاگويي
به صحابه به وسيله شيعه، تعارض علم غيب امام با كشته‌شدن او به وسيله زهر و …
است.

سلفیّه، پدیده‌ای ناخواسته و نسبتاً نوخواسته است که انحصارطلبانه، مدّعی
مسلمانی است و همه را جز خود کافر می‌داند. سلفیّه؛ كه در حقيقت همان بستر وهابیت
است، هیچ مذهبی جز خود را قبول ندارد و بر اين باور است كه باید عصر سلف؛ یعنی
دوران صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین را اختیار نمود. ابن تیمیه و شاگردان و
پیروان مکتب او به بهانه‌ی طرح لزوم بازگشت به اسلام سلف، به بیان نظریات و عقایدي
عجيب درباره‌ی مسائل گوناگون اسلامی پرداخته که بر اساس این نظریات، بسیاری از
افکار و اعمال مسلمانان زیر سؤال می‌رفت و شمار زیادی از یکتاپرستان از جرگه‌ی
اسلام بیرون رانده می‌شوند.

در
نیمه‌ی اول قرن دوازدهم هـ.ق، فردی به نام «محمّد بن عبدالوهاب» ظهور کرد و به
بازسازی افکار ابن تیمیه همّت گمارد. وی به عنوان مجدّد تفکرات سلفی در اثر همکاری
با یکی از فرمانروایان منطقه‌ی «نجد» به نام «محمّد بن سعود» توانست این عقیده را
در بزرگترین پایگاه اسلام ـ مکه‌ی مکرمه و مدینه‌ی منوّره ـ حاکم سازد.[1]

اخيرا کتابچه‌ای با عنوان «سؤالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد» انتشار
یافته، 189 سؤال در آن طرح گردیده که هدفش انتقاد از عقاید شیعه است. در اين نوشتار
به بررسي شبهاتي چند از اين كتاب خواهيم پرداخت. پيش از آن برای آشنایی با محتوای
این کتابچه، نکاتی را یادآور می‌شویم:

1-    
طراحان پرسش، در این کتابچه، گاهی یک پرسش را 27 بار تکرار کرده‌اند، مثلاً
درباره‌ی «عقیده‌ی شیعه در مورد ارتداد صحابه» در حالی که می‌توانستند با طرح یک
پرسش منظور خود را برسانند. به نظر می‌رسد خواستند از این طریق سؤال‌ها را زیاد
بکنند!

2-    
پاسخ
برخی از پرسش‌ها در پرسش‌های بعد آمده است؛ مثلاً درباره‌ی ارتداد صحابه حدیثی را
از پیامبر  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم
نقل می‌کند که آن حضرت می‌‌فرماید: «من در کنار حوض کوثر بودم، گروهی از یارانم
می‌خواستند وارد شوند، ولی از ورود آن‌ها جلوگیری شد. من گفتم آنان اصحاب و یارانم
هستند. خطاب آمد: نمی‌دانی که بعد از تو چه بدعت‌هایی در دین نهادند!» همین حدیث پاسخ 27 پرسشی است که درباره‌ی
ارتداد صحابه طرح گردیده است.

3-            
برخی
از پرسش‌ها انتقاد از نظر شخصی یک عالم شیعی است، در حالی که آن را به همه شیعیان
نسبت می‌دهد.

پاسخ به شبهات وهابیون

4-    
برخی
از مسائل مسلّم تاریخی قاطعانه مورد انکار قرار گرفته، یاد شده و اصرار بر این است
که وانمود شود میان صحابه هیچ اختلاف نظریه و نزاعی وجود نداشته و محبت کامل میان
بنی هاشم و بنی امیه برقرار بوده است و برای این مطلب، ادله‌ی واهی آورده‌اند مانند
چیز از هراج میان این هر گروه.

در
این کتابچه بیش از هر چیز روی سه موضوع تکیه شده است:

1.            
ارتداد صحابه، به این معنا که شیعه معتقد است صحابه بعد از پیامبر (ص) مرتد
شوند.

2.            
سبّ
صحابه و این که شیعه به صحابه‌ی پیامبر ناسزا می‌گویند.

3.            
بی‌احترامی نسبت به عایشه همسر پیامبر گرامی  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم.

در
اين نوشتار به پنج شبهه از شبهات موجود در اين كتابچه پرداخته و به آنان پاسخ
خواهيم داد.

چنانكه در مقدمه اين نوشتار آورده شد، به بررسي پنج شبهه مهم از شبهات
وهابيان خواهيم پرداخت كه عناوين آنها به طور مختصر عبارتند
از:

الف.
ارتداد صحابه پيامبر اكرم  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم پس از
ايشان؛

ب.
همراهي و مصاحبت ابوبكر با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ، دليلي بر تقدم او در
امر خلافت؛

ج.
عصمت ائمه شيعه از اشتباه؛

د.
تنافي علم غيب امام با مسموميت وي به وسيله زهر؛

هـ.
ناسزاگويي شيعه به صحابه پيامبر گرامي اسلام  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم

ابن
اثیر جرزی، محدث عالی مقامی که در سال 544 متولد شد و در سال 606 از دنیا رفت با
نگارش کتاب «جامع الأصول فی أحادیث الرسول  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم» توانست احادیث شش
کتاب را در آن گردآورد و در جلد دهم، فرع دوم، در موضوع «حوض» ده روایت از طریق
صحیح بخاری و مسلم نقل کرده که همگی حاکی از ارتداد گروهی از صحابه بعد از رحلت
پیامبر خدا  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم
است. از آنجا که نقل همه این احادیث به درازا می‌کشد، به نقل دو حدیث اکتفا
می‌کنیم:

1.     
بخاری از ابوهریره نقل می‌کند که پیامبر  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: «یرد علیّ
یوم القیامه رهط من أصحابی فیجعلون عن الحوض فأقول: یا ربّ أصحابی، فیقول: إنه لا
علم لک بما أحدثوا بعدك، إنّهم ارتدّوا علی أدبارهم القهقری» »[2]
«در روز قیامت گروهی از اصحاب من بر من وارد می‌شوند، ولی آنها را از حوض می‌رانند.
می‌گویم خدایا! آن‌ها یاران من هستند، خطاب می‌آید: تو نمی‌دانی بعد از تو چه
بدعت‌هایي گذاردند؟ آنان مرتد شدند و به حال پیشین بازگشتند.»

2.             
بخاری در صحیح خود نقل می‌کند: پیامبر (ص) فرمود:

«من در کنار حوض می‌ایستم، ناگهان گروهی ظاهر
می‌شوند، آنگاه که آنان را شناختم، یک نفر میان من و آن‌ها پدیدار می‌شود و
می‌گوید: بیایید برویم. می‌گویم: آن‌ را کجا می‌بردی؟ می‌گوید: به سوی آتش.
می‌پرسم: آن‌ها چه کرده‌اند؟ می‌گوید: مرتد شده‌اند و به حالت پیشین
بازگشته‌اند.» [3]

باز
گروه دیگر ظاهر می‌شوند. آنگاه که ایشان را شناختم، مردی میان من و آنان حاضر
می‌شود و می‌گوید: بیایید. می‌پرسم: کجا؟ می‌گوید: به سوی آتش. می‌پرسم: چه
کرده‌اند؟ می‌گوید: مرتد شده و به حالت پیشین بازگشته‌اند. کسی از آنان نجات
نمی‌یابد مگر گروهی اندک.» [4]
این دو حدیث را برای نمونه کردیم، بقیه‌ی احادیث نیز به همین مضمون
است.

اکنون با وجود این احادیث، آن هم در صحیح‌ترین کتاب‌های اهل سنت، آیا
شایسته است که ارتداد صحابه به شیعه نسبت داده شود، در حالی که صحیح بخاري، راوی
این دو حدیث و احاديث ديگري در همين باب است. شیعه هرگز صحابه را به طور مطلق تکفیر
نکرده؛ زیرا گروهی از آنان بر بیعت امام علی  عليه‌السلام  باقی مانده و پیشگامان تشیع بودند و گروه
زیادی از آنان برای ما شناخته نیستند و ما درباره‌ی آنان جز خیر گمان نمی‌بریم.
گروهی نیز بیعتی را که با امام داشتند، شکستند و اینان از نظر شیعه پیما‌ن‌شکنان
هستند که در اسلام حکمشان روشن است.[5]

پاسخ:

اولا
اگر خلیفه پیغمبر منحصر به ابی‌بکر بود ممکن بود چنین احتمال داد ولی اهل سنت به
خلافت خلفاي راشدین معتقدند كه آنها چهار نفر بودند. اگر این برهان صحیح و حفظ وجود
خلیفه در مقابل خطرات لازم بود می‌بایستی پیغمبر  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم هر چهار خلیفه را
که حاضر در مکه بودند با خود ببرد نه آنکه یکی را ببرد و سه نفر دیگر را بگذارد
بلکه یکی از آنها را در معرض خطر شمشيرها قرار دهد و در بستر خود بخواباند که
محققاً آن شب بستر پیغمبر  عليه‌السلام  در معرض حمله‌ی دشمنان بود.

ثانیاً طبری در تاریخ خود از گروهي نقل مي‌كند كه ابوبکر از حرکت آن حضرت
خبر نداشته بلکه وقتی نزد علی  عليه‌السلام  رفت و از حال آن حضرت جویا شد علی  عليه‌السلام  فرمود به غار رفته است. اگر کاری داری نزد
آن حضرت بشتاب. ابی‌بکر شتابان رفت تا به آن حضرت رسید و ناچار به اتفاق آن حضرت
رفتند.[6]
پس معلوم می‌شود که ابوبکر در این سفر مجبور نبود و به اختیار خودش سفر را برگزید و
حضرت او را با خود برد. بلکه بنابر اخبار دیگر بردن ابی‌بکر تصادفی و از خوف فتنه و
خبر دادن به دشمنان بوده چنانکه علماء منصف اهل سنت اقرار به این معنی دارند که از
جمله شیخ ابوالقاسم بن صباغ که از مشاهیر علمای خود اهل سنت است در کتاب النور و
البرهان در حالات رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم از محمد بن اسحاق از احسان بن
ثابت انصاری روایت نموده که قبل از هجرت آن حضرت از امام علی  عليه‌السلام  خواست تا در بستر او بخوابد و خوف داشت از
اینکه ابی‌بکر کفار را به سوي رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم راهنمايي كند، پس
ناگزير او را با خود همراه كرده و به جانب غار روانه شدند. ثالثاً اساسا مسافرت با
رسول خدا  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم چه
دليلي بر مشروعيت خلافت ابوبكر و تقدم وي در امر خلافت دارد؟[7]
از این گذشته، اگر همراهي با رسول خدا  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نوعي فضیلت است،
فداکاری علی  عليه‌السلام  در آن شب فضيلت به شمار نمي‌آيد؟ علی  عليه‌السلام  به امر پیامبر به کانون خطر شتافت،‌ اما
ابوبكر از منطقه خطر به نقطه‌ی امن گریخت، حال کدام برتر و بالاتر است؟ فرض کنید
همراهي با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فضیلت است، ولی این سبب نمی‌شود که این
فرد تا آخر عمر معصوم و عادل باشد و ما نتوانیم درباره‌ی کارهای او انتقادی داشته
باشیم و يا با مدارک علمی و موازین شرعی نتوانيم درباره‌ی کارهای او داوری
کنیم.

پاسخ:

مسأله سهو امامان، به سان سهو پیامبر  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قرن‌ها مورد بحث و
گفتگو است. رأی مشهور در میان امامیه این است که فرد معصوم همان طور که از گناه
مصون است، از خطا و اشتباه نیز به دور است؛ زیرا اشتباه و خطا در امور زندگی، کم کم
سبب می‌شود که مردم به علت آنان در تلیغ احکام نیز شک و تردید کنند. از این جهت،
گروهی از اهل سنت معتقدند که پیامبر  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در غیر امور دینی
سهو و اشتباه می‌کند نظير این سؤال در مورد امامان، مطرح است. بزرگان شیعه؛ مانند
شیخ مفید، از شخصیت‌هایی است که هر نوع سهو و خطا را از امامان نفی می‌کند و
روایاتی را که در این مورد وارد شده، خبر واحد دانسته که نمی‌توانند مدرک عقیده
باشند و افرادی از امامیّه که درباره‌ی پیامبر و امام، معتقد به سهو هستند، را به
شدت مورد انتقاد قرار می‌گیرند. مرحوم مجلسی نیز یادآور می‌شود که مشهور در میان
امامیه این است که از آن حضرت سهو صادر نشده و دلایل آن‌ها را نقل می‌کند؛ به ویژه
یادآور می‌شود که امام پیوسته به وسیله‌ی روح القدس یاری می‌شود و او بازدارنده از
سهو و خطا است. سپس در آخر می‌گوید: من در این مسأله چیزی نمی‌گویم؛ زیرا هر دو طرف
برای خود دلایلی دارند. [8]
در پایان یادآور می‌شویم که عصمت انبیا و اولیا در مسائل مربوط به تبلیغ رسالت و
بیان احکام الهی و معارف، جای بحث و گفتگو نیست و اگر سخنی هست، درباره‌ی امور جزئی
زندگی است که ارتباط به دین و تربیت ندارد.

پاسخ:

اولاً گاهی شهادت در راه خدا و گزینش اختیار مرگِ سرخ، برای امام  عليه‌السلام  یک تکلیف، بلکه عین تسلیم نسبت به خواست
خداست. حسین بن علی  عليه‌السلام
 با کمال آگاهی و اختیار، راه کربلا
را پیش گرفت و می‌دانست که کشته می‌شود. امّا شهادت برای او یک تکلیف بود تا
مسلمانان را با ماهیت واقعی امویان آگاه سازد. پس در مقابل حکومت جائر، امام با علم
قطعی به مرگ، باید به استقبال شهادت برود و به تکلیفش عمل کند. درباره‌ی دیگر
پیشوایان، باید گفت مسمومیت آنان، ناشی از جهادهای لسانی و قلمی آنان بر ضدّ
ستمگران و خلفای جور بوده است واکنش این جهادها جز این نبود که دشمنان بر ضد آنان
به پا خيزند و آنان را به هر وسيله‌اي نابود كنند. پس اگر گفته مي‌شود كه شهادت و
مرگ آنان به اختیار خودشان بود، مقصود همین است که آنان با اختیار کامل به نبرد با
ستمگران برخاستند و نتیجه‌ی قطعی آن، همان شهادت و مسمومیت آنان بوده است و اگر
ایشان دست روی دست می‌گذاشته و یا ستایش‌گر ستمگران و خلفای اموی و عباسی می‌شدند،
هرگز به استقبال شهادت نمی‌رفتند. زندگی پیشوایان، زندگی انزوایی و گوشه‌گیری نبود.
آنان در متن اجتماع به تبلیغ احکام، بیان عقاید و دیگر وظایف می‌پرداختند و نتیجه
قطعی این نوع رفتارها شهادت و مسمومیتشان بود و آن‌ها با اختیار کامل پذیرای این
مسمومیت بودند و این کار به خاطر پیشبرد مقاصد اسلام بود.

ولی
در مواردی که در خانه‌ی خود مسموم شدند، به خاطر این است که آگاهی آنان از غیب در
گرو خواست و اراده‌ی خداوند بوده است. اگر وضعیت ایجاد می‌کند، از این علم و آگاهی
بهره می‌گرفتند. بنابراین، ممکن است در این موارد، از این علم غیب بهره نگرفته‌اند،
شاید هم مصلحت نبوده است. بنابراین، آگاهی پیامبر و امام از غیب، مانند کسی است که
نامه‌ای همراه دارد و هرگاه بخواهد از محتوای آن آگاه گردد، می‌تواند بگشاید و از
مضمونش آگاه گردد. اگر پیامبر و امام در مواردی هدف تیر حوادث ناگوار و مصایب قرار
می‌گرفتند، به خاطر آن بود که روی مصالحی نمی‌خواستند به علمی که در باطن وجودشان
است توجه کنند و مصلحت الاهی اقتضا می‌کرد که در این موارد از اختیار خود بهره‌مند
نشود و اگر هم به آن علم توجه می‌کردند، چون تسلیم محض خواست خدا بودند به استقبال
شهادت می‌رفتند.[9]

پاسخ:

اولاً «سبّ» و ناسزا مطلقاً در اسلام حرام است و پیامبر اکرم  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به شدت از آن نهی
کرده است. محدثان اسلام از هر دو گروه از پیامبر  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نقل می‌کنند که آن
حضرت فرمود: «سبابُ المؤمن فسوق»[10]
دشنام دادن به مؤمن و ناسزاگویی به وی، فسق و گناه است.

اما
مسأله لعن كه به معنی بیزاری از اعمال زشت یک فرد است ـ خواه از صحابه باشد یا از
تابعین یا از گروه دیگر ـ شاخه‌ای از امر به معروف و نهی از منکر به شمار می‌آید و
از شئون انسان‌های وارسته است. حتی خداوند متعال نیز در قرآن گروهی را لعن کرده
است.

ثانیاً این موضوع مربوط به همه‌ی صحابه نیست. مجموع صحابه‌ی پیامبر، حدود
یکصدهزار نفر بوده‌اند که نام حدود پانزده هزار نفر از آنان ثبت شده و بقیه از هر
نظر مجهول و ناشناخته‌اند. چگونه می‌شود فرد خردمند، تیر به تاریکی اندازد. و افراد
ناشناخته را دشنام دهد؟

ثالثاً در میان پانزده هزار صحابی که نام و خصوصیات آنان آمده، گروه زیادی
از آنها در مصائب و رنج‌هایی که به اهل بیت رسیده، نقشی نداشته و اساسا گروهی از
آنها پیشگامان تشیع بودند و علی  عليه‌السلام  را از آغاز به عنوان خلافت و امامت شناختند
و بر این فکر پایدار بودند. چگونه می‌توان به افرادی که هیچ جرم و خطایی ندارند،
دشنام داد؟

البته آنان که نسبت به حقوق اهل بیت عليهم السلام تجاوز کرده و مقام و
منزلت ایشان را رعایت نکردند، مستحق بيزاري و لعن هستند و شیعیان به خاطر این برخی
از آنها لعن می‌کنند که آن فرد از مقام و موقعیت خود غافل گردیده و با وجود درک
مصاحبت پیامبر  صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بر خلاف دستور او
رفتار کرده، به نحوی که مستحق بیزاری گردیده است.[11]

رابعاً: اگر «سبّ» صحابه کفرآور است پس چرا معاویه و پیروان او را که به
فرد اکمل از صحابه و افضل خلفا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب  عليه‌السلام  سبّ و لعن نمودند کافر نمی‌خوانید.[12]
و اگر «سبّ» صحابه مخصوصاً خلفای راشدین کفرآور است پس چرا حکم به کفر عایشه امّ
المؤمنین نمی‌نمائید که تمام علماء و مورخین خودتان نوشته‌اند پیوسته به خلیفه
عثمان «سبّ» و شتم می‌نمود و علناً می‌گفت (اقتلوا نعثلا فقد کفر) یعنی بکشید ابن
پیر خرفت را (که مراد عثمان باشد) چرا كه به تحقیق کافر شده است.[13]

1-            
ابن
حنبل، احمد، مسند حنبل، بيروت، دارصادر.

2-            
ابن
قتيبة دينوري، عبدالله بن مسلم، الامامة و السياسة، تحقيق علي شيري،‌ قم، انتشارات
سيدرضي، 1413ق.

3-            
البخاری، صحیح البخاری، دارالفکر، بی‌چا، 1401 هـ.ق.

4-            
حراني، ابن شعبه، تحف العقول، قم، انتشارات جامعه
مدرسين.

5-    
رضوانی، علی اصغر، سلفی‌گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، قم، انتشارات مسجد
مقدس جمکران، چاپ اول، زمستان 1384.

6-            
سبحانی، جعفر، رهنمای حقیقت، قم، نشر مشعر، چاپ پنجم،
تابستان1387.

7-            
شرف
الدین الموسوی، عبدالحسین، المراجعات، النشذ للمجمع العالمی لأهل البیت (ع)، ط2،
1426 هـ.ق.

8-            
شیرازی، سلطان الواعظین، شبهای پیشاور، طهران، دارالکتاب الاسلامی، چاپ 34،
1370.

9-            
طبری، محمد، پاسخ جوان شیعی به پرسش‌های وهابیان، قم، مشعر، چاپ چهارم،
تابستان 1387.

10-       
الکثیری، محمد، السلفیه بین اهل السنه و الامامه، انتشارات الغدیر، ط1،
1418هـ.ق.

11-       
مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء،
1403.

 

 

 

 

[1]- رضوانی، علی اصغر، سلفی‌گری (وهابیت) و پاسخ به شبهات، (جمکران، انتشارات
مسجد مقدّس جمکران، چاپ اوّل، زمستان 1384)، ص11.

[2]- البخاری، صحیح البخاری، (بی‌جا، دارالفکر للطباعه، بی‌چا، 1401هـ.ق)، ج7،
ص208.

[3]- همان.

[4]- همان.

[5]- طبری،
محمد، پاسخ جوان شیعی به پرسشهای وهابیان، (قم، مشعر، چاپ چهارم، 1287)،
ص33.

[6] .
طبري، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، ج2، ص100

[7]- شیرازی، شبهای پیشاور، (طهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ 34، 1370)،
ص375.

[8]- بحارالانوار، ج17، ص110 – 127.

[9]- طبری،
محمد، همان، ص58.

[10]- ابن شعبه حراني، تحف العقول، ص212 و احمد حنبل،
مسند احمد، ج1، ص439.

[11]- شیرازی، همان، ص584، سبحانی، جعفر، رهنماي حقيقت، ص654، طبری، محمد، همان،
ص175.

[12]- ر.ک: معاویه یلعن امیرالمؤمنین (ع): العقد
الفرید لاین عبدربه: ج4، ص366 و به نقل از مراجعات: نویسنده: شرف الدین الموسوی،
عبدالحسین، (بی‌جا، النشر للمجمع العالمی لأهل البیت (ع)، ط2، 1426
هـ.ق)

[13] . ابن
جرير طبري، همان، ج4، ص477 و ابن قتيبه دينوري، الامامة و السياسة، ج1، ص72 و
الکثیری، محمد، السلفیه بین اهل السنه و الامامه، ص697.

در این کلیپ ادعای وهابیت در مورد اینکه عایشه هنگام ازدواج با پیامبر (صلی ا… علیه و آله) 6 ساله بوده مورد بررسی قرار می گیرد و مشخص می شود که نه تنها او در این هنگام 6 ساله نبوده بلکه حداقل سن او طبق مستندات 19 سال بوده است.

‘);
w.document.close();
w.focus();
if (!(is_chrome)) { w.print(); }
}
var fontSize = 1;
function norm() {
fontSize = 1;
var item;
item = document.getElementById(‘maintext’);
item.style.fontSize = fontSize + “em”;
}

function zoomIn() {
var item;
item = document.getElementById(‘maintext’);
fontSize += 0.1;
item.style.fontSize = fontSize + “em”;
}
function zoomOut() {
var item;
fontSize -= 0.1;
item = document.getElementById(‘maintext’);
item.style.fontSize = fontSize + “em”;
}
function shidden(nameobject) {
var item;
item = document.getElementById(nameobject);
if (item.style.visibility == “hidden”) {
item.style.visibility = “visible”;
item.style.display = “block”;
} else {
item.style.visibility = “hidden”;
item.style.display = “none”;
}
}


بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 87/12/23

استاد حسيني قزويني

پاسخ به شبهات وهابیون

امروز، مسئله هجمه بر فرهنگ شيعه و زير سوال بردن مباني اعتقادي شيعه، از مباحث روز جهان معاصر است. حدود 30 هزار عنوان كتاب و مقالهء ضد شيعي را در عرصهء اينترنت به نمايش گذاشته اند. حال آنكه بنده با توجه به 25 سال سابقه فعاليت در اين حوزه، از همان روزهاي اولي كه اينترنت وارد حوزه شد و با آن سر و كار داشتيم، بررسي هاي زيادي داشتيم كه آمار سايت هاي شيعه، چقدر است؟ حتي با برخي مراكزي كه منحصرا در اين زمينه كار مي كنند ارتباط داشتيم، اظهار داشتند كه تمام سايت هاي شيعه – داخل و خارج از كشور – به مرز 5 هزار مورد نمي رسد، ولي حدود 40 هزار سايت وهابيت در زمينهء هجمه عليه شيعه فعاليت مي كنند. اين، تقابل نادرستي است. در عرصه ماهواره، در آماري كه بنده دارم، بيش از 50 ماهوارهء فعال وهابيت، شبانه روز، عليه شيعه، شايعه پراكني و شبهه افكني مي كنند. از همين امارات متحده عربي گرفته تا ماهواره هاي خود عربستان سعودي مانند شبكه المجد و شبكه أقرأ مصر و المستقلهء لندن و أخيرا هم شبكه هاي ماهواره اي ضد  انقلاب ها در لس آنجلس، به كمك تفكر وهابيت برخاسته اند و برنامه هاي كذايي عليه نظام جمهوري اسلامي را كاسته اند و به هجمه عليه شيعه پرداخته اند. اگر از طريق ماهواره يا اينترنت، به شبكه هاي ماهواره اي كه حتي به زبان فارسي، عليه شيعه، شبهه افكني مي كنند نگاه كنيد، حقيقت اين مطلب روشن مي شود.

در برابر اين همهء ماهواره هايي كه روزانه همانند قارچ از زمين مي رويد – آماري بنده از سه ماه اخير دارم، سه چهار ماهواره وهابيت با واژه هاي نور، وارد عرصه مبارزه عليه شيعه شده اند و برنامه هاي منظم و دقيقي براي زير سوال بردن فرهنگ شيعه دارند -، آيا ما در عرصهء بين المللي، 5 ماهواره اي كه بتواند پاسخ گوي اين شبهات باشد، داريم؟ خير، نداريم. برخي از ماهواره هايي هم كه توسط شيعه ساخته شده اند، عمدتا، به مسائل سياسي مي پردازند و اگر در اين زمينه پاسخ گويي دارند، در حاشيه برنامه هاي شان قرار دارد.

يكي از ماهواره هايي به نام «اهل البيت» كه توسط يكي از علماي بزرگ عراق راه اندازي شد، دو سه ماه به پاسخ گويي به شبهات پرداختند و اين ماهواره از امارات متحده پخش مي شد. آنچه كه بنده شنيدم، گفته اند كه در طول يك ماه، حدود 600 هزار شكايت از طرف وهابيت و اهل سنت براي آنها آمد و اين ماهواره را از مركز پخش بستند و الان هم از طريق مركز ديگري پخش مي شود كه كيفيت مطلوبي ندارد. وقتي يك ماهواره، يك ماه از اهل بيت (عليهم السلام) دفاع و پاسخ گويي مي كند، آنها اينچنين در صحنه حاضرند و صدها هزار شكايت ارائه مي دهند تا مسئول آن مركز، از پخش آن جلوگيري كند، ولي شبانه روز، توسط ماهواره ها، به مقدسات شيعه جسارت مي شود و علنا به ائمه (عليهم السلام) توهين مي كنند و عبارات ركيك در ماهواره مطرح مي كنند و به مراجع شيعه، فحاشي مي كنند، ولي كوچك ترين عكس العملي از اين طرف ديده نمي شود كه اين هم مايهء تأسف است.

در عرصهء نشر، كافي است كه به آمارهاي بنده توجه كنيد تا بدانيد كه در اين دريا چه طوفان است:

در سال گذشته، توسط فرزند ناخلف يكي از مراجع عظام تقليد گذشته كه مايهء فخر شيعه است – مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني – كتابي عليه شيعه نوشته شد به نام «الشيعة و التصحيح». حضرت آيت الله العظمي سبحاني به خود من فرمود كه از يكي از راديوهاي عربي شنيدم كه صدام در يكي از سخنراني هاي خود گفته بود:

اگر جنگ 8 ساله ما عليه ايران، هيچ فايده اي نداشت جز اينكه اين كتاب نوشته و منتشر شد، براي ما بس است.

اين كتاب، طبق تصريح حضرت آيت الله العظمي سبحاني در مقدمهء كتاب «جوان شيعه پاسخ ميدهد»، فقط در يكي از كشورهاي عربي با تيراژ 8 ميليوني، چاپ و در كشورهاي اسلامي منتشر شد. اگر شما به اينترنت سر بزنيد، مي بينيد كه اين كتاب به زبان هاي مختلف در سايت هاي متعدد قرار گرفته است.

آماري كه مجلهء ميقات – وابسته به سازمان حج – منتشر كرد، فقط در يك سال در ايام حج، عربستان سعودي، 10 ميليون و 586 هزار جلد كتاب به 200 زبان زنده دنيا، در اختيار زائرين بيت الله الحرام قرار داد.

بنده حدود دو سال قبل كه به مكه مشرف شدم، در روز 12 ذي الحجه، يك روزنامه كوچكي به زبان فارسي در چادرهاي ايراني پخش مي كردند و بنده با خودم آوردم. خواندم كه وزير ارشاد عربستان سعودي مصاحبه كرده و گفته بود:

ما در 20 روز اول ايام حج، 10 ميليون جزوه و سي دي و نوار كاست در اختيار زائرين بيت الله الحرام به صورت رايگان قرار داديم.

غالب اين جزوات و سي دي ها، داراي مطالب ضد شيعه است. گويا امروز براي آنها، هيچ مسئلهء مهم و اساسي، جز زير سوال بردن فرهنگ شيعه نيست. با اينكه اين همه پاسخ توسط بزرگان داده مي شود و به دستشان مي رسد، ولي بدون توجه به اين پاسخ ها، به كارشان ادامه مي دهند.

بنده حدود 5 روز قبل از ماه رمضان امسال، به مكه مشرف شدم. اگر اشتباه نكنم، در روز 26 شعبان، با شيخ احمد الغامدي – رئيس هيئت امر به معروف و نهي از منكر استان مكه – ديداري يك ساعته داشتم. ايشان با اينكه در مقايسه با ساير وهابيت، آدم نيمه منصفي است و بهتر از آنان است، گفت:

آيا شما نمي خواهيد دست از اعتقاد به تحريف قرآن برداريد؟ تا كِي مي خواهيد عايشه را مورد تهمت قرار بدهيد و نسبت زنا به او بدهيد؟ آيا نمي خواهيد اين عقيده به عصمت و علم به غيب ائمه (عليهم السلام) را كنار بگذاريد؟ وقتي برخي از اهل سنت ايران به اينجا مي آيند و با بنده صحبت مي كنند، مي گويند: در تلويزيون ايران، عكس سگ و الاغ را مي كشند و نام عمر و ابوبكر را در داخل تصوير سگ و الاغ مي نويسند. اين چه وضعي است كه شما شيعيان در ايران داريد؟

خدا مي داند كه من مانده بودم كه به ايشان چه بگويم؟! اگر يك فرد عادي يا شترچران بيابان هاي رياض، اين حرف ها را بگويد، استبعادي ندارد، ولي كسي كه بيش از تمام مسئولين نظام سعودي، با حجاج ايراني سر و كار دارد، اين حرف ها را مي زند. چون حجاج ايراني كه به آنجا مي روند، ساير مسئولين عربستان سعودي، با زائران ارتباطي ندارند و تنها ارگاني كه با زائران بيت الله الحرام ارتباط تنگاتنگي دارد، اعضاي هيئت امر بمعروف و نهي از منكر است. رئيس اين بخش – كه توسط خود پادشاه عربستان سعودي منصوب مي شود – اينچنين برداشتي دارد. مقداري با ايشان صحبت كردم و گفتم: بحث تحريف قرآن، تكليفش روشن است و بزرگان ما از زمان هاي گذشته در اين زمينه حرف زده اند و عبارات را برايش خواندم. گفتم: حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) مي گويد:

القول بالتحريف قول بخرافة و خيال.

آيا اين براي شما كافي نيست؟! گفتم: امام خميني (ره) مي گويد:

هيچ صاحب عقل و خِردي، تصور تحريف قرآن را در ذهنش نمي گذراند.

اين قدماي ما هستند مانند علامه حلي (ره) كه مي گويد:

بحث تحريف قرآن، زير سوال بردن تنها معجزه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.

در مورد عايشه هم گفتم: از اين مراجع و بزرگان ما، كداميك نسبت ناروا به او داده اند؟ بزرگان شما مانند ناصر الدين الباني – كه از او به بخاري دوران ياد مي كنيد و بن باز، مفتي عربستان سعودي در مورد او گفته كه بايد او را امام الحديث بناميم – صراحتا در كتاب هايش نوشته است:

امكان فحشاء در ميان زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعيد نيست.

ولي شما نمي توانيد يك فقيه و عالم شيعي را پيدا كنيد كه در اين 15 قرن، معتقد به فساد اخلاقي زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) باشد.

در مورد تلويزيون ايران هم گفتم: جناب شيخ! بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، بخاطر رعايت حال اهل سنت، حتي براي يك بار، زيارت عاشورا از صدا و سيما پخش نشده است. آن وقت شما مي گوييد كه عكس سگ و الاغ را مي كشند و داخل آن نام عمر و ابوبكر را مي نويسند؟! كساني كه اين اخبار را به شما مي دهند، افراد مغرضي هستند. شما شبهه اي نداشته باشيد كه اينها، كذّاب و افتراء زننده هستند.

ايشان گفت: چرا شما معتقديد كه ائمه (عليهم السلام) علم به غيب دارند؟ اين غلوّ است و قرآن مي گويد:

وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ (سوره انعام/آيه59)

گفتم: چيز خوبي را گفتيد. آقاي ابن تيميه در كتاب مجموعهء فتاواي خود مي گويد:

بسياري از صحابه و تابعين، داراي علم به غيب بودند.

  حتي اين قيّم جوزيه – شاگرد ابن تيميه – مي گويد:

استاد ما – ابن تيميه – داراي علم به غيب بود و بارها نسبت به آينده خود من، پيشگويي كرد و مطابق با واقع درآمد و در قضيه حملهء مغول، ايشان پيشگويي هايي كرد و به او گفتيم: با اين قاطعيت، پيشگويي نكن. گفت: آنچه كه مي گويم، در لوح محفوظ نوشته شده است.

امام شما از لوح محفوظ خير مي دهد، ولي اگر ما اينچنين مطالبي را به ائمه (عليهم السلام) و اهل بيت (عليهم السلام) كه قرآن به طهارت آنها گواهي داده و قرآن، امير المومنين (عليه السلام) را نفس پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شمرده است، نسبت داديم، غلوّ و شرك است و قتل شيعه واجب است؟! گفت: اينها در كجا نوشته شده است؟ من هم آدرس منابع را به او نشان دادم.

خدا را شاهد مي گيرم! قسم به روح پاك امام رضا (عليه السلام)! كه در جوار و محضر او نشسته ايم، همان طور مانده بود كه به من چه بگويد. آخرين جمله اي كه به بنده گفت، اين بود: چرا اين مطالب را بزرگان و مراجع شما نمي نويسند و منتشر نمي كنند؟ گفتم: اگر مراجع ما بنويسند، شما اجازهء ورود اين مطالب را به عربستان سعودي مي دهيد؟ گفت: اگر مراجع عظام ملي و حكومتي شما، اين مواردي را كه من گفتم، بنويسند، متعهد و ملتزم مي شوم كه اينها را داخل عربستان سعودي با هزينه خودم، چاپ و منتشر كنم.

بنده هم اين مطالب را خدمت برخي از مراجع عظام تقليد – مخصوصا حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي كه در اين زمينه، اهتمام بيشتري دارد – بيان كردم. گفت: آنچه را كه شما بنويسيد، ما جواب مي دهيم و عملا هم مي نويسيم. ولي آيا اگر ما نوشتيم، اينها ملتزم مي شوند و تعهد مي دهند دست از اين كارها بردارند؟ اگر مراجع ما نوشتند كه ما معتقد به تحريف قرآن نيستيم، آيا اين كتاب ها و جزوات و سي دي هايي كه در رابطه با تحريف قرآن شيعه مي نويسند و منتشر مي كنند، حاضرند اينها را كنار بگذارند؟

 ما بايد بدانيم كه الآن در چه موقعيتي هستيم و تكليف مان چيست؟ رسالت يك طلبهء امروزي و سرباز حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه فداء)، غير از رسالت طلبهء 20 سال گذشته است. خصوصا با توجه به پيروزي انقلاب اسلامي ايران كه فرهنگ شيعه، هر روز، مرزها را فتح مي كند و به گوش افرادي كه اصلا با واژهء شيعه آشنا نبودند مي رسد و با توجه به رويكرد گسترده اي كه توسط جوانان و تحصيل كرده ها و پژوهش گران به طرف مكتب شيعه حاصل مي شود و اين سيل عظيم شبهاتي كه – در عكس العمل به گسترش فرهنگ شيعه در عرصه بين الملل است و – توسط وهابيت صورت مي گيرد، تكليف ما غير از تكليف ساليان گذشته است.

بنده، اين آمار – مربوط به 6 سال قبل – را در اكثر تأليفاتم آورده ام كه در يكي از مراكز پژوهشي حوزه علميه قم – مركز أبحاث عقائدية – كه زير نظر حضرت آيت الله العظمي سيستاني است، بعد از انقلاب اسلامي، كتاب هاي ضد شيعه را در داخل و خارج از كشور جمع آوري كردند و توانستند حدود 5 هزار كتاب ضد شيعه را كه توسط وهابيت يا كساني كه خطوط وهابيت را پيروي مي كنند، تهيه كنند. بررسي كردند و متوجه شدند كه 75% اين كتب، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران نوشته شده است. مسئول اين مركز مي گفت:

در طول سالِ هاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، حدود 3 برابر اين 14 قرن، عليه شيعه، كتاب نوشته شده است.پاسخ به شبهات وهابیون

تعدادي از محققين توانمند را انتخاب كردند و شبهات آنها را بيرون آوردند و موضوع بندي كردند و حدود 8 هزار شبهه در 600 عنوان شد. چند نسخه از اين را چاپ كردند و در اختيار تعدادي از مراجع و بزرگان قرار دادند.

بنده در اجلاسيه اساتيد سطوح عالي و خارج حوزه علميه قم، عرض كردم كه 8 هزار شبهه را پاسخ دادن، كار يك يا دو يا ده محقق و يك يا دو يا ده موسسه نيست و نياز به بسيج همگاني دارد و بايد اساتيد حوزه هاي علميه و دانشگاه هاي شيعه در سراسر جهان وارد شوند و به اين شبهات جواب بدهند. بر فرض كه از اين تعداد، حدود 7500 شبهه، تكراري يا بي اساس است، ولي0 50 شبهه اساسي است كه بايد بنشينيم و به اينها جواب بدهيم.

فقط درباره حديث ثقلين، 148 مورد شبهه وارد كرده اند. اينها نياز به پاسخ گويي دارد و نبايد انتظار داشته باشيم كه بازاري ها و كسبه ها و افراد عادي و كارمندان دولت به اينها پاسخ بدهند، بلكه اين رسالت به عهده ماست و مسئوليت، متوجه ما طلبه هاست.

نكته ديگري كه بايد دقت و توجه ويژه اي به آن شود، اين است:

آمارها نشان مي دهد كه در دو دهه اخير، شايد 5 هزار برابر اين 15 قرن، جوانان اهل سنت و وهابيت، به طرف مذهب شيعه كشيده شده اند.

بنده عباراتي را از شخصيت هاي برجسته وهابيت براي شما مي خوانم تا بدانيد كه ليدرهاي وهابيت و آنهايي كه قلم به دست هستند و در خط مقدم جبهه بر ضد شيعه كار مي كنند، از اين گستره فرهنگ شيعه، به وحشت افتاده اند:

آقاي دكتر غنيمان ـ از اساتيد دانشگاه مدينه و رياض ـ مي گويد:

 إن الوهابين علي يقين بأن المذهب الإثني عشري هو الذي سوف يجذب إليه كل أهل السنة و كل الوهابيين في المستقبل القريب.

وهابيين يقين پيدا كرده اند كه تنها مذهبي كه در آينده بسيار نزديك، همهء أهل سنت و وهابيت را به طرف خودش جذب مي كند، مذهب شيعهء اثنا عشري است.

 المنهج الجديد و الصحيح في الحوار مع الوهايين، ص178

آقاي شيخ ربيع بن محمد – از شخصيت هاي علمي سعودي ـ مي گويد:

و ممّا زاد عجبي من هذا الأمر أنّ إخواناً لنا و منهم أبناء أحد العلماء الكبار المشهورين في مصر و منهم طلاّب علم طالما جلسوا معنا في حلقات العلم و منهم بعضُ الإخوان الذين كنّا نُحْسن الظنَّ بهم، سلكوا هذا الدَرْب و هذا الاتّجاه الجديد هو التشيّع.

 آن چه باعث فزوني و شگفتي من گرديده، اين است كه گروهي از برادران وهّابي ما كه برخي از فرزندان شخصيّت هاي علمي در مصر هستند و برخي هم از دانشجوياني هستند كه مدّت ها در جلسات علمي ما شركت مي جستند و برخي از برادراني كه ما به آنان خوش بين بوديم، اخيرا به سراغ مكتب تشيّع رفته اند.

الشيعة الإماميّة في ميزان الإسلام، ص5

اخيرا هم غوغايي توسط آقاي قرضاوي ـ رئيس هيئت علماي اسلامي جهان ـ راه اندازي شد و هجمه هايي عليه شيعه مطرح كرد كه:

 شيعه بدعت گذار است و نيروهاي ورزيده تربيت كرده تا به كشورهاي اسلامي بفرستد و ميلياردها دلار هزينه مي كند. شيعه را كافر نمي دانيم، ولي بدعت گذار مي دانيم و … .

صحبت هاي او به يكي از مباحث داغ سايت هاي اينترنتي تبديل شد.

يكي از ائمه جمعه و جماعت لبنان – مسجد قدس – اعلام كرد:

علت عصبانيت آقاي قرضاوي و هجمه بي سابقه ايشان، شيعه شدن فرزند ايشان – عبد الرحمان يوسف قرضاوي – بود.

فرزند او كه از شخصيت هاي برجسته مصري و از شعراي زبردست مصر است، اين مطلب را انكار نكرده است. چند روز قبل هم در اينترنت ديدم كه در يكي از روزنامه هاي عربستان سعودي، تكذيب كردند و نوشتند كه پسر آقاي قرضاوي شيعه نشده است و بلافاصله دفتر ايشان اطلاعيه داد:

كساني كه از طرف من اطلاعيه صادر مي كنند، ارتباطي به اينها ندارد و اگر نياز باشد، خودم اطلاعيه مي دهم و هر اطلاعيه اي كه از غير دفتر من داده شود، بي اعتبار و دروغ است.

البته ايشان يك آدم مؤدبي است و براي احترامي كه به پدرش دارد، اين قضيه را علنا مطرح نكرد. فرداي روزي كه شيعه بودنش را مطرح كرد، سايت او فيلتر شد.

آقاي شيخ محمد مَغراوي – از نويسندگان بزرگ عربستان سعودي ـ مي گويد:

بعد انتشار المذهب الإثني عشري في مشرق العالم الإسلامي، فخفت علي الشباب في بلاد المغرب . . .

با گسترش مذهب تشيّع در ميان جوان هاي مشرق زمين، بيم آن دارم كه اين فرهنگ در ميان جوان هاي مغرب زمين نيز گسترده شود.

من سبَّ الصحابة و معاوية فأُمّه هاوية، ص4

شيخ مُجْدي محمد علي محمد – نويسنده برجسته وهّابي – سخن جالبي دارد و مي گويد:

جاءني شابّ من أهل السنّة حيران، و سبب حيرته أنّه قد امتدّت إليه أيدي الشيعة . . . حتّي ظنّ المسكين أنّهم ملائكة الرحمة و فرسان الحقّ.

 يكي از جوان هاي اهل سنت، حيرت زده نزد من آمد. وقتي علت حيرت او را جويا شدم، دريافتم كه دست يكي از شيعيان به وي رسيده است و با فرهنگ شيعه آشنا شده و اين جوان سنّي، تصوّر كرده است كه شيعيان، ملائكهء رحمت و شير بيشهء حقّ مي باشند.

انتصار الحق، ص14 و 11

ما اعتراف مي كنيم كه در عرصهء بين المللي، حضور فعالي براي معرفي فرهنگ شيعه نداريم. تعبيري را امام رضا (عليه السلام) مي فرمايد كه:

اذا عرف الناس محاسن كلامنا، لاتبعونا.

و ما هم نتوانستيم اين را در عرصه بين المللي در اختيار مردم قرار بدهيم و اگر همين قضيه مطرح شود، بنده معتقدم كه جوانان اهل سنت و وهابيت، فوج فوج به طرف فرهنگ شيعه سرازير مي شوند.

بنده حدود دو سه ماه قبل در شبكه ماهواره اي المستقله، پيرامون شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مناظره اي داشتم. يكي از بحث هاي روز عرصه هاي اينترنتي و ماهواره اي، در اين دو سه سال اخير، بحث شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است. حتي امام جمعه زاهدان، رسما در نماز جمعه خود، به اين مضمون اعلام كرد:

به خداوندي خدا قسم! به أسماء بزرگ إلهي قسم! آنچه كه شيعيان در رابطه با شهادت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و خليفه اول و دوم مي گويند، تماما دروغ است.

كسي نيست كه به ايشان بگويد كه اينجا محل قسم خوردن نيست، اگر دليلي داري، اقامه كن. سخنان كوبنده و قاطعي كه شيعه داشته يا كتاب هاي خودتان كه مملوّ از اين هجوم به خانه وحي و جسارت به حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) است و شكستن پهلوي ايشان، مانند كتاب آقاي جويني – كه ذهبي از او به امام تعبير مي كند ـ اين مسائل را مطرح كرده اند.

تقريبا چند جلسه از مناظره گذشته بود كه يكي از طلبه هاي نجف وارد بحث شد ـ گر چه آنگونه كه بايد، نتوانست از فرهنگ فاطمي دفاع كند – و مطالب ضعيفي را ارائه داد و چند نفر از وهابيت كه آنجا بودند، القاء شبهه مي كردند. نزديك بود كه مطالب به جاهاي باريك كشيده شود كه حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي با بنده تماس گرفتند و فرمودند كه در اين مناظره شركت كنم و بنده هم حدود سه جلسه وارد بحث شدم. چند روايت از كتب اهل سنت را خواندم و بررسي سندي هم كردم كه در اين روايت فلان راوي است كه بزرگان رجالي شما او را توثيق كرده اند و روايت صحيح است كه اينها به خانه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) هجوم بردند و ايشان را مورد تهديد قرار دادند و طبق روايت فرائد السمطين جويني  – كه ذهبي او را توثيق مي كند و از او به امام تعبير مي كند -، قضيه هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و شكستن پهلوي ايشان و سقط جنين و شهادت ايشان را از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل كرده است. بحث هاي ما سه شب ادامه داشت. اينها در برابر احاديثي كه از كتاب هاي خودشان آورديم، حتي يك مورد هم نتوانستند اشكال وارد كنند.

بعد از اينكه بحث ما تمام شد، دو روز بعد، يكي از دوستان به ما زنگ زدند كه تعدادي از جوانان از دوبي ـ كشور امارات ـ آمده اند قم و مي خواهند شما را ببينند. آمدند و گفتند:

ما بحث هاي شما را در شبكه المستقله شنيديم و احساس كرديم كه شيعه، حرف براي زدن دارد. هم صحبت هاي شما را شنيديم و هم صحبت هاي آقايان وهابي كه در آنجا بودند. سوالاتي داريم كه فقط به همين خاطر به ايران آمده ايم و هيچ كار ديگري نداشتيم و آمده ايم شما را ببينيم و برگرديم.

سؤالات شان را جواب دادم. آنها هم رسما به مذهب شيعه مشرف شدند. يكي از آنها گفت:

پدر من، از علماي طراز اول يكي از كشورهاي اسلامي است و حوزه علميه دارد و تعداد زيادي طلبه تربيت مي كند و يكي از سخنوران و خطباي زبردست آن كشور است. اگر ايشان دو ساعت با شما صحبت كند، قطعا مذهب شيعه را مي پذيرد. اگر او شيعه شود، شايد صدها هزار نفر از جوانان آن كشور به مذهب شيعه مشرف شوند. تقاضايي كه از شما دارم اين است كه دعوت نامه اي براي پدرم بفرستيد تا او به قم بيايد و چند ساعت با شما صحبت كند.

 گفتم: بنده با موقعيتي كه دارم، از اين كارها نمي كنم، ولي اگر خود ايشان به قم تشريف بياورند، ما از ايشان پذيرائي مي كنيم و احترام هم مي گذاريم و نه دو ساعت، اگر بيست ساعت هم بخواهد، با ايشان صحبت مي كنيم.

عزيزان! اگر ما بتوانيم در عرصهء بين الملل، خوب و زيبا، فرهنگ شيعه را مطرح كنيم، اهل بيت (عليهم السلام) چيز ديگري از ما نمي خواهند. امروزه، جوامع علمي دنيا، تشنهء فرهنگ اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) هستند. با همين برنامه اي كه دو سه سال است در شبكه ماهواره اي سلام داريم ـ گر چه خيلي هم راضي نيستم، چون خيلي بهتر از اين مي توان كار كرد -، خدا شاهد است كه هر هفته از داخل و خارج كشور، افرادي زنگ مي زنند، – يا با سوال يا بدون سوال كردن – رسما تشيع خودشان را اعلام مي كنند. موارد زيادي داشتيم از لندن و آلمان و كانادا و كشورهاي ديگر كه تماس مي گيرند يا ايميل مي زنند به سايت ما و تشكر مي كنند و مي گويند كه بحث هاي شما باعث شد كه ما با فرهنگ شيعه آشنا شديم و اظهار لطف و تشكر مي كنند.

چندي پيش خدمت يكي از مراجع عظام تقليد بودم و ايشان خيلي اصرار مي كرد كه آمار كساني را كه شيعه مي شوند را يادداشت كنيد تا اگر خواستيم روزي ارائه بدهيم، آمار داشته باشيم. بنده هم گفتم كه آمار همه آنها را داريم كه چه كساني از طريق ايميل و چه كساني كه از طريق تلفن با ما تماس مي گيرند. حتي در يكي از استان هاي شرقي كشور، يك روز، حدود 25 نفر از جوانان آمدند قم و گفتند كه بحث هاي شما را در رابطه با اهل بيت (عليهم السلام) شنيديم و تأسف مي خوريم كه چرا علماي ما اين مطالب را براي ما مطرح نمي كنند، شما هم هر چه مي گوييد، از كتاب هاي ماست. آنها رسما تشيع خود را اعلام كردند و رفتند و اكنون هم مرتبا با ما در تماس هستند و جزوه و سي دي مي گيرند.

نكتهء ديگر اينكه، شخصي از شهر سقّز به ما زنگ زد و گفت:

ما اين بحث هاي شما را مي شنيديم و مسخره مي كرديم و مي گفتيم كه اين آخوندهاي شيعه، از اين بلوف ها زياد مي زنند. من خودم فارغ التحصيل فلان دانشگاه هستم و همسرم هم تحصيل كرده است و دبير است. چند روزي اين مباحث شما را پي گيري كرديم و به همسرم گفتم: اين آدرس هايي كه ايشان از كتاب هاي ما مي دهد، نگاه كنيم و حداقل براي ما ثابت شود كه علماي شيعه دروغ مي گويند. چند مورد را رفتيم مراجعه كرديم و ديديم درست است. حدود سه ماه صحبت هاي شما را بررسي مي كرديم و با كتاب هاي خودمان كه آدرس مي داديد، تطبيق مي كرديم. من و همسرم به اين نتيجه رسيديم كه مذهب شيعه، حق است. اگر اجازه بدهيد، به قم بيائيم و به دست يكي از مراجع عظام تقليد، شيعه شويم. ولي يك خواهش از شما داريم: نام من در شناسنامه ام، عمر است فقط يك نامه اي از حوزه علميه قم به اداره ثبت احوال استان مان بدهيد تا نام خود را عوض كنم و به اسم يكي از ائمه (عليهم السلام) مبدّل كنيم.

اين قضيه براي من خيلي جالب بود. گفتم: مگر شما وقتي مذهب اهل سنت را پذيرفتيد، با ما مشورت كرديد؟ گفت: نه. گفتم: پس اين نتيجه تحقيق خودتان است و نيازي نيست كه به قم بيائيد و به دست مراجع عظام تقليد، شيعه بشويد. ولي اگر كاري از دست ما به عنوان مساعدت برمي آيد، در خدمت كردن حاضريم و بارها هم اعلام كرده ايم كه هدف ما از اين برنامه ها، اين نيست كه جوانان اهل سنت را شيعه كنيم يا از سني شدن جوانان شيعه جلوگيري كنيم، خير. هدف ما تبيين حقائق و اثبات حقانيت اهل بيت (عليهم السلام) و اتمام حجت است. اگر ما به اين هدف رسيديم، اين نتيجه اي است كه شنونده به آن رسيده است. ولي از اينكه يك نفر از حق بُريده و از نور جدا شود، براي ما مايهء تأسف است. يا اگر يك نفر به نور مي پيوندد، مايهء خوشحالي ماست، ولي هدف ما اين نيست. هدف ما چيز ديگري است و مي خواهيم با بازگو كردن تاريخ پنهان، حقائق پشت پرده را بيان كنيم كه در اين 14 قرن، نگذاشتند به مردم برسد. ما دنبال اين هستيم كه اين حلقه هاي مفقوده تاريخ را كه در كتاب ها ثبت شده، ولي بزرگان شما از كنار آنها عبور مي كنند و فاكتور مي گيرند، آنها را بيان كنيم. آقاي طبري حديث الدار را در تاريخ خود مطرح مي كند و مي گويد:

 پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در سال سوم بعثت خود، بعد از نزول آيهء شريفهء:

وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (سوره شعراء/آيه214)

40 نفر از سران قريش را دعوت كرد و بعد از بحث توحيد و رسالت، بحث خلافت امير المومنين (عليه السلام) را مطرح كرد و فرمود:

هذا أخي و وصيي و خليفتي من بعدي. تاريخ الطبري، ج2، ص63

اين روايت را آقاي طبري با صراحت مي گويد. ولي آقايان ابن كثير و ابن تيميه و ابن أثير اين روايت را نقل مي كنند و اين واژه را فاكتور مي گيرند و به جاي:

هذا أخي و وصيي و خليفتي من بعدي.

مي گويند:

هذا كذا و كذا و كذا.

ما مي خواهيم بگوييم كه معناي اين كذا و كذا چيست؟ مي خواهيم بگوييم كه پشت اين كذا و كذا، چه مسائلي خوابيده است؟

وقتي محمد حسنين هيكل – به عنوان يك شخصيت برجسته جهان معاصر- ، كتابي مي نويسد به نام حيات محمد، وقتي در آنجا قضيه حديث الدار را مطرح مي كند، غوغايي عليه ايشان بپا مي شود و به تعبير علامه أميني (ره):

قد قامت القيامة عليه.

ايشان هم در چاپ هاي بعدي، تمام اين قضيه را حذف مي كند.

هدف ما اين است كه بيائيم كتاب چاپ اول اين بزرگوار را با كتاب هاي بعدي او مقايسه كنيم و ببينيم كه قضيه چه بوده است؟

وقتي صحيح مسلم، رابطهء امير المومنين (عليه السلام) با خليفه اول و خليفه دوم را مطرح مي كند، پرده را بالا مي زند. يكي از چيزهايي كه وهابيت در دو سه سال أخير شروع كرده اند به كار كردن روي آن، آمدن به زمين شيعه است. يعني همان طوري كه ما از كتاب هاي آنها، رواياتي براي اثبات حقانيت امير المومنين (عليه السلام) مي آوريم، آنها هم تلاش مي كنند براي اثبات حقانيت ابوبكر و عمر، رواياتي را از كتاب هاي ما بياورند. اگر فرصت شود، بعدا نمونه اي از اينها را عرض مي كنم و فيلم هايي را از اينها تهيه كرديم كه حتي از اساتيد حوزه علميه اهل سنت داخل كشور و خطباي نماز جمعه شان، مطالبي را از نهج البلاغه و شرح نهج البلاغه ميثمي و امثال اينها، رواياتي را نقل مي كنند كه خود ائمه (عليهم السلام) و امام صادق (عليه السلام) مي گويند كه ابوبكر حق است و … و شيعه ها حرف بي خودي مي زنند كه مي گويند حضرت علي (عليه السلام) حق است. اگر همين بحث را پي گيري كنيم، شايد حدود سي، چهل جلسه براي پاسخ گويي به شبهات امروزي آنها نياز باشد.

در طول يك ماه ماه رمضان امسال، در شبكه المستقله، 90% تلاششان اين بود كه با استناد به روايت شيعه، اثبات كنند اميرالمومنين (عليه السلام) خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبوده است و شيعه دروغ مي گويد. يكي از مسائلي كه طلاب بايد امروز به آن مجهز شوند، پاسخ گويي به شبهات در اين حوزه است.

عباراتي را از نهج البلاغه و ساير كتب مي آورند كه:

ميان امير المومنين (عليه السلام) و خليفه اول، اختلافي نبوده است. امير المومنين (عليه السلام) از خليفه اول و خليفه دوم در نهج البلاغه تعريف و تمجيد كرده است. امير المومنين (عليه السلام) با آنها بيعت كرده است و پشت سر آنها نماز خوانده است و به خليفه دوم دختر داده است.

و … از اين حرف هاي بي اساس ديگر كه در داخل و خارج كشور مطرح مي كنند.

وقتي از من سوال مي كنند، مي گويم كه شما اگر همان صحيح مسلم خود را – كه به  همراه صحيح بخاري، أصح الكتب بعد القرآن مي دانيد و هرگونه خدشه در روايات اين دو، مساوي است با زندقه – باز كنيد، در ج5، ص152، كتاب الجهاد، باب حكم الفيء، آمده است كه:

امير المومنين (عليه السلام) با عباس – عموي پيامبر – (در اواخر خلافت خليفه دوم) مي آيند نزد خليفه دوم و بحث فدك و ارث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مطرح مي كنند. خليفه دوم صراحتا مي گويد:

فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، فجئتما تطلب ميراثك من ابن أخيك و يطلب هذا ميراث إمرأته من أبيها، فقال أبو بكر: قال رسول الله صلي الله عليه و سلم ما نورث ما تركنا صدقة، فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا، … ، ثم توفي أبو بكر و أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا.

وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، ابوبكر مدعي شد كه من خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و سلم) هستم و … ، و شما (حضرت علي (عليه السلام) و عباس) نظرتان در مورد ابوبكر اين بود كه او دروغ گو و گنه كار و خائن و حيله گر است. …، و وقتي ابوبكر از دنيا رفت، من گفتم: من خليفه رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) و خليفه ابوبكر هستم و شما دو نفر، نظرتان در مورد من اين بود كه دروغ گو و گنه كار و خائن و حيله گر هستم.

در خود صحيح بخاري، رواياتي كه در مورد غادر و خائن هست را به اين روايت ضميمه  كنيد و نتيجه گيري كنيد. خود بخاري همين قضيه را در سه جاي صحيحش نقل مي كند، ولي به جاي كلمات فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا، مي گويد: فرأيتماني كذا و كذا و كذا و كذا.

نهايت هدف و مقصد ما اين است كه پرده از روي حلقه هاي مفقودهء تاريخ برداريم و مردم و جوانان و شيعه و سني را، با آن حقائق نهفته تاريخ كه مخفي مانده و مردم بيان نكردند، آشنا كنيم. قبلا، شيعه امكانات بيان كردن را نداشت و اهل سنت هم صلاح نديدند كه مطرح كنند. نه اهانت مي كنيم و نه جسارت. بارها هم اعلام كرده ايم كه فحش و اهانت به اهل سنت و مقدسات آنها را گناهي نابخشودني مي دانيم و اين عمل، زير سوال بردن فرهنگ شيعه است. وقتي يك جوان ببيند كه من در يك سخنراني، چهار سخن ركيك مي گويم، او ديگر حاضر نيست پاي سخنان من بنشيند و حقائقي را كه مي خواهم بيان كنم، بشنود و يك تصور خشونت، از فرهنگ شيعه در ذهنش مي ماند و تا ابد حاضر نيست حتي يك صفحه از كتاب شيعه را ورق بزند. سيره ائمه (عليهم السلام) هم همين گونه بود.

خود امير المومنين (عليه السلام)، نسبت به معاويه اي كه در نهج البلاغه صراحت دارد:

فوالذي فلق الحبة و برأ النسمة! ما أسلموا و لكن استسلموا و أسروا الكفر، فلما وجدوا أعوانا عليه أظهروه.

قسم به خدايي كه دانه را شكافت و بشر را آفريد! معاويه و هم پيمانان او كه در جنگ فتح مكه، مسلمان شدند، مسلمان نشدند و تظاهر به اسلام كردند و كفر خود را پنهان داشتند و به دنبال فرصت و أعوان و أنصار مي گشتند تا آن را اظهار كنند و امروز هم در جنگ صفين، آن فرصت را پيدا كردند.

نهج البلاغه، نامه16

وقتي مي بيند برخي به معاويه فحش و ناسزا مي گويند، مي فرمايد:

إني أكره لكم أن تكونوا سبابين و لكنكم لو وصفتم أعمالهم و ذكرتم حالهم كان أصوب في القول و أبلغ في العذر و قلتم مكان سبكم إياهم.

من دوست ندارم كه دهان صحابهء من، آلوده به فحش شود.

نهج البلاغه، خطبه206

ما هم به تبعيت از مولايمان، بحث فحش را نداريم. حتي اگر آنها هم به ما فحش بدهند، طبق منطق قرآن:

وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (سوره فرقان/آيه63)

فحش آنها را با سلام پاسخ مي دهيم.

در پايان جلسه، براي اينكه ختامه مسك باشد، روايتي را از آقا امام جواد (عليه السلام) در  حوزه پاسخ گويي به شبهات و نجات جوانان شيعه از تزلزل عقائد مي خوانم تا إن شاء الله ذخيره اي باشد براي قيامت ما و تشجيعي باشد براي ما در راستاي ورود به حوزه پاسخ به شبهات. امام جواد (عليه السلام) مي فرمايد:

من تكفل بأيتام آل محمد المنقطعين عن إمامهم، المتحيرين في جهلهم، الأساري في أيدي شياطينهم و في أيدي النواصب من أعدائنا، فاستنقذهم منهم و أخرجهم من حيرتهم و قهر الشياطين برد وساوسهم و قهر الناصبين بحجج ربهم و دلائل أئمتهم، ليفضلون عند الله تعالي علي العباد، بأفضل الموانع، بأكثر من فضل السماء علي الأرض و العرش و الكرسي و الحجب علي السماء و فضلهم علي العباد كفضل القمر ليلة البدر علي أخفي كوكب في السماء.

هر كس متكفل ايتام آل محمد شود (شيعياني كه از نظر فكري در سطح پائيني قرار دارند و تحت تأثير برخي از شبهات قرار مي گيرند)، متكفل كساني باشد كه دست شان از امام شان كوتاه است و به خاطر اينكه سرمايه آنچناني نسبت به حقائق مذهب و حقانيت اهل بيت (عليهم السلام) ندارند، دچار حيرت شده اند و كساني كه اسير دست شياطين شده اند و كساني كه گرفتار نواصبي كه بناي دشمني با ما اهل بيت (عليهم السلام) را دارند، شده اند و شبهات آنها را پاسخ گو باشند و از حيرت بيرون بياورند و شبهات و وسوسه هاي شياطين را برطرف كنند و مقهور كنند نواصبي را كه با القاء شبهه، بناي عداوت با ما را دارند، به وسيله كتاب و سنت و حجت هاي خداوند و ادله ائمه (عليهم السلام)، ارزش و مقام و جايگاه آنها نسبت به ديگر بندگان نزد خداوند، همانند جايگاه عرش و كرسي و حجب بر آسمان و همانند برتري آسمان بر زمين است. برتري آنها نسبت به بندگان، همانند برتري ماه شب چهارده است نسبت به كم نورترين ستارگان آسمان.

بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج2، ص6 – اليقين للسيد ابن طاووس، ص9 – الإحتجاج للطبرسي، ج1، ص9

امام كاظم (عليه السلام) هم مي فرمايد:

من أعان محبا لنا علي عدو لنا، فقواه و شجعه، حتي يخرج الحق الدال علي فضلنا بأحسن صورة و يخرج الباطل الذي يروم به أعدائنا في دفع حقنا علي أقبح صورة، حتي يتنبه الغافلون و يستبصر المتعلمون و يزداد في بصائرهم العالمون، بعثه الله يوم القيامة في أعلي منازل الجنان.

هر كس يكي از دوستان ما را كه گرفتار دشمنان ما شده است، كمك و ياري نمايد و او را كه در بحث و مناظره با دشمنان وارد صحنه شده يا دچار شبهات شده را تقويت و تشجيع كند، تا اينكه فضيلت ما را به روشني، به بهترين شكل بيان كند و … ، خداوند اينچنين فردي را در بهترين جايگاه بهشت قرار مي دهد.

بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج2، ص10 – اليقين للسيد ابن طاووس، ص9

اين دو روايت را هم به خاطر اينكه جلسه مان با جملاتي از اهل بيت (عليهم السلام) منوّر شود، عرض كردم.

بارها هم عرض كرده ام كه اگر امروز، يك مصداق براي واجب عيني و فوري و تعييني بخواهيم پيدا كنيم، بحث پاسخ گويي به شبهات است.

 

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»

با سلام

مطالبي كه ذكر كرديد از علماي اهل سنت است ! شعراني و آلوسي هر دو سني هستند !

(در مكتبه اهل بيت ، بخشي از كتاب‌ها مربوط به اهل سنت است! مكتبه شامله نيز عموما براي اهل سنت است !)

با سلام

دوست گرامي

اين سايت غني‌ترين منبع مربوط به شبهات وهابيت به زبان فارسي است ؛ منابع ديگر عموما به زبان عربي است ؛ مي توانيد از مطالب مختلف بخش پرسش و پاسخ و مقالات در اين زمينه استفاده كنيد

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

قیمت این مقاله : ۳,۰۰۰ تومان

پاسخ به شبهات وهابیون
پاسخ به شبهات وهابیون
0


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جواب سوال های کتاب آزمایشگاه دهم x بخوانید...