تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به «پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات – ایکس شبهه – x-shobhe» می باشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
مجموعه سوالات اعتقادی – بخش پانزدهم…
مجموعه سوالات قرآنی – بخش پانزدهم
سالروز ازدواج پیامبر اعظم و حضرت خدیجه کبری علیهما السلام
آرشیو
خداشناسی و خداباوری / 2
آرشیو
سالروز شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
آرشیو
خدا شناسی و خدا باوری / 1
آرشیو
10 مهر 1399
پاسخ شبهات سیاسی
27 شهريور 1399
32 مرداد 1399
2 خرداد 1399
2 خرداد 1399
2 خرداد 1399
درج کلیه اطلاعات خواسته شده اختیاری است
اگر پاسخ میخواهید، درج نشانی صحیح ایمیل ضروری میباشد
آيا مردم را به نيكى فرمان مىدهيد و خود را فراموش مىكنيد در حالى كه شما كتاب (آسمانى) را تلاوت مىكنيد؟! آيا نمىانديشيد؟!
***
خداوند متعال در این تذکر، تمامی اهل کتاب [مسلمان، مسیحی و یهودی] را مخاطب قرار داده است، چرا که این عادت رفتاری در بسیاری از مردم وجود دارد. و اختصاصش به اهل کتاب برای این است که خداوند متعال آنها را تعلیم و تذکر میدهد، و با کفار تا وقتی ایمان نیاورند، کاری ندارد.
ما در خود و اطراف خود بسیار شاهدیم که دلمان برای دنیا و آخرت دیگران میسوزد، آنها را راهنمایی میکنیم، پند و تذکر میدهیم، نصحیحت به راه خیر و کار درست میکنیم، به نیکی و نیکویی سفارش میکنیم، در حالی که خودمان را که دچار مشکل مشابه هستیم، فراموش کردهایم و نمیبینیم!
«أَفَلَا تَعْقِلُونَ – آیا فکر و تعقل نمیکنید»، بیانگر آن است که چنین اخلاق (موضعی)، نه تنها نیکو نیست، بلکه از بیخردی میباشد. در ضرب المثل فارسی میگوییم: «تو اگر نصیحت بلدی، چرا خودت را نصیحت نمیکنی»؟!
میبینیم کسی، در حالی که خودش اهتمام خاصی به نماز ندارد، دیگران را به نماز اول وقت توصیه میکند، و یا در حالی که مبتلا به گناهان کبیره است، دیگران را از هر نوع گناهی پرهیز میدهد، و در حالی که خودش دائماً به غیبت و تهمت مشغول است، دیگران را باز میدارد، خودش از رحمت الهی ناامید است و دیگران را به امیدواری تشویق میکند و …!
اما، اخلاق (مواضع) مؤمن چنین نیست. او ابتدا، پیش و بیش از هر کسی، خودش را میبیند؛ متوجه نقاط ضعف خودش است، و خودش را پند و تذکر داده و نصیحت میکند.
مؤمن، به جای آن که هر اخلاق، رفتار و گفتار دیگران را با دقت زیر نظر بگیرد، خودش اهل “مراقبه” میشود و با توجه بسیار، دقت میکند که معایب، کاستیها، خطاها و گناهان خودش را بشناسد و اصلاح کند.
در آیهی دیگری، خطاب به مؤمنان (نه کفار و مشرکین و منافقین) میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ – اى مؤمنان! چرا چيزى را مىگوييد كه خود عمل نمىكنيد؟! / الصف، 2»
بنابراین، سعی کنیم که ابتدا متوجه خودمان باشیم، نگران خودمان باشیم و در رفع کاستیها و اصلاح خودمان بکوشیم.
توحید
امیرالمومنین ، غدیر ، امامت
کربلا ، محرم ، عزاداری
غیبت ، قیام ، انتظار ،دجال ، سفیانی ، آخرالزمان
خانواده ، ارتباط ، مهارت ، ازدواج موقت ، روابط جنسی ، بستن بخت
استجابت ، زیارت ، توسل ، شفاعت ، ذکر ، سحر ،طلسم(رمال)
شبهات تناقض در آیات قرآن
دفاع از حریم، دشمن ستیزی، جنگ سخت، جنگ نرم
مرگ، برزخ، قیامت، بهشت، جهنم، پاداش، عذاب
هگل ، جان رالز ، داروین ، هاوکینگ ، سروش
حجاب
رزق، روزی
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به «پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات – ایکس شبهه – x-shobhe» می باشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
مجموعه سوالات اعتقادی – بخش پانزدهم…
مجموعه سوالات قرآنی – بخش پانزدهم
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به «پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات – ایکس شبهه – x-shobhe» می باشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
مجموعه سوالات اعتقادی – بخش پانزدهم…
مجموعه سوالات قرآنی – بخش پانزدهم
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به «پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات – ایکس شبهه – x-shobhe» می باشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
مجموعه سوالات اعتقادی – بخش پانزدهم…
مجموعه سوالات قرآنی – بخش پانزدهم
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به «پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات – ایکس شبهه – x-shobhe» می باشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
مجموعه سوالات اعتقادی – بخش پانزدهم…
مجموعه سوالات قرآنی – بخش پانزدهم
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به «پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات – ایکس شبهه – x-shobhe» می باشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
مجموعه سوالات اعتقادی – بخش پانزدهم…
مجموعه سوالات قرآنی – بخش پانزدهم
1
، 2 ، 3، 4 ،
5 ، 6 ،
7
معمولاً اغلب کسانی که اینگونه شعارهای
بی منطق و البته هدفدار را میدهند، از دو گروه خارج
نیستند: یا افراد بسیار عوامی هستند که نه تنها از
اسلام، بلکه از بافت و ساختار یک جامعه هیچ اطلاع
صحیحی ندارند و فقط به دهانها نگاه میکنند و چیزی
میگویند، و یا آن که میدانند، اما ضمن عدم برخورداری
از اندک اطلاعاتی راجع به اصل اسلام [چه رسد به ولایت
فقیه]، بغض و کینه هم دارند و سعی دارند با ضد
تبلیغهای اینگونه، اذهان را مشوش و امور را مشتبه
کنند.
ادامه مطلب…
آن چه بیان میگردد، «به نظر ما» نیست، بلکه یک واقعیت
و حقیقت تلخ است:
وهابیون نه تنها به خون شیعیان، بلکه به خون همهی
مسلمین تشنه هستند. منتهی دشمنی خود با مذاهب اهل سنت
را به چند جهت علنی نمیکنند:
الف – نمیخواهند قلتشان در میان مسلمانان مشخص گردد.
ب – نمیخواهند با کل جهان اسلام به صورت علنی درافتند
و حذف شوند.
ج – نمیخواهند اهل سنت بیدار شوند. مضاف بر این که از
کثرت آنان سوء استفاده میکنند.
د – هنوز از ناحیهی مسلمانان اهل سنت، خطر خاصی آنها
را تهدید نمیکند و سری که درد نمیکند را دستمال
نمیبندند.
پاسخ شبهات سیاسی
ادامه مطلب…
ادامه مطلب…
ادامه
مطلب…
ادامه مطلب…
ادامه مطلب…
ادامه مطلب…
ادامه مطلب…
بازگشت به صفحه اصلی
1
، 2 ، 3، 4 ،
5 ، 6 ،
7
چرا دین ؟
پاسخ شبهات سیاسی
آيا آيه شريفه: «لا اكراه في الدين …» که اجبار را در پذيرش دين نفي مي کند با عذاب مثلا قوم حضرت صالح ـ عليه السلام ـ به خاطر موافقت با كشتن شتر حضرت صالح ـ عليه السلام ـ منافات ندارد؟چگونه مفاد آيهي (لا اكراه في الدين) – كه دلالت بر آزادي در انتخاب دين دارد – با مفاد آيهي ديگري كه ميفرمايد: و هر كس غير از اسلام ديني بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جملهي زيان كاران خواهد بود، سازگار ميباشد؟آيا از ديدگاه قرآن انسانها بايد ديندار باشند؟- اگر آخرتي در كار نباشد، چه كسي ضرر ميكند، انسان ديندار يا بيدين كه در اين دنيا لذت برده است؟ – آيا اعتقادات و پذيرش اصول دين تقليدپذير است؟ –
چرا اسلام ؟
مسیحیت
آيا رفتار مسيحيان آن گونه كه در انجيل آمده صلح طلبانه بوده است؟ – آيا (ايمان) افراد مسيحي هم مورد قبول خدا قرار ميگيرد و آنها هم به بهشت ميروند؟! – چگونه حضرت عيسي پسر خداست؟ در حالي كه در اناجيل امروزي ميگويند: مريم با يوسف نجار ازدواج كرد، چگونه مريم را باكره ميدانند؟ – چگونه مشخصه هاي انساني مسيح ـ عليه السّلام ـ با مقام الوهيت وي سازگار است؟ – آيا خداي نامحدود مي تواند در وجود محدود و زميني عيسي تجلي كند لطفاً توضيح دهيد؟-چرا حواريون عيسي در زمان مصلوب شدنش فرار اختيار كرده و هيچيك به دفاع از او برنخاست؟-چه شد كه پيروان عيسي ـ عليه السّلام ـ با اينكه افراد ناشناسي از اهالي جليل و يهوديه بودند ناگهان به شهرت جهاني رسيدند؟-آيا حواريون حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ همانگونه هستند كه در رساله «اعمال رسولان» عهد جديد توصيف شدهاند؟-آيا انجيل كه قرآن از آن نام بوده همان اناجيل اربعه يا يكي از آنهاست؟ چرا هيچ يك از قسمت هاي عهد جديد به منظور بحث و استدلال نوشته نشده است؟ مسيحيت جهت جبران چه كمبودي، عهد قديم (تورات) را در كنار عهد جديد خود قرار داده است؟ با توجه به اينكه نويسنده رساله عبرانيان، مشخص نيست، چگونه ميتوان آن را الهامي دانست؟ -چرا خارجي ها با اين که مسيحي هستند ولي مشروب مي خورند مگر آن ها پيامبر ندارند؟ چرا؟-با توجه به كتابهاي انجيل و تورات زنهاي مسيحي و يهودي بي حجاب گناهكار هستند يا نه؟ -چرا مسيحيان معتقد هستند كه عيسي مسيح هنوز زنده است و روزي ظهور خواهد كرد مگر ايشان را به صليب نكشيدند؟ -آيا رسالت عيسي، حلقه اي از حلقه هاي زنجيرة نبوت بوده يا حلقه نهايي آن؟ لطفاً توضيح دهيد. -تفاوت نقل قرآن با انجيل، دربارة معجزات مسيح چيست؟ لطفاً توضيح دهيد.-سيماي افسانهاي مسيح كه باعث شده حتي در مورد تاريخ وي شك شود، چگونه به وجود آمده است؟
زرتشت
بهائیت
سایر ادیان
دين شينتو در كجا و چگونه به وجود آمده است؟آيا آئين شينتو داراي فرقه هاي متعددي مي باشد؟ رهبري و مركزيت اين آيين در كجاست؟ آيا غير از اين است كه مسلمانان نيز مانند پيروان آئين شينتو ارواح را ميپرستند؟ عقايد و احكامي را كه اختصاص به آيين شينتو دارد بيان كنيد؟ چه نقدهاي كلي بر دين شينتو وارد است؟ آئين شينتو داراي چه احكام فقهي است و برنامه هايي كه در رابطه با ارواح نياكان در آئين شينتو انجام مي شود چگونه اند؟
توحید
معاد
ايمان به قيامت چه اثري در اخلاق و عمل دارد؟اگر كسي مسلمان باشد ولي از مردن مي ترسد چه بايد بكند؟
نبوت
در زمینه مسئله نبوت ۵۰۰ شبهه مطرح شده که می تواند همه آن را در فایل متنی در ادامه مطلب دانلود کنید
امامت
بين زمان حيات علي بن ابيطالب و تدوين كتاب نهج البلاغه حدود سه و نيم قرن، فاصله است، چگونه ممكن است با اين همه فاصله زماني كم يا زيادي در گرفتار آن حضرت صورت نگرفته باشد؟عفو خدا چگونه با عصمت سازگار است؟ آيا منظور آنها از اين تعبيرات، تنها مردم بوده كه طرز مكالمه با خدا و طريق طلب آمرزش را ياد بگيرند، و يا آنكه حقيقت ديگرى در اين نوع تعبيرات نهفته است؟آیا عصمت انبیا، پیامبر اسلام(ص) و اهلبیت علیهمالسلام با توجه به طلب مغفرت اهلبیت در مناجاتهای خود و یا آیه دوم سوره فتح صحیح است؟ اگر در ايمان خلفاي ثلاث ترديد وجود دارد و شيعيان آنها را غاصب خلافت ميدانند، چرا ائمه ـ عليهم السّلام ـ و اصحاب آنها و شيعيان، نام خلفاي ثلاث را بر فرزندانشان ميگذارند؟ آيا مذهب تشيع به وسيله عبد اللّه بن سبا تأسيس شده است؟ چرا شيعيان خصوصاً سادات هميشه بايد مظلوم باشد و عده اي حق آنها را پايمال مستور بودن امامان اسماعيليه با غايب بودن امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ چه تفاوتي دارد؟ چرا طرفداران اديان ديگر را واجب القتل نمي دانيد ولي بهائيان را واجب القتل مي دانيد؟ چرا شيعيان اهل سنت را كه هيچ يك از امامان را قبول ندارند، مسلمان ميدانند، اما اسماعيليان راكه تا امام ششم شيعيان را قبول دارند، مسلمان نميدانند؟وهابيت چه اشكالاتي بر شيعيان مي گيرند؟ شيعيان با بيان فضايل براي امامان خود چه هدفي دارند؟آيا شافعيها ائمة دوازده گانه را قبول دارند؟اگر خلفاء يعني عمر و غيره دشمن علي ـ عليه السّلام ـ بودند پس چرا عمر را به دامادي قبول كردند و همچنين اسم پسرهايش را به نام آنها گذاشتند؟چرا با وجود شأن و منزلت بسياري كه شيعه براي حضرت علي و فاطمه(عليهم السلام) قائل است، ولي در قرآن نامي از آنها برده نشده است؟
عدل
در زمینه مسئله عدل ۲۰۰ شبهه مطرح شده که می تواند همه آن را در فایل متنی در ادامه مطلب دانلود کنید چرا قرآن مرد را بر زن برتری داده است؟ چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟
اعجاز قرآن
تحریف قرآن !
معارف قرآن
طبق آية 68 سوره مائده، پيامبر از اهل كتاب نميخواست كه اسلام بياورند و از آنها اقامه كتاب آسماني خودشان را ميطلبيد. آيا اين مطلب درست است؟در قرآن كريم آمده كه در صومعه و كليسا، ذكر و ياد خدا هست؛ آيا نسبيت اديان پلوراليزم با استفاده از آيات قابل اثبات ميباشد؟ لطفاً به طور كامل توضيح دهيد.اگر سورههایي كه در مكه نازل شده ملاحظه كنيم، معلوم است كه برگرفته از اهل كتاب است. در آخر سورة اعلي ميفرمايند ان هذا لفي الصحف الاولي…آیا اينها نشانه وحدت رسالت؛ رسول و وحدت تعليم است.سوره احقاف، آيات 9 تا 12 به صراحت بيان ميكند كه امام قرآن، كتاب حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ است، لطفاً در اين باره توضيح دهيد.از علماء مسلمين ميگويند كه قرآن، شريعت انجيل و تورات و عقيدة آنها را نسخ كرده است اما آيهي 13 سورهي شوري، چنين به دست نمي آيد. ثانياً قرآن اعلان كرده است كه عرب را به سنن اهل كتاب هدايت ميكنم (نساء، 25) و ثالثاً اهل كتاب را بر آن چيزي كه بر آنها نازل كرديم قضاوت كنيد. (مائده، 47)با توجه به آيه 37 سوره يونس كه به صراحت بيان ميكند، که قرآن تفصيل كتابهاي گذشته است، پس چگونه ممكن است، اين قرآن همان كتابهاي گذشته نباشد و از آن ها اخذ نشده باشد؟در خصوص آيات محكم و متشابه كه خداوند فرموده: «تأويل آن به عهده خداوند است…» توضيح دهيد؟
سایر سوالات قرآنی
مهدويت در اديان ديگر را توضيح دهيد؟ در تفاسيراهل سنت چه آياتي بر امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه شريف ـ تفسير شده است؟ هر كس امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ خود را نشناسد و در آن حال بميرد به مرگ جاهليت مرده است” شما يك كتاب به من معرفي كنيد كه اين شناخت را به من بدهد؟آيا در قرآن كريم نامي از حضرت مهدي برده شده است و آيا در قرآن كريم حرفي از انتظار و اينكه منتظر واقعي كيست و بايد داراي چه ويژگي هايي باشد، به ميان آمده است؟ دورة آخر الزمان يعني چه؟
امام زمان(عج)
امام زمان (عج) مي تواند الآن تشكيل خانواده بدهد يا خير و اگر در جمع خانواده خود حضور داشته باشد لازمة آن پذيرفتن عهد حكومت ظالمان نيست لطفاً توضيح دهيد؟ انقلاب هاي نجات بخش چگونه مي توانند زمينه ساز ظهور باشند؟ چرا آقا امام زمان (عج) نميآيد؟ در پاكستان بعضي مردم تقليد را جائز نميدانند و معتقدند چون امام ما زنده هست لذا ما از آن حضرت تقليد ميكنيم؟ در كتاب اصول كافي آمده است كه حضرت صاحبالزمان ـ عليه السلام ـ به آخرين نايب خاصش فرمود: دروغگو است كسي كه بگويد مرا ديده است… پس چگونه است كساني كه ميگويند ما امام زمان(عج) را ديدهايم و يا داستانهاي بسياري كه از علماء نقل ميشود كه در آنها از رؤيت امام زمان(عج) خبر ميدهند؟ ميخواهم در زمان ظهور امام زمان ـ عًجَلَ الله تعالي فَرَجَهُ الشريف ـ جزء پيروان ولايت فقيه باشم لطفاً مرا راهنمائي فرمائيد؟ آيا غيبت امام زمان(عج) تنها با ولايت مطرح در تصوف توجيه دارد؟ در مورد طولاني بودن عمر حضرت ولي عصر(عج) توضيح دهيد؟ با استناد به منابع مورد قبول نزد مسلمانان و ديگر اديان.راه شناخت امام زمان (عج) در آخر الزمان چيست؟ من شيعه دوازده امامي هستم ولي نمي دانم چرا بعضي موارد به وجود امام زمان (عج) در پس پرده غيبت يقين حاصل نمي كنم البته قبول دارم لطفاً راهكاري ارائه فرماييد به اين مهم اطمينان قلبي حاصل كنم؟ اگر وظيفه ي امام حفظ شريعت از تحريف و نقصان است، الان امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف سوال: چگونه دين را از تحريف حفظ مي كند مگر فقها اشتباه نمي كنند؟ وجود امامي كه غايب است چگونه مورد دلگرمي مؤمنين مي شود؟ چرا سلسله امامان در امام دوازدهم عليه السلام ختم مي شود؟ چگونه ممكن است مهدى امام دوازدهم شيعيان كه بعد از وفات پدرش حسن بن على العسكرى پنج ساله بود امام شود، آيا ممكن است كودكى پنچ ساله پيشوايى مسلمين را داشته باشد؟ چرا امام بايد معصوم باشد؟معجزات امام مهدي(عج) در بدو تولد کدامند؟مهدي منتظر كسي نيست كه شيعه مي گويد چون او از اولاد حسن است نه از اولاد حسين، و هنوز هم به دنيا نيامده است و حسن عسكري تا پايان عمر به اعتراف همگان عقيم بوده است. دليل اينكه شيعه معتقد است كه امام بايد در هر زماني باشد و امام زمان(عج) متولد شده است چيست؟امام مهدى (عج) در چه زمانى و در كجا به دنيا آمده است؟ حضرت حجت (عج) چگونه نظم دهندة عالم هستي هستند؟علت نهى از ذكر اسم خاص امام مهدى (عج) چيست؟ در مورد طولاني بودن عمر حضرت ولي عصر(عج) توضيح دهيد؟ با استناد به منابع مورد قبول نزد مسلمانان و ديگر اديان.امام مهدى (عج) از لحاظ رفتار اجتماعى چه ويژگى هايى دارد؟خصوصيات ظاهري امام عصر(عج) را بيان و نحوة برخورد ايشان با كفار چگونه است؟ آيا امام زمان ـ عليه السّلام ـ به شهادت خواهد رسيد؟ توسط چه كسي؟آيا حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ بر جنازه امام زمان(عج) پس از شهات نماز خواهند خواند؟نحوه ي حكومت ائمه بعد از رجعت چگونه است؟
ظهور و علايم آن
چرا علائم و نشانه هاي ظهور همه از نوع خشن مي باشد؟ در مورد اينكه مي گويند: اين عصر، عصر ظهور است توضيح دهيد و دلائلي بيان كنيد؟ احمد در مسند خود از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و اله ـ نقل ميكند كه«در آخرالزمان» قومي خروج ميكند به نام رافضه كه اسلام را رفض نموده و همه چيز اسلام را ردّ نموده و قبول نميكند» كه مسلّماً آن افراد، همان شيعيان هستند. موقعي كه حضرت صاحبالامر ـ عليهالسلام ـ ظهور كنند همه جا پر از ظلم و جور و فساد است آيا در ايران شهري وجود دارد كه از هرگونه فساد عاري و امن باشد؟ منظور از خروج سيد حسني در زمان ظهور چيست؟ دجّال كيست؟آيا ظهور امام زمان (عج) بستگي به تعداد ياران ايشان دارد يا به شرايط و اوضاع حاكم بر زمان؟آيا انقلاب اسلامي ايران ميتواند از مقدمات ظهور امام زمان(عج) محسوب گردد؟ يكي از شرايط ظهور حضرت ولي عصر (عج)؛ فراهم آوردن زمينه ظهور آن حضرت است، چگونه بايستي زمينة ظهور را فراهم كرد؟نسبت رشد عقلاني، برابري و اخلاق در نظام دار بنيادي مهدوي مورد انتظار ما چگونه است؟ و آگاهي و اراده آدمي در رسيدن به اين نظام چه نقشي دارد؟ چرا ايران را كشور امام زمان(عج) مي نامند وآيا پس از ظهور ايشان تمامي جهانيان مسلمان مي شوند؟بعد از ظهور امام زمان (عج) كه تمام علوم به نهايت رشد مي رسند، آيا علم راكد مي شود؟
عصر ظهور
سایر سوالات مهدویت
چرا شیعه ؟
پاسخ شبهات سیاسی
امامان و دانشمندان شیعه
سنّی
با توجه به اينكه در ميان اهل سنت علماي بزرگي وجود دارند، چرا با احكامي مثل وضو و با ترتيبات نمازمشكل دارند و برعكس عمل مي كنند . علّت چيست؟ چرا بيشتر مسلمانان سني ميباشند در حالي كه شيعه بر حق است و چرا بيشتر مسلمانان، شيعيان را حتي مسلمان هم نميدانند؟اگر خلفاء دشمن علي ـ عليه السّلام ـ بودند پس چرا عمر را به دامادي قبول كردند و اسم پسرهايشان را به نام آنها گذاشتند؟ عقايد اهل سنّت در باب ازدواج موقت را توضيح دهيد. (هر چهار مذهب به تفكيك). چرا سني ها به امير المومنين بودن علي-عليه السلام- اعتقادي ندارند؟ اهل سنت كه از وقايع صدر اسلام مثل غصب خلافت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ، شهادت حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و واقعه عاشورا آگاهي دارند پس چرا به بزرگانشان اعتقاد دارند و آنها را دوست دارند؟ نظريه اهل سنت در مورد عصمت انبياء و شخصيت داود و گناه آدم چيست. آيا اهل سنّت به امام مهدي ـ عليه السّلام ـ اعتقاد دارند، چگونه؟ و تفاوت آنها با تشيّع در اين جهت چيست؟ تاريخچه نماز تراويح و دليل بر بطلان آن به جماعت خواندن چيست؟ سند شيعي و اهل سنت. طريقه نماز خواندن اهل سنت (در مورد دست بستن و بدون مهر و طريقه وضو گرفتن) از چه زماني و توسط چه كسي اين بدعت شروع شده است؟ اهل تسنن حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته الجاهليه» را چگونه توجيه مي كنند؟مذهب حنبلي چگونه مذهبي است آيا در حال حاضر پيرواني هم دارد؟ مذهب اهل سنت چه انشعاباتي دارد؟ توضيح دهيد.مذهب شافعي و عقايد آن را به طور خلاصه معرفی کنید؟ در حاليكه رهبران فرقه هاي ديني از شاگردان امام صادق(ع) بوده، چرا در جهت مخالفت با امام حركت نموده اند و رفتار امام در برابر آنها چگونه بوده است؟ آيا اهل تسنّن مسائل مربوط به نامحرم را رعايت مي كنند؟ تاريخ پيدايش مذهب ماتريدي را بنويسيد؟ لطفا چند مورد از متون مورد اعتماد ماتريديه را نام ببريد؟ مكتب ماتريديه پيرو كدام يك از مذاهب اربعة اهل سنت است؟ بنيانگذار مسلك ما تريديه كيست؟چگونگي پيدايش مذهب اشعري را توضيح دهيد. عقايد اشاعره را بيان نموده و وجه تمايز آن را از عقايد اهل حديث توضيح دهيد؟ موسسين و علماء نامدار اشاعره چه كساني هستند؟مرجئه و خوارج چه اشتراكات و تفاوت هايي در عقايد و آراء سياسي دارند؟ آيا به وجود آمدن مرجئه عوامل خاصي داشت؟ چه نقدهاي كلي بر فرقه كلامي مرجئه وارد است؟ معتزله با ماتريديه چه فرقي دارد؟ تاسيس معتزله به چه زماني و به چه كسي بر مي گردد؟ چرا بعضي از خلفاي بني عباس با فرقه معتزله خصومت داشتهاند؟ و علت انقراض اين فرقه چه بوده است؟ اشعريه و معتزله از نظر عقيده چه اختلافي با هم دارند؟ چه نقدهاي كلي بر معتزله وارد است؟نام اهل سنت از چه زماني وضع شده و چند اصطلاح دارد؟
وهابیّت
شیطان پرست
صوفیه
بهائیت
سایر فرقه ها
پیامبر اسلام (ص)
حضرت زهرا (س)
حضرت علی (ع)
امام حسن (ع)
امام حسین (ع)
امام رضا (ع)
سایر ائمه
حکومت ها و خلفا
تاریخ معاصر
چرا احمدی نژاد؟
فتنه ها
انقلاب اسلامی
غير از امام خميني كداميك از مراجع نجف و قم با شاه مخالف بودند؟جريان بوسيدن دست فرح توسط مصدق صحت تاريخي دارد؟ لطفاً براي ما مدرك بفرستيد؟لطف كنيد دليل اصلي فرار شاه از ايران را به طور كامل توضيح دهيد؟
ولایت فقیه
سیاست علوی
حقوق بشر
اسراییل
مفاهیم سیاسی
شخصیت های سیاسی
سایر مباحث سیاسی
فضایل و رذایل اخلاقی
تربیت اسلامی
شبکه bbc
آداب معاشرت
توصیه های اخلاقی
الگوهای اخلاقی
روانشناسی اخلاق
سایر مباحث اخلاقی
ازدواج
خانواده
حجاب
دوستی
رابطه دختر و پسر
تجملات
اعتیاد
مد گرایی
نشاط و تفریح
منابع حدیث
رجال
سایر مباحث حدیثی
اجتهاد و تقلید
فلسفه احکام
مبانی فقه
سایر مباحث فقهی
لطفا” نظرات ، پیشنهادات و سوالات خود را در این پست با ما در میان بگذارید
فلسفه حرام بودن تراشیدن ریش و احاديثي مرتبط با ريش ! در اسلام کوتاه کردن سبیل و گذاشتن ریش در حد متعارف و آن گونه که شرع مقدس تعیین نموده ، مورد تشویق قرار گرفته است . و در مقابل آن تراشیدن ریش و بلند نمودن سبیل و خود را شبیه بیگانگان نمودن بسیار مذمت شده است . فلسفه حرام بودن تراشیدن ریش :همه مراجع عالیقدر فتوی به حرمت ریش تراشی داده اند و فرقی در حرام بودن بین تراشیدن تمام صورت و یا قسمتی از صورت نگذاشته اند. در عین حال عده ای سوال می کنند که علتحرام بودن ریش تراشی چیست ؟در این بحث به صورت فهرست وار ضررهای جسمی و روحی آن گفته خواهد شد و قبل از آن تاریخچه ای از ریش گذاشتن و تراشیدن آن بیان خواهد شد.
تاریخچه ای از ریش گذاشتن:
داشتن ریش سیره انبیاء (ع) و دانشمندان اروپایی :
علت گذاشتن ریش و حرمت تراشیدن آن :
فایده موی سر و ریش
بنده با همه اختلاف نظر به احمدینژاد رأی دادم؛ زیرا نگران حوادث پس از دوم خرداد بودم و سوال اینجاست که چرا برخی نمیخواهند به نظر اکثریت مردم تمکین کنند.
رییس پیشین مجلس شورای اسلامی در ادامه عملکرد هاشمی رفسنجانی را در دوران انقلاب اسلامی درخشان معرفی کرد و گفت: ایشان در انقلاب سابقه دارد و در طول این 30 سال شاهد بودیم در کنار رهبری بودند و توصیه رهبری و سایرین این است که حرمت آقای هاشمی حفظ شود، البته طرف دیگر خود آقای هاشمی بوده و بستگی دارد هاشمی خود چه تصمیمی بگیرد و در کل نقاط مثبت آقای هاشمی در کارنامه عملکرد او پیش و پس از انقلاب اسلامی و در جریان اخیر بیشتر بوده است.
به گزارش ایسنا دکتر غلامعلی حداد عادل در مراسم بزرگداشت شهدای محله کلوان گفت: 10 شهریور 57 با شنیدن نام جهرم در لیست شهرهای حکومت نظامی علاقهمندی به جهرم صد چندان شد و از حضور شما در صحنههای مختلف انقلاب اسلامی و قدمهای بزرگی که تا کنون برداشتهاید، تشکر میکنم.
سالهای پس از رنسانس را میتوان به سالهای افسار گسیختگی جهان غرب در تمامی ابعاد فردی و اجتماعی و جنبههای متعدد منتهی به روابط انسانی توصیف كرد .
پس از برداشته شدن یوغ تعالیم متعصب كلیسای كاتولیك از گردن انسان غربی ، چند كنش عمده فكری و فلسفی شكل گرفت كه شرح آن در حوصله این مقال نمیگنجد ، لكن آنچه قابل توجه است ، رویكردهای متفاوت به مساله انسان و رابطه او با خدا است كه زمینههای شكلگیری بسیاری از جریانهای فلسفی را فراهم آورد. از جمله این جریانات، شکل گیری و تقویت تفکر اومانیستی بود. تفکری که تنها انسان و خواسته های نفسانی او را مرکز توجه قرار می دهد و معتقد است همه چیز در این دنیا باید در راستای تامین لذایذ انسانی باشد. طبیعی است که اصالت چنین نگرش ها و تفکراتی منجر به ترویج نوعی بی فکری و بی اخلاقی در جامعه می شود. خوشی و کسب لذت همچون اسبی افسار گسیخته به جلو حرکت میکند، تا هر چه می خواهد، بتازد. احتمالا سرانجام چنین حرکتی، سقوط خواهد بود. هرچند که در ابتدای امر، بسیار رضایت بخش و دل انگیز است.
شیطان پرستی یک حرکت مکتبی، شبه مکتبی و یا فلسفی است که هواداران آن شیطان را یک طرح و الگوی اصلی و قبل از عالم هستی میپندارند
در هر حال با در نظر گرفتن موارد فوقالذكر، دامنه انتقادگرایی به مباحث اصلی توحیدی یعنی جایگاه خدا ، انسان و شیطان نیز می رسد.
این مقاله دارای عناوین زیر است :
تعاریف گوناگون جنگ روانی
هدف جنگ (عملیات) روانی
قدرت نرم جایگزین جنگ روانی
برخی از مهمترین تاکتیکهای جنگ روانی
شبکه «بی.بی.سی» فارسی، نمونه ای از کارکرد جنگ روانی
نگاهی به دلایل شکلگیری و محتوایی برنامههای شبکه «بی.بی.سی» فارسی
برخی راهبردهای تاکتیکی شبکه فارسی «بی.بی.سی»
روشهای رسانهای مقابله با جنگ روانی (جنگ نرم)
معاون خارجی وزارت اطلاعات در گفتوگوی خبری با رسانهها با اشاره به توطئههای بیگانگان و سرویسهای جاسوسی به ویژه آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی که در مقابله با انقلاب اسلامی، استراتژی تهاجم و براندازی نرم علیه جمهوری اسلامی ایران را پیریزی کردهاند، اظهار کرد: سربازان گمنام امام زمان (عج) طی سالیان گذشته تاکنون با پیگیریهای اطلاعاتی توانستهاند با شناسایی اهداف و برنامههای دشمنان انقلاب اسلامی و سرشاخههای آنان در داخل و خارج کشور که در راستای اهداف براندازانه عمل میکنند، ضربات قابل توجهی به روند حرکتی آنان وارد ساخته، استکبار را در دستیابی به مقاصد شومشان ناکام گذارند. …
رسانه های بی بی سی و سایر رسانه های دیگر مانند سی ان ان و العربیه و الجزیره که با حمایت ها و هدایت های صهیونیسم کثیف بین الملل اداره می شوند بار دیگر با سکوت و خفقان خود از انعکاس واقعی حضور میلیونها نفر از مردم ایران در روز چهارشنبه ۹ دی ماه در دفاع از ارزش های دینی و اسلامی خود داری کردند. این شیوه جنایتکارانه این رسانه های ضد مردمی و دروغ ساز موجب شده است که آحاد مردم اعتماد خود را از همه اخبار منتشر شده توسط این رسانه ها از دست بدهند. تکرار سخنان خنده دار از این که به کارمندان مرخصی دادند آن هم در بعد از ظهر روزی که تمام ادارات تعطیل هستند اوج حماقت دست اندرکاران آنها را آشکار ساخت. این سخنان تکراری مانند ۳۰ سال گذشته بود که بارها تکرار می کردند افرادی که به نماز جمعه می روند دولت به آنها پول می دهد؟!! البته خون تازه به جریان افتاده در رگ های ملت ایران دراین چند ماه اخیر همان چیزی بود که دشمنان ایران و اسلام از آن بیم داشتند که اتفاق بیفتد. آمادگی توده های میلیونی برای دفاع از اسلام و انقلاب حماسه ای دیگر و درس عبرتی برای خفاش صفتان استکبار گردیده است.
BBC media and other other media such as CNN and Al Jazeera and Arabiya, which support and guidance of international Zionism are run dirty again with its throbbing silence and reflect the real presence of millions of people a day Wednesday, Dey 9 months in defense of religious and Islamic values to self-restraint. This way the criminal anti-public media and lies caused the instrument sections of people to trust all of the news by the media of losing. Repeated remarks of funny that the employees did leave it a day afternoon that all offices are closed peak reveal their folly those involved said. These words repeated like 30 years that were repeated Friday Prayers that people are the government gives them money!! It happened during the new blood vessels In this nation of Iran in recent months what the enemies of Islam in Iran and feared that happen. Preparation masses millions to defend Islam and the revolution and another epic lesson for Sftan bat has been arrogance
منبع : http://bbcnews.blogfa.com/
گزیده ای از مصاحبه دکتر حسام الدین آشنا در مورد انگیزه های تأسیس بی بی سی فارسی و رویکردها ی آن به نقل از وبلاگ شخصی ایشان:
چه انگیزه هایی باعث ایجاد شبکه ی تلویزیونی در بخشهای خصوصی یا دولتی میشوند؟
انگیزه های متعددی برای ایجاد ایستگاههای بین المللی وجود دارد ؛ دو انگیزهی اقتصادی و غیراقتصادی مسبب این قضیه هستند. در دستهی انگیزه های غیراقتصادی میتوان به تأسیس رادیو و تلویزیون دینی بین المللی با اهداف مذهبی و ابلاغ پیامهای دینی در سراسر دنیا ، یا تاسیس شبکه های سیاسی برای ترویج یک عقیده و مکتب سیاسی که در نظر دارد اهداف خود را در نقطهای از جهان بازگو کند، یا ایجاد یک ندای واحد و اتحاد بین آحاد قومی که ازهم پاشیده و مورد ظلم قرار گرفتهاند، یا دولتی که برای جمعیت مهاجر خود برنامهی حفظ هویت دارد اشاره کرد..
هفتسال در دامن پرفيض رسول خدا(ص) از چشمههاى زلال نبوت بهره برد. وحى الهى فكر و انديشه او را شكل داد و اعماق جانش را جهتبهره دهى به اسلام و مسلمانان آماده ساخت. سپس سىسال حوادث تلخ و شيرين بعد از رحلت پيامبر وى را از تجربههاى گران بهرهمند ساخت. در سال چهلم هجرت، هدايت كشتى اسلام، در سختترين موقعيت، به عهده او گذاشته شد. آن امام معصوم(ع) با كمترين آسيب و تلفات امت اسلامى را رهبرى كرد، توطئههاى بزرگ و خطرناك بنىاميه را نقش بر آب ساخت، مانع نابودى اسلام و برنامههاى حيات بخش آن شد و پيش بينى پيامبر خدا(ص) را تحقق بخشيد.
قُلْ هـذِهِ سبِیلِی أدْعُو إِلى الله على بصِیره أناْ و منِ اتّبعنِی و سُبْحان الله و ما أناْ مِن الْمُشْرِكِین (سوره یوسف، آیه 108)
مقاله ای درباره فتنه !
تلویزیون فارسی بی بی سی در ۲۵ دی ماه ۸۷ جهت آماده سازی توطئه ننگین رنگی بعد از انتخابات با هزینه گزافی از سوی سردمداران جنایتکار انگل ستان و دیگر سیاه رویان تاریخ بشریت در غرب علیه ملت بزرگ ایران راه اندازی شد.با توجه به اهداف مغرضانه این شبکه دروغ پراکنی و ضد حقوق بشر، در یک بررسی در شهریور ماه ۸۸ محورهای مهم آن ، این نتایج مشاهده می شود:
۱- خبر سازی پیرامون انتخابات دهم در ایران و همراهی با عوامل کودتا و آشوب جهت تضعیف نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران ۱۸/۷۰ درصد
۲- القاء دروغ تهدید آمیز بودن برنامه هسته ای ایران۶۷/۱۶ درصد
۳- القاء دروغ نقض حقوق بشر ۸۹/۷ درصد
۴- تضعیف قوه قضاییه ۵۱/۳ درصد
۵- بازخوانی تحولات تاریخی ایران با آلودن آن به تحریفات و اکاذیب ۷۵/۱ درصد
باید به این آقایان سینه چاک و مدعی آزادی و حقوق بشر که هر روز دستشان تا مرفق بر خون انسانهای بیگناه در سراسر جهان آلوده است چه گفت؟!!
منبع : http://bbcnews.blogfa.com/
مجموعه 65 سخنرانی با موضوع نقد عملکرد و عقاید وهابیت کاری از رادیو معارف
دانلود در ادامه مطلب
آيا آيه شريفه: «لا اكراه في الدين …» که اجبار را در پذيرش دين نفي مي کند با عذاب مثلا قوم حضرت صالح ـ عليه السلام ـ به خاطر موافقت با كشتن شتر حضرت صالح ـ عليه السلام ـ منافات ندارد؟
چگونه مفاد آيهي (لا اكراه في الدين) – كه دلالت بر آزادي در انتخاب دين دارد – با مفاد آيهي ديگري كه ميفرمايد: و هر كس غير از اسلام ديني بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جملهي زيان كاران خواهد بود، سازگار ميباشد؟
آيا از ديدگاه قرآن انسانها بايد ديندار باشند؟
در قرآن كريم آمده كه در صومعه و كليسا، ذكر و ياد خدا هست؛ آيا نسبيت اديان پلوراليزم با استفاده از آيات قابل اثبات ميباشد؟ لطفاً به طور كامل توضيح دهيد.
اگر سورههایي كه در مكه نازل شده ملاحظه كنيم، معلوم است كه برگرفته از اهل كتاب است. در آخر سورة اعلي ميفرمايند ان هذا لفي الصحف الاولي…آیا اينها نشانه وحدت رسالت؛ رسول و وحدت تعليم است.
سوره احقاف، آيات 9 تا 12 به صراحت بيان ميكند كه امام قرآن، كتاب حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ است، لطفاً در اين باره توضيح دهيد.
در ميان مسلمانان شايع است كه قرآن كتابهاي گذشته را نسخ كرده است در حالي كه اولاً به گفته انجيل متي، اديان براي نقض همديگر نيامدهاند. ثانياً جوهر عقيده اهل كتاب و قرآن يكي و آن توحيد است و امكان نسخ آن در قرآن نيست. ثالثاً قرآن علاوه بر تصديق آن كتب در آية 89 سورة بقره به ايمان آوردن به آنها در آيه 126 سورة نساء امر كرده است، با اين حال چگونه ممكن است انبياء گذشته با قرآن نسخ شده باشد؟
بعضي از علماء مسلمين ميگويند كه قرآن، شريعت انجيل و تورات و عقيدة آنها را نسخ كرده است اما آيهي 13 سورهي شوري، چنين به دست نمي آيد. ثانياً قرآن اعلان كرده است كه عرب را به سنن اهل كتاب هدايت ميكنم (نساء، 25) و ثالثاً اهل كتاب را بر آن چيزي كه بر آنها نازل كرديم قضاوت كنيد. (مائده، 47)
با توجه به آيه 37 سوره يونس كه به صراحت بيان ميكند، که قرآن تفصيل كتابهاي گذشته است، پس چگونه ممكن است، اين قرآن همان كتابهاي گذشته نباشد و از آن ها اخذ نشده باشد؟
روح چيست و آيا داراي شكل خاصي است و بعد از مرگ آدمي روح به كجا ميرود و آيا اجازه ورود به دنيا را دارند يا خير و اينكه ميگويند كه ارواح شبهاي پنجشنبه ازادند و به دنيا ميآيند، اگر اين جمله صحيح است بفرمائيد كه به چه شكل ميآيند.
آيا روح زماني كه در نفخ ميدمند از بين ميرود يا روح يك حقيقت جاودانه است؟
الف) كدام آية قرآن كريم دربارة روح است. ب) با كدام آيه ميتوان اعتقاد به تناسخ را رد كرد؟
چرا اسلام تمايل دارد كه قضية روح سربسته بماند؟
آيا احضار روح صحت دارد؟ مثالهاي معتبر ارائه بفرماييد؟
مدتي است كه به شدت به بحث روح و روحشناسي و احضار روح علاقمند شده ام و كتاب هايي در اين رابطه مطالعه نموده ام لطفاً برايم بنويسيد از نظر شرعي بايستي درچارچوب خاصي به تحقيق ادامه دهم يا خير؟ در صورت ممكن منابع سالم و مطمئن معرفي نمائيد؟ نظرتان درباره ارتباط با روح يك عالم رباني چيست؟
اينكه ميگويند انسان داراي روحي مجرد است به چه معني است؟
آيا هدف قيام امام حسين _ عليه السلام _ حكومت بود؟
چرا امام صادق ـ عليه السّلام ـ براي رسيدن به خلافت از فرصت ها استفاده نكرد؟
مراد از ناصبي چيست؟ آيا شيعيان اهل سنت را ناصبي مي دانند يا خير؟
چرا امام صادق «عليه السلام» با آن مقام علمى كه براى او قائلند، هنگامى كه زمينه سقوط امويان فراهم شد و ديگران شرايط را فراهم نمودند حاضر به تحويل حكومت آماده شده نشد و در جواب نامه اى كه برايش فرستاده اند در ضمن اينكه نامه را بر روى چراغ مى سوزاند بلافاصله در جواب مى نويسد: هيزمى كه تو فراهم مى كنى ديگرى بر روى طناب مى گذارد و مى برد.
علّت اين كه امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ در دعاهاي خود از خداوند طول عمر مي خواهد چيست، آيا به دنيا دلبستگي داشتند؟
در كتاب «نفس المهموم» است وقتي شمر خواست امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ را به شهادت برساند عمربن سعد نگذاشت، آيا عمربن سعد عذاب ميشود يا نه؟ اگر در جواب بگوييد عمربن سعد بعد از شهادت امام حسين ـ عليه السّلام ـ مرتد شد و طبق آية شريفة 18 سورة ابراهيم: «اعمال كافران مثل خاكستر است در روز طوفاني»[1]. ما دوباره ميپرسيم، درست است حرف شما، ولي كار عمربن سعد هم كار كوچكي نبود بلكه امام سجّاد ـ عليه السّلام ـ را از شهادت نجات داد؟
پذيرفتن ولايت عهدى به وسيله حضرت رضا از طرف مأمون با توجه به آيه 113 سوره هود چگونه تعبير مى شود؟
اگر امام رضا(عليه السلام) مطلع از غيب بودند! پس چرا از خوردن انگور سمّى پرهيز نكردند؟
چرا امام صادق ـ عليه السّلام ـ براي رسيدن به خلافت از فرصت ها استفاده نكرد؟
نشانه ها و خصوصيات دوستداران اهل بيت ـ عليهم السلام ـ چيست؟
در روايات آمده است: خداوند جهان و هستي را براي پنج تن آل عبا آفريده است و اگر پنج تن نبودند، گيتي خلق نمي شد و … اگر صحت جملات فوق را بپذيريم در حالي كه خداوند جهان را براي افراد خاص آفريده اين موضوع لطف و بخشندگي، همان افراد تلقي مي شود نه رحمت بر ديگر بندگان و اگر روايات بالا را تعاريف اطلاق كنيم خداوند را متهم به بيهودهگويي كرديم كه خداوند منزه است از بيهودهگي اين مطلب را توضيح دهيد!
آيا انسان با توجه به آيه ي “ادعوني استجب لكم” و يا آيات مشابه ديگر مي تواند با خدا ارتباط مستقيم پيدا كند يا بايد از طريق ائمه اطهار باشد؟
حقيقت توسل چيست؟ آيا از نظر آيات و روايات اسلامي توسل به غير خدا جايز است، مستند پاسخ دهيد؟
آيا محبت به اهل البيت ـ عليهم السلام ـ شرك است؟
فدك چگونه پديد آمد و به چه كسي تعلق داشت؟
آيا اين روايت كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمود: خدا را شكر مي كنم كه فرزندي همانند حضرت مريم عطا كرده و منظور حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ بوده، آيا سند آن تمام است؟ و حديث را توضيح دهيد.
چگونگى تطبيق الگوى زندگى حضرت زهراعليها السلام با زندگى ما در عصر حاضر بيان فرموده مثل تطبيق الگوى چگونگى ازدواج، نحوه رفتار با همسر، و نحوه حضور زن در فعاليت هاى اجتماعى.
چرا حضرت على(ع) با غاصبين خلافت، مخالفت علنى كه نمى كند، هيچ. بلكه موافقت نموده و همكارى مى نمايد؟
اگر حضرت علي (ع) امام است، چرا نام ايشان در قرآن نيامده است؟
آيا حضرت علي ـ عليه السلام ـ به اين فضائل كه براي وي قائل شدند عقيده داشته اند يا خير؟
افضليت در ميان خلفاي چهارگانه به حسب انتخاب آنها براي خلافت است لذا اين درست نيست كه بگوييم علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ بر خلفاي ديگر برتري دارد.
آيا قيام امام حسين ـ عليه السلام ـ از نظر عرفاني قابل تحليل است؟
آيا امام حسين ـ عليه السلام ـ مي دانست شهيد مي شود ؟ چرا با پاي خودش به سوي مرگ رفت؟
چرا امام حسين ـ عليه السلام ـ كربلا را براي جنگ برگزيد؟
چرا امام حسن ـ عليه السلام ـ با معاويه صلح كرد؟
ديدگاه سياسي امام حسن ـ عليه السّلام ـ در حكومت و مشكلات امامت آن حضرت چه بودند؟
منظور از «علم» در روايت «طلب العلم فريضةٌ علي كل مسلمٍ» چيست؟ آيا علم رايج دانشگاهي هم مصاديق آن است؟
معناي حديث «اطلب العلم ولو بالصين» آيا علوم فيزيك و تجربي را شامل است؟
خطبه هاي بي نقطه و بي الف و يك نقطه براي چه گفته شده است؟
آيا احاديث پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فقط براي زمان خاصي بوده، به عنوان مثال فرمود: «به يهوديان سلام نكنيد» و يا: «ريش خود را رنگ بزنيد» آيا حكم مزبور براي آن زمان بوده و امروزه نيازي به آن نيست؟
احاديث و رواياتي از چهارده معصوم ـ عليهم السلام ـ در رابطه با بهار و طبيعت برايم بفرستيد.
علي ـ عليه السلام ـ در خطبه (66) نهجالبلاغه، استدلال هر يك از انصار و مهاجرين را دربارة خلافت و جانشيني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مورد نقد قرار داده و برخورد آنها را مردود شمرده است، نظر شيعه دربارة جانشيني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ چيست؟
در بحارالانوار، روايتي از حضرت مهدي(عج) وجود دارد كه ميفرمايد: ما ساخته شدگان خدا هستيم و خلق ساخته شده ما هستند، آيا اين روايت معتبر و سندش تمام است؟ حديث را تفسير نماييد.
اصلاحات در اصلاحات نیاز است !
در طی سالیان اصلاحات کشور دائما درگیر با انواع توطئه ها ، تخطئه ها و کارهای سیاسی بوده و تنها کاری که نشده خدمت به مردم و رفع نمودن مشکلات اقتصادی کشور بوده .اینهایی که در زیر خواهید دید مشتی از خروارها مشکلاتی بوده که توسط حضرات ایجاد شده است و نمی دانم چرا بعضی آلزایمر گرفته اند و بعضی با چه رویی و چه جسارتی حرفهایی را به زبان می رانند.
در زير بخش كوچكي از نظریه ها و گفته های تئوریسین های مطرح اصلاحات آمده است كه قضاوت را به شما وا ميگذاريم…
سید محمد خاتمی، همبستگی، 16/8/79 ص2، مصاحبه با شبكه ان اچ كي : اگر این حجاب و پوشش مانع حضور زن و بروز شخصیت زن شود، قطعاً مضر است … مشکل این نیست که زنان چگونه لباس بپوشند، مشکل اینست که زنان بتوانند در عرصههای مختلف حضور داشته باشند.
عطاءالله مهاجرانی، روزنامه آریا، 18/9/78،ص2: وقتی پیامبر اولوالعزمی چون ابراهیم در مورد معاد این چنین شک میکند که به خدا میگوید: «به من نشان بده» چطور جوانان ما مجاز نباشند، در مورد همه مسائل سؤال کنند؟
………………لطفا به ادامه مطلب بروید…..
دکتر حسن عباسی در تاریخ 10/5/88 در سخنرانی با عنوان “آژاکس 2، بررسی کودتای توئیتری ژوئن 2009” به تبیین آنچه توسط رسانههایی مانند سایت وزارت خارجه اسرائیل، BBC Persian (بیبیسی فارسی)، VOA (صدای آمریکا) و همچنین شبکههای اجتماعی و مینیبلاگهایی مانند Facebook.com (فیس بوک) و Twitter.com (توئیتر) در مهندسی اجتماعی، مدیریت آشوب، مدیریت محتوایی و اطلاعرسانی و دامنزدن به اغتشاشات انجامید به صورت مستند اشاره میکند.راهبردی که توسط دموکراتها به “استراتژی توئیتری اوباما” مشهور است
دانلود در ادامه مطلب
این شبهه را بسیار در اذهان عمومی مطرح میکنند که اگر ولایت انتصابی نبوده و نیست، چگونه این انتصاب برای ولیفقیه مجاز شده است؟ معمولاً جهت ایجاد شبهه، صورت مسئلهی اشتباهی را طرح میکنند و خود پاسخ اشتباهتری به آن میدهند و از اذهان عمومی میپرسند که: اگر چنین است، پس، چرا …؟!باید ابتدا به معانی واژهها و سپس زمینهی تعریف و اجرا توجه نمود. «انتصاب» بدین معناست که شخصی به وطور مستقیم، دیگری را برای تصدی امری منصوب مینماید و نقطهی مقابل آن «انتخاب» است، یعنی عدهای جمع میشوند و بر اساس ملاکهایی کسی را برای تصدی امری انتخاب میکنند.عرصه و زمینهی مبحث «ولایت» اسلام و چارچوب آن نیز اوامر و قوانین الهی است.اصل «ولایت» در اسلام و به تصریح قرآن کریم انتصابی است. یعنی خداوند است که «ولیامر» و خلیفهی خود را انتخاب میکند و سپس توسط پیامبرش به مردم معرفی مینماید و برای انتخاب «ولی» نیز از هیچ کس مشورت و یا اجازه نمیگیرد. چنان چه برای معرفی «ولی و ولات امر» تا به قیامت، به رسولش فرمود:يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرينَ (المائده -67)اى پيامبر، آن چه را از پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم ابلاغ کن. اگر چنين نكنى امر رسالت او را ادا نكردهاى. خدا تو را از مردم حفظ مىكند، كه خدا مردم كافر را هدايت نمىكند. (و ایشان هم در روز غدیر خم این ابلاغ را به گوش جهانیان رساندند).و فرمود: إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ (المائده – 55)جز اين نيست كه ولىّ شما خداست و رسول او و مؤمنانى كه نماز مىخوانند و هم چنان كه در ركوعاند انفاق مىكنند.و فرمود: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً (النساء – 59)اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا اطاعت كنيد و از رسول و اولو الامر خويش فرمان بريد. و چون در امرى اختلاف كرديد اگر- به خدا و روز قيامت ايمان داريد- به خدا و پيامبر رجوع كنيد. در اين خير شماست و سرانجامى بهتر دارد.اما، ولی فقیه، (چنان چه اشاره کردید)، انتصابی نیست و ولیفقیه در نظام ما (حضرت امام و حضرت آیتالله العظمی خامنهای) نیز بر اساس انتصاب کسی منصوب نگردیدهاند. بلکه کاملاً انتخابی برگزیده شدهاند. بدین صورت که مردم، فقهایی را که میتوانند فقیه جامعالشرایط برای تصدی این مهم بشناسند انتخاب کردند و مجلس خبرگان تشکیل شد و مجلس خبرگان نیز از میان افراد واجد الشرایط انتخاب اصلح را نمود و مینماید.توضیح: اگر چه در زمان حضرت امام (ره) و آغاز انقلاب، مجلس خبرگان و قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی ایران وجود نداشت، اما ایشان نیز با انتخاب و رأی مستقیم اکثریت مردم تصدی امر را بر عهده گرفتند و بلافاصله استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران را به رأی گذاشتند و سپس قانون اساسی را به رأی گذاشتند و … .پس، ولی فقیه بر اساس انتخاب این وظیفه را بر عهده میگیرد و نه انتصاب.
اگر در یک کشور شیعهی دیگر (جمهوری آذربایجان، عراق و …) مانند ایران، حکومت جمهوری اسلامی برقرار شود، با وجود ولیفقیه در ایران، مسألهی ولایت فقیه در آن دیار چگونه خواهد بود؟ آیا میشود دو نفر ولیفقیه باشند، یا … ؟اساساً خداوند متعال اطاعت را فقط از بالاترین اسوه و مقام جایز نموده است. لذا امر به اطاعت خودش و در راستای آن اطاعت از نبی (ص)، معصوم (ع) و فقیه اعلم مینماید. از همین رو در تمامی رسالههای درج شده است [که نه تنها ولایت فقیه)، بلکه تقلید فقط از «اعلم» جایز است و نه از هر مجتهد عالمی.اعلم، صفت «ترین» را دارا میباشد، لذا اسم فرد است. وقتی گفتیم: عالمترین، با تقواترین، شجاعترین، زیباترین و …، یعنی هیچ کس به حد او نمیباشد و دو تایی بر نمیدارد. لذا اگر در برههای از زمان شاهد معرفی دو، سه، پنج یا حداکثر ده نفر از فقها به عنوان مرجع تقلید بودیم، به این خاطر است که تشخیص آن «ترین» از میان آنها برای دیگران مشکل است. وگرنه، اگر «اعلم» قابل تشخیص باشد، نه تنها تقلید از دیگران جایز نیست، بلکه آن دیگران نیز نباید قیام به مرجعیت کنند.همین معنا در موضوع «ولایت فقیه»، یعنی آن فقیهی که «ولایت» جامعهی شیعی را نیز بر عهده گرفته است، به مراتب صادق و شدیدتر است. لذا «ولایت فقیه»، دوئیت پذیر نیست. و اگر گفتهاند: در صورت عدم امکان شناسایی یک نفر، ولایت میتواند شورایی باشد، به دلیل همان ناتوانی در شناخت است.حال اگر در کشور دیگری حکومت اسلامی (إن شاء الله) برقرار شد، بر اساس احکام تشیع، آنها نیز باید مطیع امر «ولیفقیه» حاضر باشند، [چرا که در ولایت، ملیت شرط نیست]. مگر آن که جمیع یا اکثر فقهای ولیشناس، یعنی همان خبرگان تشخیص دهند: حال که شعاع دایرهی حکومت اسلامی گستردهتر شده است، شرایط و توانمندیهای دیگری لازم است که ولی فقیه فعلی حایز آن نیست و فقیه دیگری حایز آن میباشد. آن وقت خبرگان (فقهای جهان تشیع) آن فقیه را انتخاب میکنند و او «ولی فقیه» جامعهی اسلامی بوده و حکمش نافذ است.البته بدیهی است که در چنین شرایطی، ضرورتهای کشورداری، شرایط روز، شرایط کشور موضوع و … نادیده گرفته نمیشود. مثلاً از آن جهت که لازم است «ولی فقیه» جهان تشیع، برای هر بلادی نمایندهای انتخاب کند، ممکن است انتخاب نماینده را به مجلس خبرگان آن کشور واگذار نماید و اوامر و احکام آن منتخب و منتصب نیز به جهت انتصاب به ولیفقیه جهان تشیع، برای مردم آن بلاد نافذ خواهد بود.حتی ممکن است (همان گونه که در اتحادیهی اروپا) مجلس متحد وجود دارد، جامعهی تشیع و حکومتهای اسلامی نیز وحدت نموده و مجلس خبرگان متحدی تشکیل دهند.در هر حال این شیوههای گوناگون، تأثیری در اصل موضوع ندارد. ولیفقیه، یک نفر است و حکمش بر تمامی شیعیان نافذ است [اگر چه از حکومت اسلامی نیز برخوردار نباشند] – ولایت فقیه، محدودهی ملی و جغرافیایی ندارد – ولی فقیه عزل و نصب نمیشود، مگر به نظر اکثریت فقهای قابل [مجلس خبرگان].پس، اگر خصوصیات موافق با همهی شرایط لازم در یک فقیه از ملیت دیگری حایز گردید، او ولیفقیه جهان تشیع خواهد بود و حکمش بر همهی مسلمانان نافذ است.قابل توجه آن که: به لحاظ فقه اهل سنت، حکم ولیفقیه حتی بر آنان نیز نافذ است و اگر عمداً گردن نمیدهند، معصیت نموده و جزء باغیها و یاغیهای بر حکومت اسلامی قلمداد میگردند.
آیا میتوان از ولی فقیه انتقاد کرد و عملکرد او را زیر سئوال برد و به رعایت عدالت و انصاف هشدارش داد؟! اگر چه چند نوع پاسخ خواستید، اما پاسخ یک چیز است، چه برای کسانی که «ولایت فقیه» را قبول دارند و چه برای کسانی که کم قبول دارند یا اصلاً قبول ندارند. منتهی متن و محتوای نامهی طولانی ارسالی با اشاره به دهها موضوع و پیشداوری دیگر، ایجاب میکند که قبل از پاسخ، به نکات دیگری دقت شود که البته مجال بحث همهی آنها به صورت مفصل نیست.الف – هدف از طرح هر سؤالی، دانستن نیست. لذا بسیار سادهلوحانه است اگر پاسخگو، بی توجه به جوانب شروع به پاسخ سؤال نماید. چرا که سائل اصلاً به دنبال پاسخ سؤالش نیست و فرقی نمیکند که شما چه جوابی بدهید، او جریان دیگری را دنبال میکند که هر جوابی بدهید، همان جریان را دنبال خواهد کرد. لذاست حتی امیرالمؤمنین علیهالسلام که مرتب میفرمود: «از من بپرسد قبل از آن که مرا از دست دهید»، خطاب به سائلی فرمود: «پاسخ تو را نمی دهم. چون نمیپرسی که بدانی، بلکه میپرسی که مجلس را بر هم زنی».ب – پس از آن که هدف از سؤال معلوم شد که آیا دانستن است، یا ایجاد شبهه در اذهان، یا جوّسازی و مغالطه و …، باید کاملاً مشخص شود که «اصل سؤال چیست»؟ و پاسخ همان سؤال داده شود. وقتی کسی سؤالی مطرح مینماید و در ذیل و به بهانهی شرح سؤال، دهها سؤال یا شبههی دیگر را ایجاد میکند، حتماً اهدافی غیر از دانستن را دنبال میکند و اگر هدفش دانستن هم باشد، سؤال اصلی خود را در لابلای سؤالات دیگر چنان گم میکند که پیدا کردن و رسیدن به آن، ساعتها زمان میبرد و معلوم هم نیست که نتیجه دهد. مانند سؤال فوق که در یک سطر ساده قابل طرح بود. اما در سطور بسیار زیاد [به بهانهی شرح] مطرح شد و به غیر از اصل سؤال مورد نظر، عصمت و قداست انبیای الهی و معصومین نیز رد شد – آیات قرآن تجزیه شد – تفسیر به رأی شد – از برش تاریخ و سانسور برای ایجاد انحراف استفاده شد و در آخر معلوم نشد که سائل به دنبال چیست؟! آیا میخواهد بداند که در شرع اسلام انتقاد از ولی فقیه جایز یا خیر؟ یا میخواهد نظرات آیتالله مصباح یزدی را آن هم به جملات معنا دار سیاسی رد کند یا میخواهد پیامبر و اهل عصمت را اهل خطا و گناه بداند و یا …؟! حال شما بفرمایید که پاسخ دهنده باید به کدام یک از موارد مطروحه در ذیل سؤال اصلی پاسخ دهد؟!البته یادآوری میشود که این ترفندها به هیچ وجه «زرنگی» نیست، بلکه نوعی «خودزنی» محسوب میگردد. چرا که سائل با این گریزها و پیچ و خمهایش نشان میدهد که فرض معقول، مشروع، علمی و ثبیت شدهای را در ذهن ندارد، بلکه فقط به دنبال خالی کردن عقدهها و تحقق اهداف است.پ – توجه داشته باشید که همیشه کسانی که «در دلهایشان مرض است» دوست دارند که مخاطبشان احمق باشند! یک سؤال بپرسند و یک جواب بی شرط و شروط بگیرند و زیر بیرق آن جواب هر چه خواستند بکنند و بعد به قول معروف به ریش طرف مقابل و همهی ملت بخندند! مثلاً بپرسند: آیا شما آزادی را قبول دارید یا خیر؟ اگر بگویید: خیر. معلوم است که دیکتاتوری را قبول دارید و مرتجع هستید و باید به قرون 18 و 19 برگردید و …! اما اگر بگویید: آری، قبول دارم. میگویند: پس هیچ مخالفتی با هیچ کار ما نداشته باش تا پدرت را در بیاوریم، چون هر کسی آزاد است که هر چه میخواهد بگوید و هر چه میخواهد انجام دهد! و اگر بگویید آزادی را قبول دارم، ولی مشروط، و شرایطش این است. میگویند: این که نشد آزادی! و این همان حقهای است که بر اذهان عمومی ملتها سوار کردند و همهی آزادی آنها را از دستشان درآوردند و در مقابل، دیکتاتوری خود را به نام آزادی بر آنها تحمیل و حاکم نمودند.سؤال فوق هم همین طور است. آیا میتوان از ولی فقیه انتقاد کرد؟ پاسخش فقط یک کلمه است: بله. اما معلوم است که این «بله» مانند هر «بله» و «نخیر» دیگری شرط و شروطی دارد. اما به محض این که شرطهایش را بیان کردید و آن شرطها سد راه مقاصد اصلی آنها از طرح سؤال بود، خواهند گفت: این که شد شیر بی یال و کوپال! اینک اصل سؤال را با هم مرور میکنیم:« آیا میتوان از ولی فقیه انتقاد کرد و عملکرد او را زیر سئوال برد و به رعایت عدالت و انصاف هشدارش داد؟!»چنان چه بیان شد، پاسخ یک کلمه است: بله. و آن همه گریزهای کج و کوله به آیات قرآن و تاریخ و نظرات علما را لازم نداشت و اصلاً دلیل و اثبات هم نمی خواهد. انتقاد نه تنها جایز است، بلکه لازم است و هر کجا انتقاد نباشد، تعقل هم نیست، چه رسد به تعامل، تبادل و رشد.اما آهنگ سؤال نشان از حقدهای دیگر دارد. مضاف بر این که اگر هر کسی حق دارد انتقاد کند، دال بر آن نیست که انتقاد هر کسی حتماً درست است. چه بسا او نسبت به اطلاعات، معلومات و اهداف از پیش تعیین شدهاش، انتقادی را وارد دانسته است، در حالی که ممکن است ابداً وارد نباشد. و اما لفظ «… و به رعایت عدالت و انصاف هشدارش داد»، نه تنها نسبت به پدر سائل هم بیادبانه است، چه رسد به یک عالم یا مجتهد یا سید و ولیفقیه، بلکه دو معنای مستتر [پنهانی] را حمل و القا میکند: اول آن که او عدالت و انصاف ندارد و باید به او هشدار داد و دوم: این ما هستیم که همهی ملاکهای عدل و انصاف را میدانیم و رعایت میکنیم و حال میخواهیم ولیفقیه را هشدار دهیم! البته این هم عیبی ندارد و کاری هم با فرهنگ و ادبشان نداریم. اگر چیزی به نظرشان میرسد بیان کنند، هشدار دهند و … . اما گمان نکنند که هیچ کس نفهمید منظور و مقصود از طرح این گونهی سؤال یا انتقاد چه بود؟ این دیگر تحمیق [احمق فرض کردن مخاطب] است، نه انتقاد یا هشدار!در هر حال منتقد حتی میتواند [العیاذ بالله] به پیامبر و اهل بیت (ع) انتقاد کرده و هشدار دهد، اما حتماً وارد نیست. چون آنها معصوم هستند و از علم، تقوا، ایمان، بصیرت، خلوص و … بیشتری برخوردارند.اما در خصوص اشاره به فرمایشات آیتالله مصباح یزدی: اولاً چه کسی گفته است «فیلسوف و تئوریسین دولت و جناح حاکم»، آیا به جز دشمنان عنود و لجوج؟ در هر حال یا ایشان فیلسوف و تئوریسین هست یا نیست؟ اگر باشد، کافیست شما که طرفدرا نقد هستید، نظرات ایشان را نقد کنید و اگر نیست، پس این القاب چیست؟ مضاف بر این که «آهنگ و لفظ دولت و جناح حاکم» بیانگر است که گوینده ضد دولت و جناح حاکم است و اصلاً با فلسفه و تئوری کاری ندارد و چه بسا حتی دو خط از نظریات ایشان یا دیگران را نیز مطالعه نکرده باشد، اما بغضی القا شده و هدفدار را پیمیگیرد. پس نظرش صائب نیست.ثانیاً شروطی که ایشان بیان فرمودند: مانند «رعایت قداست و ممانعت از سوء استفادهی دشمن»، اختصاصی به روش و شروط انتقاد از ولیفقیه ندارد، بلکه حکم عقل و شرع است در بیان حدود انتقاد از هر کسی. مثل این است که بنده از شما بپرسم که آیا میتوانم از نظریات یا عملکرد شما یا پدرتان انتقاد کنم؟ و شما بفرمایید: بله، به شرط آن که اولاً به قداست او توهین نکنید، چرا که در حال انسان موقر و پدر است و ثانیاً دشمنان از انتقاد شما سوء استفاده نکنند. حال آیا میتوان گفت: این که شد شیر بی یال و کوپال؟! اینجاست که معلوم میشود، هدف از سؤال چیز دیگری است.همانطور که بیان شد، گاهی هدف از سؤال همان مفهومی است که از جملهی سؤالی ادراک میشود و گاهی اهداف دیگری تعقیب میشود. لذا اگر سؤال کنید: آیا میتوان از پیامبراکرم (ص) و معصومین (ع) و ولیفقیه … و هر کس دیگری انتقاد نمود؟ پاسخ مثبت است. اما اگر به صراحت همان اهداف پنهان شده زیر نقاب انتقاد را سؤال کنید و بپرسید: آیا میشود به بهانهی انتقاد به او [هر کسی] اهانت نمود؟ آیا میشود او را تخریب نمود؟ آیا میشود اذهان عمومی را نسبت به او منحرف نمود؟ آیا میتوان او را استهزاء نمود؟ آیا میتوان حرمتها را شکست؟ آیا میتوان به بهانهی انتقاد از کسی وارد شد، اما اهداف دیگری را دنبال نمود؟ آیا میتوان انتقاد از او را دستاویز مطرح کردن خود نمود؟ و … ؟ پاسخ از طرف هر انسانی که کمی تعقل و انصاف داشته باشد، منفی است و با قاطعیت خواهند گفت: خیر نه تنها جایز نیست، بلکه بسیار مزورانه، ناجوانمرادنه، مخربانه، ظالمانه و پلید است و در این معنا فرقی نمیکند که مخاطب انتقاد ولی فقیه باشد یا نانوای سر کوچه.اما، در خصوص مراقبت و ممانعت از سوء استفادهی دشمن نیز چنین است و ضرورت رعایت این امر نیز اختصاصی به ولی فقیه ندارد. ما از شما سؤال میکنیم: آیا میتوان از محبوب و معشوق شما [هر کس که باشد] انتقاد نمود؟ بدیهی است که چارهای جز پاسخ مثبت ندارید. وگرنه خود محکوم خواهید شد. حال سؤال میکنیم: آیا میتوانیم به بهانهی انتقاد از فرد محبوب شما، بر علیهاش فتنه کنیم؟ آیا میتوانیم به بهانهی انتقاد از او، بر علیهاش جوّسازی کنیم؟ آیا میتوانیم به نوعی از او انتقاد کنیم که آب به آسیاب دشمنش بریزیم؟ اگر محبوب شما هدف حملات دشمنان ظالمش بود، آیا فرصت مناسبی است که به میدان آمده و ما نیز با انتقادهای خود به او حمله کنیم تا درون و برون تضعیف شود و دشمن بر او غلبه کند؟ آیا میتوانیم به بهانهی انتقاد، دشمن را به مرخصی فرستاده و خود رسالت او را [خواسته یا ناخواسته] به انجام رسانیم؟ و ….؟ معلوم است که پاسخ نه تنها منفی است، بلکه هر عاقلی – چه مسلمان و انقلابی باشد و چه نباشد – خواهد گفت: چنین رفتاری یا از حماقت سرچشمه می گیرد و یا از کینه و بغض و لجاجت، که این دیگر انتقاد نیست، بلکه حملهی ناجوانمردانه و ستون پنجمی، تحت لوای انتقاد است. یعنی جنگ نرم.حال، چرا انتظار دارند که مخاطبین احمق باشند و در پاسخ سؤال، بدون اشاره به جوانب و شروط آن بگویند: بله، بله، میتوانید انتقاد کنید، اتفاقاً چقدر انتقاد خوب است، اصلاً تا حالا کجا بودید؟ لطفاً بیایید و هر چه میخواهید بگویید و در هر کجا می خواهید بگویید …، اصلاً مهم نیست که دشمن شاد شویم، چه اشکالی دارد اگر شما بلندگو و حربهی دشمن بر علیه خودمان شوید، به جایش شما انتقاد کردید و ما ثابت کردیم که نزد ما انتقاد جایز است و اصلاً لازم و واجب عقلی و شرعی است و …! آیا سائل خود به این حماقت نمی خندد؟بدیهی است که ضرورت رعایت دو اصل فوق [که در مقابل هر فردی لازم است] در مورد افراد و شخصیتهای حقیقی و حقوقی که نقش بیشتری در اجتماع کوچک یا بزرگ دارند، مضاعف میشود و هر چه منافع دیگران بیشتر به وجود و عملکرد آنها وابسته باشد، مضاعفتر میگردد.به عنوان مثال شما اگر به نویسنده این پاسخ (با بهانهی انتقاد یا بیبهانه) هر چه اهانت، تحقیر، تمسخر، فتنه و … دشمن شادی نمایید، به هیچ کجای عالم بر نمیخورد و به جز خود شما و احیاناً نویسنده، کسی متضرر نمیگردد، اما اگر کسی این رفتار را با پدر یا مادر یک خانواده انجام دهد، چه بسا منافع مادی و معنوی افراد آن خانواده را مورد تعدی قرار دهد و اگر کسی در مقابل «ولی فقیه» چنین فتنهای نماید، یقیناً منافع اسلام و مسلمین را نه در کشور و زمان حال، بلکه در جهان و آینده نیز به خطر میاندازد. پس، ایجاب عقل و شرع این است که انسان در انتقاد از هر کس، به ویژه بزرگان اعم از معلم، مربی یا ولیفقیه، اصول یاد شده را با دقت بیشتر رعایت نماید.ت: اما راجع به اتخاذ روشهای قانونی و منطقی برای طرح انتقاد از هر کسی و به ویژه شخصیتهای حقوقی. حضرات بفرمایند که اگر روش قانونی را نمیپسندند، پس چه روشی را میپسندند؟! روش غیر قانونی را؟ روش هوچیگری را؟ روش تخریب را؟ روش جنگ روانی را؟ … کدام روش را میپسندند؟ شما که انتقادی به نویسنده دارید، اگر سالم هستید، کدام روش منطقی و قانونی است؟ آیا انتقاد را به نویسنده و یا مسئول و مقام بالاتر او ارجاع میدهید، یا در مطبوعات جنجال میکنید؟ هوچیگری میکنید؟ فتنه میکنید؟ یا به خیابانها میریزید؟ و نامش را هم «انتقاد» میگذارید؟! و اگر کسی با این رفتارهای شما مخالفت کرد، او را به دیکتاتوری یا دگمی محکوم میکنید؟مگر این حضرات مدعی طرفداری از قانون نیستند؟ چطور شد وقتی میخواهند انسانها را بربایند و شکنجه کنند و حتی بدون محاکمه در زندانهای طولانی مدت در نقاط نامعلوم حبس کنند نیز برایش قانون میگذارند و مدعی میشوند که طبق قانون عمل کردیم، اما نوبت به حمله، تضعیف، تخریب، اهانت … و سلطه بر اسلام و مسلمین که میرسد، هر قانونی را مخل آزادی دانسته و عمل در چارچوب آن را تمثیل به شیر بییال و کوپال میکنند؟! آیا خود سادهاند؟ یا دیگران را ابله فرض کردهاند؟ یا دوست دارند که مخاطبانشان احمق باشند؟!در خاتمهی این بخش از باب تبرک، آیهای را تقدیم مینماییم:يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ الَّذينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيمٌ (المائده -41)ای رسول ما، تو را محزون نکنند آنان که در کفر سبقت گرفتهاند. همانهایی که با دهانشان میگویند ایمان آوردیم، ولی قلبهایشان ایمان نیاورده است. [و محزون نکند تو را رفتار] آن دسته از یهودیان (جاسوسی) که برای تکذیب به حرفهای تو گوش میدهند و از [قول تو] سخنان دروغ به کسانی که نزد تو نیامدهاند تحویل میدهند. کلمات حق را بعد از آن که در مواضع خود مقرر گشت تحریف کرده و گویند: اگر حکم قرآن این گونه [که وفق مراد ماست] آورده شد، بپذیرید و اگر چنین نبود از آن دوری کنید. و هر کس را که خداوند اراده نمود به فتنهی (رسوایی) دچار شود، هرگز تو مالکیتی نداری [که بتوانی از عذاب خدا نجاتش دهی]. آنها کسانی هستند که خداوند نخواسته قلبهایشان مطهر گردد و برای آنان در دنیا ذلت است و در آخرت عذاب عظیم.ملاحظه: در مورد قداست نداشتن اهل عصمت (ع) از نظر خداوند و قرآن (؟!) و شبههی دیگری که مطرح نمودید، در بخش بعدی پاسخ داده خواهد شد. إن شاء الله
آیا میتوان از «ولی فقیه» مطالبه داشت؟ آیا میتوان انتقاد داشت و یا نظر وی را قبول نداشت؟ آیا هر کس نظر متفاوتی داشته باشد، «ضد ولایت فقیه» است؟
اگر چه این سؤال قبلاً از منظر دیگری مطرح و پاسخ آن داده شده است (آرشیو سیاسی)، اما نکات ذیل از منظری دیگر مطرح میگردد.الف – قبل از هر چیز بهتر است بدانیم که شخص «مقام معظم ولی فقیه» در مورد مباحث مطروحه در سؤال چه نظری دارند؟ بدیهی است که ملاک بیان ایشان است.17/7/1386 – در دیدار با دانشجویان نخبه، برتران کنکور و فعالان سیاسی فرهنگی:«… مطالبه كردن با دشمنى كردن فرق دارد. اين كه ما گفتيم گاهى اوقات معارضهى با مسئولان كشور نشود – كه الان هم همين را تأكيد ميكنيم؛ معارضه نبايد بشود – اين به معناى انتقاد نكردن نيست؛ به معناى مطالبه نكردن نيست؛ در باره رهبرى هم همين جور است. اين برادر عزيزمان ميگويد «ضد ولايت فقيه» را معرفى كنيد. خوب، «ضد» معلوم است معنايش چيست؛ ضديت، يعنى پنجه در افكندن، دشمنى كردن؛ نه معتقد نبودن.اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نيستم؛ ممكن است كسى معتقد به كسى نيست. البته اين ضد ولايت فقيه كه در كلمات هست، آيهى مُنزل از آسمان نيست كه بگوئيم بايد حدود اين كلمه را درست معين كرد؛ به هر حال يك عرفى است. اعتراض به سياستهاى اصل 44، ضديت با ولايت فقيه نيست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضديت با رهبرى نيست. دشمنى، نبايد كرد».ب – ملاحظه:- بیان ایشان همهی چارچوبها را معین و مبین نموده است. مطالبه حق مردم است. اظهار نظر و انتقاد آزاد است. حتی معتقد نبودن به ولایت فقیه به معنای ضدیت با آن نمیباشد، چه رسد به انتقاد یا حتی اعتراض داشتن به برخی از نظرات خاص ولی فقیه.- البته اگر ولی فقیه (که پس از تحقیق و تفحص کامل حکمی صادر مینماید)، دستوری داد، باید آن دستور انجام شود. چنان چه در هر جامعه و حکومتی نیز چنین است. چرا که اگر قرار باشد هر کسی که نظر مخالفی دارد بنا به نظر خود عمل کند، به جز بروز هرج و مرج (آنارشیسم) حاصل دیگری نخواهد داشت.- «ضدیت»، همان طور که ایشان می فرمایند، پنجه در پنجه درافکندن و دشمنی کردن است. پس اگر کسی که انتقاد یا نظر مخالفی دارد، به جای ابراز مخالفت با یک موضوع، در مقابل «ولایت فقیه» یا «ولیفقیه» ایستاد و اقدام به دشمنی و مبارزه نمود، او (شخص، حزب، تفکر و …)، ضد است.- برخی میخواهند از این واژهها و حقوق بدیهی و طبیعی مردم در اسلام [که عین فطرت و حکم خداوند متعال میباشد]، سوء استفاده کرده و به بهانهی حق مطالبه – حق انتقاد – حق اعتراض و …، با اباههگری، لودگی، بیتربیتی و …، حرمتها و قبحها را بشکنند و سپس با جریانسازی و به راهانداختن موج و جنگروانی یا همان جنگ نرم، در راستای تحقق اهداف براندازی سوء استفادهی سیاسی کنند. لذا کسی که سؤال، شبهه، نظر، انتقاد یا حتی اعتراض دارد، باید بسیار بصیر و هوشیار باشد و ادعای خود را به دور از جوسازیها، با درایت و مستند و در چارچوب عقل، علم و ادب مطرح نماید. بدیهی است چنین رفتاری نه تنها ضدیت و دشمنی نیست، بلکه موجب رشد و کمال فرد و جامعه نیز خواهد شد.
پاسخ شبهات سیاسی
آیا مجلس خبرگان میتواند مصلحتاً ولی فقیه را ابقا کند؟ آیا ولی فقیه در هر دوره فقط یک نفر است؟ آیا درست است بگوییم امام خامنهای؟
ابتدا باید توجه نمود که متأسفانه در «جنگنرم» بر علیه معارف اسلامی که 14 قرن است ادامه دارد، معنای غلط و نامعقولی از «مصلحت» به اذهان عمومی القا کردهاند، به گونهای که گمان میکنند «مصلحت» الزاماً خلاف حق و حقیقت است و با در نظر گرفتن مصلحت، حقی کنار گذاشته میشود! چنان چه شاهدیم گاه به غلط شعار میدهند که: «حقیقت را فدای مصحلت نکنید»!در حالی که «مصلحتبینی» و «مصلحت اندیشی» و «عمل صالح»، یعنی عمل به مصلحت، امر خداوند متعال و تنها راه تکامل و نجات بشر است و بهشت نیز از آن کسانی است که ایمان آورده و عمل صالح انجام میدهند.«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» (النحل – 97)ترجمه: از مرد و زن هر کس که مؤمن باشد و عمل صالحی به جا آورد، پس هر آينه، پس با زندگی پاكيزه به او حیات بخشیم و هر آينه جزا دهيم ايشانرا با مزدی بیشتر (بهتر) از آن چه به آن عمل کردند.خداوند متعال تأکید دارد که اهل کتاب نیز موظف به «عمل صالح» هستند و عمل صالح آنها نیز اجر دارد و آنها را نیز از بلاهای دنیوی و عذاب اخروی ایمن میدارد:«إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» (المائده – 69)ترجمه: آنها كه ايمان آوردهاند (اگر چه مانند منافقین به ظاهر و به زبان باشد) و يهوديان و صابئان و مسيحيان هر گاه ايمان به خداوند يگانه و روز جزا بياورند و عمل صالح انجام دهند، نه ترسى بر آنهاست و نه غمگين خواهند شد.اگر در کلام ائمهی اطهار (ع) نیز تعمق شود، به این معنا تصریح شده است. امام حسن (ع) برای مصلحت اسلام و مسلمین جنگ ننمود و امام حسین (ع) نیز برای مصلحت اسلام و مسلمین قیام نمود.الف – با توجه به نکات فوق، وظیفهی اصلی مجلس خبرگان، همان مصلحتاندیشی است. موظف است که همهی مصالح نظام جمهوری اسلامی ایران و انقلاب اسلامی و وضعیت مسلمانان جهان و … را در نظر بگیرد و سپس فرد واجد صلاحیت «یعنی منطبق با مصلحت» را برگزیند. و بر همین اساس میتواند نسبت به ابقا یا انفصال نیز رأی دهد.ب: اما در خصوص تعداد: مجلس خبرگان موظف است اگر یک نفر را واجد شرایط دانست، او را برگزیند. بدیهی است که رهبری توسط یک شخص بسیار کارآمدتر عمل خواهد نمود، اما اگر شرایط چنان بود که اکثریت مجلس نتواستند در «یک نفر» اتفاق کنند، میتوانند چند نفر را انتخاب کنند تا حکومت توسط «شورای رهبری» اداره گردد. ولی به طور قطع این شیوهی رهبری و اداره مشکلات بسیاری ایجاد مینماید. اما اگر در شخص معینی اتفاق نظر حاصل نگردید، چارهای نیست.ج – راجع به «امام» خواندن مقام معظم ولیفقیه، در لغت، هر پیشوایی «امام» خوانده میشود، حتی پیشوایان باطل. چنان چه خداوند متعال در قرآن کریم پیشوایان حق و باطل را «ائمه» میخواند:«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ» (الأنبیاء – 73)ترجمه: و ايشان را پيشوايانى (امامانی) قرار دادیم كه به فرمان ما هدايت كنند و به جا آوردن كارهاى خوب را و به پا داشتن نماز و دادن زكات را به ایشان وحی نمودیم و آنها عبادت کنندگان ما بودند.«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ» (القصص – 41)ترجمه: و ایشان را پیشوایانی (امامانی) قرار دادیم که دعوت به آتش میکنند و روز قیامت هیچ یاری نخواهند شد.البته الزامی ندارد که «رهبر یا پیشوا» حتماً رهبر حکومت و سیاست باشد، چنان چه به پیشنماز نیز «امام جماعت» گفته میشود. اهل سنت به عالمی مانند غزالی، «امام غزالی» گفتهاند و اولین مرجع تقلید خود، ابوحنیفه را «امام اعظم» میخوانند و سه مرجع دیگر را نیز «ائمهی مذاهب» لقب دادهاند. اهل تشیع نیز بسیاری از علمای خود را «امام» خواندهاند، چنان چه به آیت شهید محمد باقر صدر، «امام» گفتهاند و هم چنین به «امام موسی صدر».پس، از آن جا که هر رهبر و پیشوایی «امام» است، به مقام معظم ولی فقیه که پیشوای فقهی، سیاسی و حاکم میباشند نیز میتوان لقب «امام» را اطلاق نمود.اما، شخص ایشان فرمودند که به من «امام» نگویید تا این لقب مختص حضرت امام خمینی (ره)، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و معمار انقلاب اسلامی در سرتاسر جهان، باقی بماند.لازم به یادآوریست که این امر حکیمانه بی سابقه نمیباشد. چنان چه همهی اهل بیت (ع) امیرالمؤمنین هستند، اما در عین حال که در زمان آنها به امثال معاویه و یزید نیز امیرالمؤمنین گفتند، آنها فرمودند: به ما امیرالمؤمنین نگویید تا این لقب مختص حضرت علی بن ابیطالب علیهالسلام بماند و هر کجا این لفظ به کار آمد، همه بدانند که منظور ایشان است.
آیا فرامین ولایت فقیه را باید سمعاً و طاعتاً پذیرفت؟ 2- قبل از امام خمینی ولایت فقیه چگونه انتخاب میشد؟ لازم به نکات ذیل دقت و در مفهوم آنها تأمل بیشتری شود:الف – تکلیف مردم اطاعت از ولی امر خود است و این مسئله فقط به مسلمین و ولیامر مسلمین اختصاص ندارد، بلکه دیگران نیز از ولی امر خود اطاعت میکنند. اگر اطاعت از ولی امر صورت نپذیرد، ولایت معنا ندارد و هیچ امتی بدون اطاعت از ولیامر خود با ثبات و پابرجا باقی نمیماند. لذا هر امتی [اعم از مؤمن و کافر] از ولیامر خود اطاعت میکند:« اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ» (البقره – 257)ترجمه: خدا سرپرست و كارساز كسانى است كه ايمان آورده باشند، ايشان را از ظلمتها به سوى نور هدايت مىكند و كسانى كه (به خدا) كافر شدهاند، سرپرستشان طاغوت است كه از نور به سوى ظلمت سوقشان مىدهد، آنان دوزخيانند و خود در آن بطور ابد خواهند بود.ب – مسلمان امر به اطاعت از فرامین مقام ولایت است. از ولایت خداوند گرفته تا رسول او، اوصیای رسول و در عصر غیبت، ولایت فقیه. و بدیهی است هر کس فرمان را نپذیرد، از دایرهی «ولایت» و ولایتپذیری توحیدی و اسلامی خارج شده و ولایت دیگری را تابع و مطیع شده است:«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً» (النساء – 59)ترجمه: اى افرادى كه ايمان آوردهايد! خدا و رسول و صاحبان امر خود را اطاعت كنيد. و اگر در بارهی چيزى به نزاع پرداختيد حكم آن را به خدا و رسول واگذار نمائيد.« وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه …» (النساء – 64)ترجمه: هيچ رسولى را نفرستاديم مگر اينكه با اجازه خدا (از او) اطاعت شود… .پس صاحب ولایت برای اطاعت است و اگر مورد اطاعت واقع نشود، ولایتش اعمال نمیگردد (مانند حضرت امیر علیهالسلام در دوران اطاعت مردم از دیگران). لذا کسی که خداوند را به عنوان «ولی» شناخته و برگزیده است، حسب الامر او از پیامبرش (ص) اطاعت میکند و در راستای اطاعت از پیامبر (ص) از اهل بیت عصمت (ع) به عنوان «والیان امر» اطاعت میکند و اگر احیاناً شک یا شبهه یا اختلافی داشت، با بازگرداندن آن به خدا و رسول و حاکم قرار دادن آنها به غدیر میرسد و اطاعت اهل بیت (ع) را گردن مینهد و هر کس به ولایت اهل بیت (ع) گردن نهاد، فرمان ولایت فقیه را مطیع خواهد بود.امام مهدی عجالله تعالی فرجهالشریف: «در حوادثی که (در دروان غیبت من) واقع میشود، رجوع کنید به راویان حدیث ما (آنان که فرامین ما را به شما انتقال میدهند – فقها). که آنان حجتاند از ناحیهی من بر شما و من حجتم از ناحیهی خدا بر آنان.توضیح: البته معنای اطاعت، عدم تأمل، تدبر و تفکر با بصیرت در چرایی یا جوانب فرمان نیست، چنان چه خدا ضمن آن که فرمان اطاعت از خود و آیات قرآن کریم را صادر مینماید، امر به بصیرت، تأمل و تفکر نیز میفرماید. بلکه تأمل یا تفکر و تحقیق پیرامون چند و چون فرمان، نباید بهانهای برای عدم فرمانپذیری باشد.ج – قبل از انقلاب شکوهمند اسلامی و تثبیت و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، در جایی حکومت اسلامی بر پا نشده بود که مستلزم انتخاب ولی فقیه باشد. و اگر برپا میشد، چارهای از آن نبود که فقهای موثق مردم (که امروز به عنوان اعضای مجلس خبرگان انتخاب میشوند)، یا یک نفر حایز شرایط را از میان خود انتخاب کنند و یا جمعی را برای انجام این مسئولیت برگزینند.ولایت فقیه، یعنی ولایت فقه اسلامی بر شئون یک نظام حکومتی و سیاسی. پس بدیهی است که ولایت آن باید به دست فقها باشد. شکی نیست که همهی فقها نمیتوانند با هم حکومت کنند و همهی آنها نیز حایز شرایط و آماده برای پذیرش این مسئولیت مهم نمیباشند، پس از میان خود یک نفر را انتخاب میکنند که به او «ولیفقیه» اطلاق میشود
چرا امام (ره) فرمودند: حفظ نظام از اوجب واجبات است و آیا این سخن برای هر عصری صادق است، حتی زمانی که به بیراهه کشیده شود؟
بدیهی است که این سخن امام (ره) ناظر به نظام اسلامی (و مصداق فعلی آن یعنی جمهوری اسلامی ایران) است و نه هر نظامی، که اگر چنین بود، تناقض داشت و قیام و انقلاب بر علیه نظام باطل (شاهنشاهی) معنایی نداشت. پس حفظ نظام اسلامی از اوجب واجبات است و نه هر نظامی که به بیراهه رفته است. (البته باید دقت شود که این معنا مورد سوء استفاده قرار نگیرد و نگویند که خوب پس چون در نظام اسلامی فلان اتفاق افتاد یا فلان کس مال زیادی از بیتالمال به جیب زد، پس به بیراهه رفته است! خیر. بلکه نظام در مسیر حق خود حرکت میکند و البته چنین اتفاقاتی اگر چه نکوهیده است، اتفاق میافتد. چنان چه در زمان رسولالله (ص) و ائمه (ع) نیز اتفاق افتاده است. اما نظام اسلامی مکلف است که جلوی انحراف را بگیرد و مسلمانان نیز مکلفاند که از نظام – اگر چه ضعیف باشد – حمایت کنند تا به قدرت برسد.)اما در بارهی چرایی آن؟ که دلایل بسیار عقلی و نقلی دارد که ذیلاً به صورت اختصار به یک مورد کلی اشاره میگردد:یکی از تفاوت اساسی اسلام با سایر ادیان الهی [که البته تحت نفوذ طواغیت تحریف شده است] نگاه به دین و ضرورت اجرای احکام الهی است. چنان چه آنان دین را مسئلهای کاملاً شخصی دانسته و جایگاه اوامر الهی را صرفاً موعظه، نصیحت و ارشاد تلقی میکنند.چنان چه مشهود است این نوع نگاه به دین، مسخره کردن دین و دینداری و به تعطیل کشاندن آن با هدف سلطهی قدرتمندان دنیاگرا میباشد. معنی ندارد که خداوند جهان را خلق کند، اما در چگونگی شئون و ارتباطات انسانی و چه باید کردها و نباید کردها، عقب نشینی کرده و بفرماید که من فقط نصیحت میکنم و شما هر کاری که دلتان خواست میتوانید انجام دهید و دستور هر طاغوتی را به جای اوامر من لازم الاطاعت دانسته و اجرا کنید!سلاطین دورهی یهودیت برای آن که هم به صورت علنی مقابل اذهان عمومی نایستد و اعلام کفر نکند و هم نقش دین در زندگی فردی و اجتماعی مردم را خنثی نموده و اوامر ملوکانهی سلاطین را جایگزین نماید، چنین اعلام نمود که خداوندی هست و جهان و آدمیان را او خلق کرده است. اما پس از خلقت کنار کشیده و دستش بسته است و دیگر نمیتواند کاری کند و امور را به خودمان واگذار نموده است. و البته روزی هم قیامت را برپا میکند:«وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ وَ لَيَزيدَنَّ كَثيراً مِنْهُمْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْياناً وَ كُفْراً وَ أَلْقَيْنا بَيْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ» (المائده – 64)ترجمه: و يهود گفتند: «دست خدا (با زنجير) بسته است.» دستهايشان بسته باد! و به خاطر اين سخن، از رحمت (الهى) دور شوند! بلكه هر دو دست (قدرت) او، گشاده است هر گونه بخواهد، مىبخشد! ولى اين آيات، كه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، بر طغيان و كفر بسيارى از آنها مىافزايد. و ما در ميان آنها تا روز قيامت عداوت و دشمنى افكنديم. هر زمان آتش جنگى افروختند، خداوند آن را خاموش ساخت و براى فساد در زمين، تلاش مىكنند و خداوند، مفسدان را دوست ندارد.اما دیدگاه اسلام این است که پیامبران فقط به عنوان شخصیتهای معنوی، مرشد و نصحیتگو ارسال نشدهاند، بلکه باید از آنان اطاعت کرد. چرا که اطاعت حق تعالی بر بندگان واجب است و خداوند متعال نیز اوامرش را از طریق وحی به آنان نازل نموده است و آنان را مأمور رساندن پیام و نیز حاکم و جاری نمودن احکام خودش نموده است:«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه…» (النساء – 64)ترجمه: و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر براى اين كه به فرمان خدا، از وى اطاعت شود.و به همین دلیل مکرر در کلام وحی (قرآن کریم) فرمود:«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً» (النساء – 59)ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [اوصياى پيامبر] را! و هر گاه در چيزى نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داورى بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (كار) براى شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيكوتر است.در اطاعت از اوامر خدا (بندگی) که در اطاعت از رسول، اهل بیت (ع) و فقها در زمان غیبت متجلی میگردد، باید دقت نمود که همهی احکام الهی واجب الاطاعت است و سعادت دنیا و آخرت انسان در گرو این اطاعت نهاده شده است و احکام الهی محدود به احکام نماز، طهارات یا سایر عبادات شخصی نبوده و جامع الاطراف و کامل است.بدیهی است اگر دین در شئونی از شئون زندگی فردی یا اجتماعی انسان دستورالعملی از جانب خداوند متعال نداشته باشد، آن دین ناقص است. لذا اسلام عزیز از آن جهت که دین کاملی است، در همهی شئون فردی و اجتماعی دستور العمل دارد.اگر در احکام عبادی قرآن کریم تأمل و تدبر و تفحص شود، این نتیجه به دست میآید که احکام فردی حدود یک سوم احکام اجتماعی است و حاکمیت و اجرای احکام اجتماعی نیز (مثل: قضا – اقتصاد – سیاست – جنگ و صلح – فرهنگ و …) منوط و مستلزم حاکمیت اسلام و برخورداری از حکومت اسلامی است. لذا شاهدیم که شخص پیامبر اکرم (ص) نیز در اولین فرصت [برای استقرار و اجرای احکام الهی]، حکومت اسلامی را بر قرار نمود.پس، «حکومت» خود نیز یکی از احکام اولیه و ضروری اسلام است که مجرای تحقق دیگر احکام میباشد. لذا بر قراری حکومت اسلامی وظیفهی مردم است و وقتی برقرار شد، حفظ آن نه تنها واجب، بلکه واجبتر از سایر واجبات الهی میباشد و این دستور نیز دستور و حکم خداوند متعال است.دقت شود که در تمامی احکام، گاهی یک حکم به خاطر حکم اولیتر اجرا نمیشود. مثلاً: روزه در ماه مبارک رمضان بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است، اما حفظ جان روزهدار (که بتواند روزه بگیرد) از آن واجبتر است، لذا اگر روزه برای او مضر باشد، حفظ جان و سلامت واجبتر بوده و روزه بر او حرام میگردد.در مسئلهی حکومت نیز همینطور است. اگر انجام واجبی مزاحم استقرار و تداوم حکومت شود، حفظ نظام اولیتر است. بدیهی است که اگر نظام و حکومت اسلامی بر جامعهی مسلمان حاکم نگردد، حتماً نظام و حکومت غیر دینی و طاغوتی حاکم میگردد و نه تنها بستر اجرای احکام اجتماعی را از بین میبرد، بلکه حتی امکان حفظ دین شخصی نیز باقی نمیماند. مضاف بر این که دین به دست قدرت طواغیت تحریف و در نهایت تعطیل شده و مردمان به انحراف کشیده میشوند (مانند جهان غرب). به همین دلایل [و دلایل دیگر] حفظ نظام از اوجب واجبات است.امام خمینی (ره) می فرمایند: «حکومت که شعبهای از ولایت مطلقهی رسول الله(ص) است یکی از احکام اولیهی اسلام است و مقدم برتمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است …» صحیفه نور ج20ص170
با سلام. سوال من این است که رهبر معظم انقلاب که با حضرت علی (ع) مقایسه می شوند چه وجه تشابهی دارند که این مقایسه صورت می گیرد آیا نه اینکه که امام معصوم بوده و کسی همتای ایشان نیست و رهبر معظم معصوم نیست و در ادوار مختلف اشتباهاتی از ایشان دیده شد. پس چرا با مقایسه یک انسان عادی با معصوم مقام و منزلت معصوم را پایین آورده به شکلی که در اذهان عمومی اصطلاح علی زمان یا علی دوران به شکلی لوث گردیده و این امر باعث می گردد تا منافقین و مخالفین مذهب شیعه از این قیاس به ضرر مسلمین استفاده نمایند. به طور قطع اگر عدهای ایشان یا هر کس دیگری به جز امام زمان «عجالله تعالی فرجه الشریف» را امیرالمؤمنین زمان بداند و یا بخواند، بسیار خطا کرده است و شخص ایشان نیز مکرر از این امر نهی نمودهاند. البته افکار عمومی سلیقهها و بصیرتهای متفاوتی دارند و چه بسا گاهی «بد دفاع کردن»، بیش از «خوب حمله کردن» به نفع دشمن باشد.اما در نظر داشته باشید که مقایسهی یا تطبیق شخصیتها، رفتارها و جریانها، نه تنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه جهت شناخت بیشتر لازم و ضروری است. وقتی معصوم (ع) میفرماید که تاریخ تکرار میشود، و عقل و بصیرت حکم میکند که «کلّ یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، یعنی هر روز خود را در عاشورا ببینید و در هر کجا که باشید، آن جا کربلا است. چرا که مقابلهی کفر و ایمان، ظالم و مظلوم و حق و باطل همیشه و در همه جا جاری و ساری است و انسان باید ببیند که در عاشورا و کربلای زمان خود، در کدام جبهه است. امام حسین (ع) یا یزید. پس، در چنین حالتی نمیتوان گفت: آقا امام حسین و یزید تکرار نمیشوند، چرا مقایسه میکنید(؟!) لذا شهید مطهری میفرماید: یزید بیش از 1300 سال پیش مرد، شما ببینید یزید زمان شما چه میکند!در طول انقلاب امثال این قیاسهای به حق زیاد داشتهایم. چنان چه حضرت امام خمینی رضوانالله علیه، در همان ابتدای انقلاب که گروهها و جریانهای متفاوتی (مانند اوضاع پس از انتخابات) با هم متحد شدند و قرار گذاشتند که در استادیوم امجدیه برای براندازی یا تغییر ساختارهای اصلی نظام تجمع کنند، امام طی برنامهای فرمودند: من نمیگویم که من علی زمان هستم، ولی شما دارید کار خوارج را میکنید! و یا نسبت به شهدای حزب جمهوری و شهید بهشتی فرمودند: 72 تن و در رأسش سید مظلوم. یا نسبت به مرحوم آیتالله طالقانی فرمودند: زبانش مانند شمشیر مالک اشتر (برای علی علیهالسلام) بود و … .پس، قیاسها یا تشبیهها اگر در حدّ مشابه یا برابر دانستن غیر معصوم با معصوم باشد، اشکال دارد و مضرّ است. اما اگر در همین حدّ باشد، مثلاً گفته شود: مردمان صدر اسلام، در دوران حکومت حضرت امیر علیهالسلام، با ولی امر خود چنین و چنان کردند و یا فلان گروهها و جریانات (مانند خوارج) چنین و چنان کردند و ما باید امروز ببینیم که نسبت به حکومت اسلامی و ولی امر چه میکنیم و در کدام جناح هستیم؟ نه تنها اشکالی ندارد، بلکه لازم است. و جا ندارد کسی معترض شود که مگر ولی امر ما معصوم است که چنین قیاسی مینمایید؟
هفته بسیج، در حقیقت فرصتی برای ارائه حرکت عظیمی است که به وسیله امام بزرگوار راحل، در این کشور پایهگذاری شد و این حرکت، در این منطقه اسلامی و دینی، برای دیگر ملتها هم انشاءاللَّه الگو و سرمشق خواهد شد. ۱۳۷۵/۰۸/۳۰سازماندهی بسیج، یکی از نوآوریهای امام بزرگوار بود. ۱۳۸۷/۰۲/۱۴امروز اگر شما جلوههای زیبای پُرشور حضور جوانان را در صحنههای پُرخطر فلسطین و لبنان مشاهده میکنید، این الگوگیری از بسیج است. ۱۳۸۴/۰۶/۰۲میتوان بسیج را را بحق مکتبیترین و مردمیترین نیروی مقاومت جهانی نامید. ۱۳۶۲/۰۹/۰۴بسیج، عبارت است از مجموعهای که در آن، پاکترین انسانها، فداکارترین و آمادهبهکارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای به کمال رساندن و به خوشبختی نائل کردنِ این کشور، جمع شدهاند. ۱۳۷۶/۰۹/۰۵بسیج به معنی حضور و آمادگی در همان نقطهای است که اسلام و قرآن و امام زمان ارواحنافداه و این انقلاب مقدّس به آن نیازمند است؛ لذا پیوند میان بسیجیان عزیز و حضرت ولی عصر ارواحنافداه – مهدی موعود عزیز – یک پیوند ناگسستنی و همیشگی است. ۱۳۷۸/۰۹/۰۳همه باید بدانند که در دوران دفاع مقدس چه معجزات عظیمی از حضور مؤمنانه و پر تلاش نیروهای بسیجی در صحنههای جنگ اتفاق افتاد؛ این را باید همه بدانند. ۱۳۸۷/۰۲/۱۴مطمئن باشید اگر حضور بسیج مستضعفین در هشت سال دفاع مقدس نبود، امروز سرنوشت کشور چیز دیگری بود. ۱۳۸۸/۰۹/۰۴تا بسیج هست، نظام اسلامی و جمهوری اسلامی از سوی دشمنان تهدید نخواهد شد؛ این یک رکن اساسی است. ۱۳۸۸/۰۹/۰۴عرصهی بسیج یک عرصهی عمومی است؛ نه مختص یک قشر است، نه مختص یک بخشی از بخشهای جغرافیائی کشور است، نه مختص یک زمانی دونِ زمان دیگری است؛ نه مختص یک عرصهئی دون عرصهی دیگری است. در همهی جاها، در همهی مکانها، زمانها، عرصهها و در همهی قشرها، این وجود دارد. این معنای بسیج است. ۱۳۸۹/۰۴/۰۲بسیج دانشجویی یکی از ارزندهترین یادگارهای امام راحل بزرگوار ما است. ۱۳۷۷/۰۷/۱۴بسیج به کیفیتبخشیدن روزافزون به خود نیازمند است و این حلقات «صالحین»، از کارهای بسیار خوب و برجسته است و در طریق همین تکمیل بسیج قرار دارد که انشاءالله روز به روز باید آن را کاملتر کرد. ۱۳۹۱/۰۹/۰۱از جملهی اساسیترین کارهائی که بر عهدهی بسیج است و در بافت درونیِ هویت بسیج دخالت دارد، عبارت است از حمایت و دفاع از اصول مسلّم اسلامی. ۱۳۹۰/۰۷/۲۲جوانی که در نیروی مقاومت بسیج به عنوان یک نیروی بسیجی، خود را خدمتگزار اهداف انقلاب و آرمانهای اسلامی میداند، باید چنان خود را بسازد که مثل شمعی پروانهها را به دور خود جمع کند و سازندگی علمی، اخلاقی، معنوی، فکری و سیاسی داشته باشد. ۱۳۸۰/۰۸/۲۱اخلاص و معنویت بسیجی و ارتباط با خدا در بسیجی، یک خصوصیت عمده است. ۱۳۷۶/۰۹/۰۵بسیج نگاه میکند ببیند که این حرکت عمومی انقلاب و نظام از مسیرِ درست منحرف نشود؛ مراقب است که انحراف به وجود نیاید؛ هر جا انحرافی مشاهده شد، بسیج در مقابل آن میایستد. این از جملهی خصوصیاتی است که مربوط به بسیج است. ۱۳۹۰/۰۷/۲۲آنچه که برای همهی ما، برای همهی بسیجیان عزیز، برای جوانها در هر نقطهای از این عرصهی عظیم که مشغول کار هستند، باید به عنوان شاخص مطرح باشد، عبارت است از این سه عنصر: بصیرت، اخلاص، عمل بهنگام و به اندازه. این سه عنصر را همیشه با یکدیگر توأم کنید و در نظر داشته باشید. ۱۳۸۹/۰۸/۰۲بسیجیان در قبال پیچیدگی اوضاع توانستهاند در ذهن خود و فکر خود و شخصیت خود پیچیدگی ایجاد کنند و بشناسند؛ قضایای سال ۸۸ این را نشان داد. ۱۳۸۹/۰۸/۰۲بسیج تنها تا آن روز پیروز است که در یک دست بسیجی«قرآن» و در دست دیگرش«سلاح» باشد. ۱۳۶۲/۰۹/۰۴راز پیروزی مسلمین و وحشت و هراس دشمنان و معاندین از مسلمین در برافراختن پرچم قرآن است. بسیج باید مطیع مسجد، حامی مسجد، عامل به قرآن و حافظ قرآن باشد. ۱۳۶۲/۰۹/۰۴
آقای خلعتبری شما متهم هستید به فساد در زمین ، قیام علیه حاكمیت ملی ، عضویت در هیئت حاكمه ضد ملت ، استخدام عناصر ساواك و سیا در وزارت خارجه و …
متن شایعه
” خوبه تاریخ ایران را با دقت بیشتری بخوانیم:
درسال ١٣٢١ کشور ایران ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﺍﯼ ﺩﺍشت ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻋﺒﺎﺳﻌﻠﯽ ﺧﻠﻌﺘﺒﺮﯼ.
ایشان ﺩﮐﺘﺮﺍﯼ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﯿﻦ ﺍﻟﻤﻠﻞ را ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﺎﺭﯾﺲ دریافت و پله پله سکوی ترقی را در وزارت امور خارجه طی نمودند.وی درﺩﻭﻟﺖ ﺁﻣﻮﺯﮔﺎﺭ از پست وزارت خارجه خلع و ﺑﯿﮑﺎﺭ ﺷﺪ.
ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺷﺪ او ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﺎﻧﺪ , ﺩﺳﺘﮕﯿﺮﺵ ﮐﺮﺩند وبرای وی دو جرم مطرح و محاکمه شد:
(1) اﻣﻀﺎﯼ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ 1975 ﺍﻟﺠﺰﺍﯾﺮکهﺣﺪﻭﺩ ﻣﺮﺯﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ ﺩﺭ ﺍﺭﻭﻧﺪﺭﻭﺩ رامشخص می کرد.
(2) ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ ﺍﺣﺪﺍﺙ ﻧﯿﺮﻭﮔﺎﻩ ﺍﺗﻤﯽ ﺑﻮﺷﻬﺮ .
در دادگاه محکومیتش برپایه این ﺍﺳﺘﺪﻻﻝ بود که ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻧﻔﺖ ﻭﮔﺎﺯ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻧﯿﺮﻭﮔﺎﻩ ﺍﺗﻤﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﺗﻀﯿﯿﻊ حقوق ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ می باشد.
ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ۲۲ ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ ۱۳۵۸ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﺍﻧﻘﻼﺏ , وی را ﻣﻔﺴﺪ فی ﺍلارﺽ ﺷﻨﺎخت ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭز اعدام شد.
.
.
درپایان ﺟﻨﮓ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻗﺮﺍﺭﺩﺍﺩ 598 ﺑﺎ ﻋﺮﺍﻕ، که ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﻟﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ ﻣﻔﺎﺩ ﻗﺮﺍﺭدﺍﺩ 1975بود.
ودیگری که تاکنون داریم برسر آن مذاکره میکنیم که
ﺍﻧﺮﮊﯼ هسته ایی ﺣﻖ ﻣﺴﻠﻢ ﻣﺎ است…”
پاسخ شایعه
1. طبق روال جاری شایعات این ادعاها بدون منبع منتشر شده است!در هیچ منبع معتبری هم از آن ذکری نشده است و لذا فاقد اعتبار مى باشد.
2. در کیفرخواستی که رئیس دادگاه به صورت خلاصه قرائت کرده آمده است : آقای خلعتبری شما متهم هستید به فساد در زمین ، قیام علیه حاكمیت ملی ، عضویت در هیئت حاكمه ضد ملت ، وزیر خارجه و عضو ارشد آن حكومت ، شما شریك جرم آن حكومت بودید كه به دست امپریالیست ها و اربابان آمریكایی اداره می شد ، استخدام عناصر ساواك و سیا در وزارت خارجه و …و ذکری از انرژی هسته ای و قرارداد الجزایر نشده است !(روزنامه كیهان ، 23فروردین 1358 ، ص2)
3. قرارداد الجزایر و هر قرارداد دیگری که با منافع ملی ایران منافات نداشت ، پس از انقلاب نیز مورد پیگیری بود .
4. در متن شبهه چنان بیان شده که صرفا آقای خلعتبری مسوول قرارداد بوده است و اشاره به نقش الجزایر به عنوان میانجی و سایر دست اندرکاران داخلی و بین المللی نشده است !
5. ادعاهایی كه در مورد مخالفت با انرژی هسته ای در ابتدای انقلاب مطرح شده ، دیدگاه نظام نبوده و ادعای افراد غیر مسوول بوده است.چنانچه در همان سالهای آغازین پیروزى، نظام در صدد احقاق حقوق خود و احیای قراردادهایی كه با طرف های غربی بسته شده بود بر آمد.
http://www.siasi.porsemani.ir/content/رابطه-اعدام-عباس-خلعتبری-و-انرژی-هسته-ای؟
حق جو و حق طلب باشیم
🔆متن شبهه: پدران ما 40 سال پیش جمهوری اسلامی را انتخاب کردند، چرا نسل جدید باید آن را بپذیرد؟! چرا اجازه رفراندوم نمیدهند تا دوباره نظام جدیدی انتخاب کنیم؟!‼️🔆پاسخ شبهه:1⃣مگر 22 بهمن خیابان ها را ندیدید؟!میلیونها ایرانی پیر و جوان، از پیرزن 100 ساله تا دهه هفتادی ها و هشتادی ها و.. از هر تیپ و تفکری آمده بودند..و جالب آنکه این سالهای اخیر شمار مردم آنقدر زیادتر بود که خبرگزاری های جهان را هم به اعتراف واداشت! (شبکه آمریکایی CNN با پخش مستقیم راهپیمایی 22 بهمن گزارش داد: راهپیمایی امسال عظیم تر از سال های گذشته است. چون آیت الله خامنه ای از مردم خواسته بود تا به صحنه بیآیند و پاسخی به رئیس جمهوری آمریکا بدهند.) 2⃣آیا این #حضور_میلیونی سالانه مردم در روز پیروزی انقلاب،✌ بهترین #رفراندوم نیست؟! آیا اینها #مردم و پشتوانه های اصلی نظام نیستند؟!3⃣کدام کشور را سراغ دارید که نسل به نسل، « #اصل_نظام» خود را به رفراندوم بگذارد؟! نظام سیاسی امریکا از سال 1870 بنا شده، و اگرچه سرمایه سالار و ظالمانه است، اگرچه جنبش 99 درصدی به راه انداختند اما کسی آن را به رفراندوم نگذاشته! اصلا مگر امکان چنین کاری وجود دارد؟ نظام سياسى يك قانون جزئى نيست كه مرتبا عوض شود و ثبات جامعه را بهم زند!5⃣آری. اگر نسل قبلى نظامى را تأسيس كرده براى نسل بعدى نيز محترم است؛ تا جایی که مردم آن را بخواهند. #همه_مردم نه عده ای قلیل.
جام زهر
علت پذیرش قطعنامه و تعبیر جام زهر از سوی امام خمینی ( ره)
نحوه عملکرد حضرت امام(ره) در مورد پذيرش قطعنامه و آتش بس با عراق، نيازمند شناخت دقيق اهداف و انتظارات نظام اسلامي و حضرت امام(ره) از دفاع مقدس در مقابل تهاجم نظامي دشمن و موضع گيري هاي كلان و بلند مدت ايشان درباره جنگ تحميلي و بالاخره شرايطي كه منجر به پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران شد، مي باشد. از اين رو به اختصار مطالبي را بيان مي نماييم:
پاسخ شبهات سیاسی
الف. اهداف نظام اسلامي از دفاع مقدس
هر چند شروع جنگ تحميل به هيچ وجه با خواست و ارادهء نظام اسلامي ايران نبود، اما بعد از آغاز آن وضعيتي به وجود آمد كه نظام انقلابي ايران به عنوان كانون و منادي اسلام ناب محمدي(ص) و تنها سنگر پيكار در مقابل امپرياليسم و استبكار جهاني و اميد بخش مستضعفان جهان و نهضت هاي آزاديبخش، بايد مردانه و با تمام قوا در مقابل اين تهاجم نظامي ايستادگي مي نمود و با دادن درس سختي به متجاوزين و حاميان آنها و احقاق كامل حقوق ايران، درس ايستادگي و مقاومت تا پيروزي را به تمامي ملتهاي مورد ستم و نهضت هاي آزادي بخش جهان، مي آموخت. در واقع نظام اسلامي علاوه بر مقاصد مادي مانند بيرون راندن متجاوزين از خاك ايران، محكوميت متجاوز و پرداخت غرامت و …، اهداف معنوي بسيار بالاتري از تداوم دفاع مقدس تعقيب مي كرد كه اين اهداف برگرفته از اصول و مباني اسلامي بود؛ از اين رو دفاع مقدس نه يك جنگ معمولي بين دو دولت بلكه جنگي سرنوشت ساز بين جهان كفر با جهان اسلام بود كه مي بايست تا پيروزي قاطع جبهه اسلام و تسليم استكبار جهاني و رفع فتنه تداوم مي يافت. بر اين اساس حضرت امام(ره) به صورت مرتب بر تداوم جنگ تا تأمين اهداف مشروع نظام اسلامي تأكيد داشتند و مي فرمودند:
«اگر اين جنگ بيست سال هم طول بكشد ما همچنان ايستاده ايم»
ب. شرايط و اوضاع پذيرش قطعنامه 598
مقاومت، ايستادگي و پيروزي هاي مكرر ايران در جبهه هاي نبرد در طول سالهاي جنگ به هيچ وجه خوشايند استكبار جهاني نبود از اين رو اگر در ابتدای جنگ کمک های متنوع و فراوانی را به عراق نمودند اما در ماههاي آخر جنگ، حمايت جهاني از عراق به اوج رسيد و آمريكايي ها عملا و به طور مستقيم وارد صحنه شدند. سكوهاي نفتي ما را بمباران مي كردند و با هدايت هواپيماهاي عراقي بمباران نفت كش ها را تسهيل مي كردند. هواپيماي مسافربري ايران را مستقيما منهدم كردند. فرانسوي ها هواپيماهاي پيشرفته سوپر اتاندارد و ميراژ 2000 در اختيار آنها گذاشتند، روسها مدرنترين هواپيماهاي جنگنده و دورپرداز و بلند پرواز و … را به عراق ارسال كردند. كويت و عربستان سيل دلارهاي خود را به عراق روانه ساختند. آلمانيها مواد لازم براي سلاح شيميايي در اخيتار آنها مي گذاشتند. عراق به طور وسيع مناطق مسكوني و جبهه ها را بمباران شيميايي مي كرد و مجامع بين المللي با سكوت خود اين جنايات را تأييد مي كردند. در نتيجه جنگ از حالت طبيعي خود خارج و به يك نسل كشي گسترده و بدون هيچ گونه ملاحظات اخلاقي، انساني، حقوقي و … تبديل شده بود و از سوي ديگر تحريم هاي همه جانبه و شديد بين المللي، فشارهاي بسيار زيادي در زمينه اقتصادي، نظامي و … بر مردم و مسؤولين ايران به وجود آورده بود. در داخل کشور نیز بعضی از مسئولین وقت در دولت و در سمت های فرماندهی عالی جنگ هم عامل مهمی بر نوشیدن جام زهر توسط حضرت امام بودند. نامه هایی به امام نوشتند و در آن از امکانات و تجهیزات جنگی جدید سخن گفتند و ادامه جنگ را مشروط به تامین این تجهیزات نمودند. موضع گیری هایی کردند که به عقیده بعضی از کارشناسان باعث شد جام زهر به کام امام ریخته شود.
جام زهر (2)
ج. پذيرش قطعنامه 598 به مثابه جام زهر
در چنين شرايطي حضرت امام(ره) با مشورت مسؤولين نظام و كارشناسان، مصلحت نظام اسلامي را در پذيرش قطعنامه 598 و قبول آتش بس ديدند و لذا بايد از آن همه آرمانها و اهداف كلان و بلند مدتي كه از تداوم دفاع مقدس انتظار داشتند چشم پوشي مي نمودند اما اين موضوع گيري جديد به هيچ وجه با روحيات و انتظارات مردم ايران و خصوصا رزمندگان و خانواده هاي شهدا و ايثارگران هماهنگي نداشت و آنان پذيرش چنين چرخش ناگهاني را نداشتند. افزون بر اين، اين موضع گيري مي توانست تأثير منفي بر حركت هاي انقلابي و نهضت هاي آزادي بخش جهان نيز داشته باشد. طبيعي است در چنين شرايطي پذيرش قطعنامه و آتش بس، به مثابه كشيدن جام زهري براي حضرت امام(ره) بود كه تنها به خاطر رضاي خداوند و حفظ اسلام و مصالح نظام اسلامي آن را با جان و دل پذيرا شدند. و لذا در پيام تاريخي خود در مورد پذيرش قطعنامه مي فرمايند: «… قبول اين مسأله براي من از زهر كشنده تر است ولي راضي به رضاي خدايم و براي رضايت او اين جرعه را نوشيدم ، در شرايط كنوني آنچه موجب اين امر شد، تكليف الهي ام بود. شما مي دانيد كه من با شما پيمان بسته بودم كه تا آخرين قطره خون و آخرين نفس بجنگم، اما تصميم امروز فقط براي تشخيص مصلحت بود و تنها به اميد رحمت و رضاي او از هر آنچه گفتم گذشته و اگر آبرويي داشتم با خدا معامله كرده ام». البته اقدام خالصانهء حضرت امام(ره) هم در كوتاه مدت و هم در دراز مدت شرايط را به نفع نظام اسلامي رقم زد؛ زيرا اين موضوع ناگهاني كه به هيچ مورد انتظار دشمنان نبود، يكباره دشمن را به موضع انفعالي كشاند و در حاليكه از «ماشين جنگي» برتر و حمايت همه جانبه بين المللي برخوردار بود، با قبول قطعنامه از سوي ايران و حضور گسترده و بي نظير مردم در جبهه ها، پس از نبردي يك ماهه شكست را پذيرفت و به قبول قطعنامه گردن نهاد و از سوي ديگر باعث شد تا شعار صلح طلبي را از دست دشمنان بگيرد و آنان را كاملا خلع سلاح نمايد. و با حمله عراق به كويت و شكل گيري ائتلاف بين المللي عليه عراق، حقانيت ايران در جنگ تحميلي براي همگان آشكار و دولت عراق به عنوان متجاوز شناخته شد.
اهميت فعاليت سياسي در اسلام :از منظر آموزه هاي ديني و با مراجعه به نصوص و مباني اسلامي، مشاركت سياسي و حساسيت به امور جامعه، به عنوان يک حق، وظيفه و تکليف همگاني، مورد اهتمام آموزه هاي ديني مبين اسلام مي باشد ؛ بر اساس جهان بيني اسلامي و آيه شريفه « اِنِّي جَاعِلٌ فِي الاَرضِ خَليِفَه» انسان، جانشين خدا در زمين و موجودي آزاد و خود مختار است؛ و اين آزادي و اختيار آن گاه که با آگاهي و قدرت قرين گردد، مسئوليت را به بار مي آورد. از اين منظر انسان در برابر خدا، خود، انسان هاي ديگر و طبيعت مسئول است. اين مسئوليت از سويي سبب مي شود که انسان در قبال سرنوشت، کمال و سعادت خويش احساس وظيفه کند و از سويي ديگر چون به تعامل و تاثير و تاثّر خود با اجتماع واقف است خود را نسبت به اجتماع مسئول بداند. پيامبر گرامي اسلام (ص) مي فرمايد:« اَلَا کُلُّکُم رَاعٌ وَ کُلُّکُم مَسئُولٌ عَن رَعيتِه؛ شما همه ناظر و راهبر و نسبت به يکديگر مسئول هستيد.» از سوي ديگر ايفاي مشاركت سياسي و حساسيت نسبت به امور سياسي نيازمند داشتن بينش و آگاهي هاي سياسي دقيق، تحليل صحيح و منطقي قضايا و تفسير و تأويل رفتار شخصيتها، دولت ها و جريانات، شرايط داخلي و بين المللي مي باشد. چنانکه امام علي (ع) مي فرمايد: « مَن عَرَفَ الاَيام لَم يغفل عَن الِاستِعدَاد؛ کساني که آشنايي با شرايط و اوضاع زمانه دارند، از فراهم کردن و کسب آمادگيهاي لازم غافل نمي شوند.» و از حضرت صادق(ع)چنين روايت شده است :« العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس ؛ امور شبه ناک و مشتبه به کسي که آگاه از زمانش باشد هجوم نمي آورد . » ( بحار ، ج78 ، ص269 )شخص يا جامعه اي كه عالم به زمان خود باشد مورد هجوم اشتباهات واقع نميشود. و در مقابل بحرانهاي داخلي و بين المللي همواره آمادگي لازم را دارد مقام معظم رهبري نيزدر اين زمينه مي فرمايد: « يك نكته اساسي… كه من هميشه در مواجهه با دانشجويان، روي آن تكيه مي كنم؛ و آن، پيدا كردن قدرت تحليل مسائل و جريانهاي مهم كشور است. سياست در دانشگاهها – كه بنده هميشه روي آن تأكيد كرده ام – به اين معناست. ما دو كار سياسي داريم: سياست زدگي و سياست بازي؛ اين يك جور كار است. اين را من به هيچ وجه تأييد نميكنم؛ نه در دانشگاه و نه در بيرون دانشگاه؛ به خصوص در دانشگاه. يكي هم سياستگري است؛ يعني حقيقتاً فهم و قدرت تحليل سياسي پيدا كردن؛ كه يكي از وظايف تشكلهاي دانشجويي اين است. من تأكيد مي كنم، تشكلهاي دانشجويي…نوع برنامه ريزي و كار را به كيفيتي قرار دهيد كه دانشجو قدرت تحليل سياسي پيدا كند؛ هر حرفي را به آساني نپذيرد و هر احتمالي را به آساني در ذهن خودش راه ندهد يا رد نكند؛ اين قدرتِ تحليل سياسي، خيلي مهم است. ما غالباً چوب اين را خورده ايم؛ نه ما، بلكه ملتهاي ديگر هم بر اثر خطاها و خبط هايي در فهم سياسي شان، گاهي مشكلات بزرگي را از سر گذرانده اند. اين، يك مسئله مهم است.» بر اين اساس داشتن قدرت تحليل سياسي و قبل از آن آگاهي صحيح و دقيق از پديده هاي اجتماعي و اتخاذ موضع آگاهانه، صحيح، به جا، مناسب و برخاسته از مباني اسلامي، و عدم تبعيت از هواي نفس، از ديگر ويژگي هاي يک جوان مسلمان است که مسلماً تأثيرات شگرفي در پيشرفت ، رشد و بالندگي امور شخصي و اجتماعي افراد جامعه خواهد داشت. در ادامه مناسب ديديم تا «بخشهائي از بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار هزاران نفر از اعضاي بسيج دانشجويي دانشگاههاي سراسر كشور » که حاوي مطالب بسيار ارزشمندي پيرامون تبيين بسيج دانشجويي و ضرورت و محدوده فعاليت سياسي دانشجويان و…در شرايط حاضر مي باشد ، ارائه گردد : « … آن چيزي كه هميشه من آرزو داشتم، از خدا ميخواستم و براي آن تلاش ميكردم، در بيانات شما جوانان عزيز بسيجي بهطور مجسم مشاهده كردم و آن عبارتست از: وجود يك ذهنيت شفاف و روشن، يك درك متعالي از مسائل كشور و مسائل جهان، اهميت بسيج و اهميت حضور جوان در محيط علمي و در محيط سياسي. نقطهنظرهايي كه من هميشه تلاش ميكردم كه جامعهي جوانِ مؤمن و انقلابي ما، به آنها توجه كنند و در آنها پيشرفت كنند، در بيانات عزيزاني كه صحبت كردند، فيالجمله مشاهده كردم. مطمئنم اگر تعداد بيشتري هم صحبت ميكردند، اين باور و اين احساس بيشتر ميشد. ابتدا اشارهاي كوتاه به برخي از مطالبي كه برادران و خواهرمان در اينجا بيان كردند ميكنم؛ بعد هم چند جملهاي در جمعبندي مسائل بسيج و بسيج دانشجويي و مسائل كلي كشور عرض خواهم كرد. اولاً اين كه جوان بسيجي بيايد و دربارهي اينكه: «خوب است دولت مشكلات صنفي دانشجويان را – كه به آساني قابل حل است – حل بكند» صحبت كند يا از اين كه: «كار علمي در ميان بسيج، حمايت و پشتيباني لازم را پيدا نميكند» گلايه بكند، اين من را خوشحال ميكند؛ اين همان توقعي است كه ما از بسيج داريم. بسيج يعني آن عنصر دلسوزي كه كشور را متعلق به خود و آينده را وابستهي به تلاش خود ميداند؛ نگران است،چون صاحبخانه است. اگر در خانه يك شيشه بشكند، ممكن است مهمانها و تماشاكنها خيلي اهميتي ندهند، اما براي صاحبخانه فرق نميكند كه شيشهي كدام اتاق بوده و نگران ميشود؛ صاحبخانه است ديگر. اين نگراني را من در شما مجموعهي جوان بسيجي، قدر ميدانم. راجع به مسألهي ورود در سياست بحث شد. من حالا مطالبي عرض خواهم كرد و اميدوارم كه اين معنا روشن بشود. به نظر من سئوال ندارد! مگر مجموعهي بسيجي – آن هم بسيجي انقلاب و دانشجوي انقلاب – ميتواند نسبت به مسائل سياسي كشور بيتفاوت يا بدون موضع و بدون نظر باشد؟! مگر چنين چيزي ممكن است؟! من، شما دانشجوهاي بسيجي را توصيه ميكنم به اين كه محافظهكار نشويد و همواره دانشجو و بسيجي – به همان معناي مثبت و پُرخون و پُرتپش – باقي بمانيد. البته دنبالهي اين كه ميگوئيم «محافظهكار نشويد» اين است كه «ولي هوشيار هم باشيد». كاملاً هوشيار باشيد. شعار ميدهيد: دانشجو بيدار است! بله، همين توقع هست؛ من ميخواهم به شما عرض بكنم: بيدار باشيد. بيداري دانشجو هم فقط بيزاري از امريكا نيست. امريكا چيست؟ امريكا به معناي يك منطقهي جغرافيايي يا يك ملت مطرح است؟ يا نه، به عنوان يك حجم و هويت سياسي، امنيتي، تشكيلاتي، فرهنگي كه به چشم ديده نميشود؟ آن هم تشكيلاتي با پشتوانهي عظيم مالي و تجربهي فراوان در كار تبليغات و جنگ رواني. بيزاري از اين، بيداري مضاعف لازم دارد. مثل بيداري در ميدان جنگ نظامي نيست كه شما اگر در سنگر بيدار باشيد، به مجردي كه دشمن كوچكترين تحركي نشان داد، او را هدف قرار بدهيد. در جنگ فرهنگي، در جنگ سياسي، در جنگ امنيتي، تحرك دشمن را درست نميتوان ديد. گاهي اوقات، دشمن كار را به گونهاي ترتيب ميدهد كه حرف حقي، از زبان يك نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا ميخواهد اين حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون ميخواهد پازل خودش را كامل كند. اين پازل از صد يا دويست قطعه تشكيل شده؛ يك قطعهاش هم همين حرف حقي است كه آن شخص بايد بزند تا اين پازل را كامل كند! اينجا اين حرف حق را نبايد زد. پازل دشمن را كامل نبايد كرد. در اين حد هوشياري لازم است! بله، وارد سياست بشويد و فكرِ سياسي كنيد؛ اما بسيار هوشيار. دشمن نبايد بتواند از هيچ حركت و اظهار و موضعگيري شما استفاده كند. اين، اصل اول و يك خط قرمز است. چهطور دشمن را بشناسيم؟ چهطور تمايلات او را كشف كنيم؟ چهطور بفهميم كه اين كار به نفع دشمن يا به ضرر دشمن است؟ اين همان نقطهي اساسي است. اين همان جايي است كه به اهتمام كامل، مطلقاً سهلانگاري نكردن و هوشياري و بيداري كامل احتياج دارد. اگر هم در جايي براي انسان مطلب روشن نيست، آن جا نبايد حركت كند. اگر ديديد زير پا محكم است، پا بگذاريد؛ اگر ديديد مشكوك است، پا نگذاريد. بنابراين محافظهكار نباشيد، اما هوشيار باشيد؛ اين، آن خط سياسي است. البته سخت است و آسان نيست؛ اما شما هم مرد كارِ سختيد؛ بسيجي هستيد و بايد اين كار سخت را به عهده بگيريد. ممكن است فلان تشكل ديگر دانشگاهي اين ظرفيت را نداشته باشد كه حتّي اين حرف را بشنود؛ اما شما بعنوان بسيج، بايد اين ظرفيت را داشته باشيد كه اين كار را بكنيد؛ تفاوت شما اينقدر است. … شما بايد برويد و عرصههاي علمي را، عرصههاي فناوري را، نوآوريهاي علمي و آفاق شناختهنشدهي علم را تصرف كنيد. البته درسنخوانده و كارنكرده نميشود؛ … البته جوانها حواسشان باشد، من هيچ توصيه نميكنم كه شما اولِ درس خواندن برويد و عضو عالي فلان اداره – مشاور وزير يا غير آن – بشويد؛ نه، اين طور چيزها را اصلاً من قبول ندارم؛ اسم و عنواني كه انسان را از لحاظ اعتبار بالا بياورد، اما از لحاظ واقعيت در آن چيزي نباشد، فايدهاي ندارد. …بسيج دانشجويي نيازهائي دارد؛ نيازهاي اصلي و عنصري و اساسي: نياز اولش به فكر و تحليل و روشنبيني است. فكر، تفكر، انديشهپردازي – يا به قول شماها كارِ تئوريك – در زمينهي مسائل اسلام، در زمينهي مسائل انقلاب، در زمينهي مسائل بينالمللي و در زمينهي مسائل جاري؛ به طوري كه دانشجوي بسيجي، در هر جمع دانشجويي، ذهن روشنتر، زبان گوياتر و ابتكار بيشتري داشته باشد. همان طوري كه گفتم و اشاره كردم، حقايق را از وراي جناحبنديهاي سياسي نگاه كنيد و ببينيد؛ از بالا نگاه كنيد و جبهه را ببينيد. در يك جبههي گستردهاي كه ممكن است طول آن صد كيلومتر باشد، واحدهاي گوناگوني هستند؛ يك نفر در يك واحد، فقط خودش را ميبيند. اما آن كسي كه با هليكوپتر از بالا عبور ميكند، آرايش جنگي مجموعهي اين واحدها را ميبيند. از بالا اوضاع كشور را نگاه كنيد؛ آن وقت جاي خودتان را درست پيدا ميكنيد كه كجا بايد باشيد، چه كار بايد بكنيد، به چه چيز بايد حساسيت نشان بدهيد، به چه چيز بايد حساسيت نشان ندهيد. همان طور كه گفتم گاهي يك حرف حق را نبايد زد؛ چون گفتن اين حرف، پازل دشمن را تكميل ميكند. مواظب باشيد در هيچ مرحلهاي، شما تكميلكنندهي پازل دشمن نباشيد. يك نياز ديگر عبارت است از جهاد علمي. جهاد علمي براي شما لازم است. بايد در ميدانهاي علم وارد بشويد؛ وزارتخانهها هم بايد كمك كنند؛ معاونتهاي تحقيقاتي هم بايد كمك كنند؛ معاونتهاي اداري مالي دانشگاهها و وزارتخانهها هم بايد كمك مالي كنند؛ خود سازمان مقاومت بسيج هم در بخشهايي بايد كمك و پشتيباني كند. يكي ديگر از نيازهاي عمدهي شما مسألهي اخلاق و معنويت است. شماها جوانهاي خوبي هستيد؛ اين را بدون تعارف ميگويم؛ انصافاً جوانهاي بسيجي ما، جوانهاي خوبي هستند. اما خوبي مراتبي دارد. هيچ وقت در خوب بودن و خوب شدن حد نشناسيد؛ مرتب در حال بالاتر رفتن باشيد. سعيتان اين باشد كه گناه نكنيد. فرائض را با شوق و رغبت انجام بدهيد. از ياد خدا غفلت نكنيد. با قرآن انس پيدا كنيد. در محيطهاي گوناگون كه با همديگر هستيد، سعي كنيد به دينداري و معنويتِ يكديگر كمك كنيد. اگر رفيقي در جايي پايي كج ميگذارد، او را برادرانه و مشفقانه باز بداريد. عزيزان من! از لحاظ اخلاق خودسازي كنيد. انسان با تمرين، همهي كارها را، همهي خلقيات و خويها را ميتواند به خودش بدهد؛ بخصوص در فصل جواني كه شما هستيد. در فصل ما – فصل پيري – محال نيست، اما خيلي سخت است. در فصل شما نه، خيلي آسان است. اگر بينظميد و بخواهيد به خودتان نظم بدهيد، آسان است. اگر بخيليد و بخواهيد به خودتان سخاوت بدهيد، آسان است. اگر بداخلاق و اخمرو و ترشرو و بهانهگيريد و بخواهيد به خودتان خوشاخلاقي بدهيد، آسان است. اگر غيبتكننده و ايرادگيرندهي از اين و آنيد و بخواهيد خودتان را نگه داريد، آسان است. با تمرين! با تمرين حقيقتاً ميتوانيد به سمت تعالي حركت كنيد؛ به اين احتياج داريد. اين جوانهايي كه اول وارد دانشگاه ميشوند، غالباً دلهاي پاكي دارند و دلشان هم ميخواهد كه يك كانون معنويتي پيدا كنند و به او بپيوندند؛ بسيج مورد نظر آنهاست و از بسيج توقع دارند. شما به يك معنا، شبيه ما طلبهها هستيد: مردم از طلبهها انتظار بيشتري دارند؛ از بسيج هم انتظار بيشتري دارند. پس اخلاق و معنويت هم از نيازهاي عمدهي شماست! درسهاي اخلاقي را در بين خودتان رائج كنيد. از اساتيد اخلاق و موعظهگرها استفاده كنيد. البته مواظب باشيد در دام عنكبوتهاي دنيادار و دكاندار گرفتار نشويد؛ اين روزها از اين چيزها هم زياد است: دكاندارهايي كه به اسم معنويت، ادعا ميكنند كه امام ديديم و …! هيچ واقعيتي هم ندارد. حواستان باشد كه اسير آنها نشويد. از جملهي نيازهاي شما، يك مجموعهي انديشهورز است. من دلم ميخواهد ما گرتهبرداري از لغات خارجي را كمتر كنيم. متأسفانه كمكاريهاي ما موجب شده كه گرتهبرداري كنيم. اتاق فكر، درست ترجمهاي از انگليسي است. من دلم نميخواهد كلمهي «اتاق فكر» را به كار ببرم، اما چارهاي نيست. يك مجموعهي فكري درست كنيد – همان اتاق فكر در مراكز – اينها بنشينند فكر كنند، فكرهاي عالي بكنند. از افراد مطمئن، خاطرجمع و خوشفكر استفاده كنيد. نشريات بسيج دانشجويي جزو پُرمايهترين و غنيترين نشريات باشد كه هر دانشجويي يا هر استادي يا هر كسي بيرون از محيط دانشگاه آن را نگاه كرد، از آن استفاده كند؛ اين جزو نيازهاي شماست. يكي از نيازها، گزينش افراد باصلاحيت در بخشهاي مختلف اين تشكيلات بزرگ است. امام (رضواناللَّهتعاليعليه) هميشه به همه – از جمله به دانشجوها – توصيه ميكردند كه از نفوذيها بپرهيزيد؛ واقعش هم همين بود. آن اوايل جزو مجموعههاي ماهر در نفوذ، اعضاي حزب توده بودند كه با چاپلوسي و ظاهرفريبي و رياكاري، خودشان را جا ميزدند. بعد البته يك عدهي ديگر هم از آنها ياد گرفتند و وارد تشكيلاتهاي گوناگون و بخشهاي مختلف نظام شدند و كار را به جايي رساندند كه حاكميت دوگانه را هم ادعا كردند. شماها كه يادتان هست؛ مال چهار پنج سال پيش است. حاكميت دوگانه، انشقاق، انشقاق در رأس! خيلي چيز عجيبي است! به اين جا هم رسيدند. حواستان باشد؛ انشعاب و انشقاق و دودسته شدن خطرناك است؛ يكي به خاطر يك فكري از مجموعهاي جدا بشود، باز يكي ديگر از آن طرف به خاطر يك فكر ديگر جدا بشود؛ در حالي كه اين فكرها ممكن است درست هم باشد، اما آنقدر اهميت نداشته باشد كه انسان اين يكپارچگي را به خاطر آن به هم بزند. بنده كه عرض كردم اتحاد ملي، خوب، اتحاد ملي براي شما دانشجويان بسيجي از همين بسيج خودتان شروع ميشود: اتحاد سازماني و تشكيلاتي. نگذاريد شما را تكهتكه و پارهپاره كنند. و يك توصيه هم كه واقعاً به آن احتياج داريد – با اينكه شماها بسيجي هستيد و تحرك شما زياد است – اين است كه مراقب باشيد تحرك خود را از دست ندهيد و از تنبلي بپرهيزيد؛ اين چيز مهمي است. تنآسايي نكردن، چيز مهمي است. …»(مورخه31/ 02/ 86) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري، كد: 26/100117935)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): با آقای مهاجری و امثال ایشان کاری نداریم، اول باید نمودی از مسلمانی و شیعه بودن نشان دهند، بعد راجع به اسلام و تشیع و … حرف بزنند.
اما در پاسخ این شعار و سؤال، باید گفت: به لحاظ دین و مذهب، بستگی دارد که اسلامش امریکایی و تشیعاش انگلیسی باشد، یا اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله، که همان اسلام “ولایی” میباشد؛ و به لحاظ “زندگی” نیز بستگی دارد که زندگی مرفهین بیدردِ لندن نشین مد نظر باشد، یا زندگی تودههای مردمی که استخوانهایشان زیر چرخ سلطهی مستکبران خارجی و خودفروشان داخلی خُرد میشود و سپس مورد نقد نادانان روشنفکرنما نیز قرار میگیرند.
●- اسلام عزیز [به ویژه در مذهب تشیع]، دین خداپرستی، معادگرایی، تعقل، بصیرت و بالتبع “دوست و دشمنشناسی” یا همان “تولا و تبرا” میباشد.
البته اسلام امریکایی یا انگلیسی نیز گریزی از این چارچوب ندارد، منتهی بدل میزند و جای دوست و دشمن را در اذهان عوض میکند.
●- زندگی نیز با شناخت، بصیرت، معرفت و تلاش جهتدارش در صراط مستقیم خوش است، نه با دریوزگی برای دو روز بیشتر خوردن و خوابیدن به هر قیمتی!
●- تفاوت جهانبینی و ایدئولوژیِ امام حسین علیه السلام و یارانش به دین و دنیا و آخرت، با یزید و یزیدیان همین بود و تا آخرالزمان نیز همین خواهد بود.
آن یزید ملعون، آن فاسد و فاسق و جنایتکار، ادعای خلافت بر مسلمین داشت و مترفین، یاران و لشکریانش نیز نه تنها هیچ کدام ادعای کفر نداشتند، بلکه خود را “خیل الله = لشکریان خدا” میخواندند، چنان که قبل از آنها خوارج اینگونه بودند و بعد از آنها وهابیها و داعشیها اینگونهاند، و البته تئوریسینهای دکترین نویس بسیاری در میان مسلمانان داشتند که با سلاح آنان پیش رفتند، نه با شمشیر، در یک مکان (کربلا) و یا یک زمان (عاشورا).
**- بنابر این، اگر برای سلطه بر کشور و تمامی سرمایهها و نوامیس مادی و معنوی، ما (مسلمانان) را نکشنند و بگذارند که راحت زندگی کنیم، با تأسی به فرهنگ اسلام و آیین تشیع، زندگی برایمان بهشت روی زمین میشود. ولی تا وقتی مستکبر، ظالم، مشرک، منافق و نفوذ ستون پنجمیها تداوم دارد، آزار و اذیت و قتل و جنایت از یک سو و بالتبع ناراحتی، غم و حزن از سوی دیگر وجود دارد، و البته حزنی حیات بخش، بصیرتافزا و حرکت دهنده! بدیهی است که هر قطره اشک اینگونه حزن و اندوه را تیر مُهلکی برای خود بدانند.
انسان عاقل و آزاده:
*- انسان عاقل و آزاده، اگر مؤمن به اسلام و تشیع نیز نباشد، از فکر، شعور، فرهنگ، ادب، بصیرت و البته شخصیت برخوردار میباشد، مضافاً بر این حتما “حبّ و بغض” و بالتبع خوشایند و ناخوشایند و خنده و گریه هم دارد. نه در مجلس عروسی دخترش، نوحه میخواند و گریه میکند، و نه در عزای پدر، مادر، پسر یا دخترش، هل هله و شادی میکند و نه پس از این همه جهل و نادانی، با ژستی روشنفکرانه، رفتارهای غلط و سخیف خود را توجه مینماید.
*- انسان عاقل و آزاده، دوست و دشمن خود را خوب میشناسد، دوستی و دشمنی را نیز خوب تشیخص میدهد و در موضعگیری نیز بدل نمیخورد و اذهان عمومی را روشن و آگاه مینماید؛ نه این که فریب دهد تا یزیدیان با عواملی چون عمر سعد، یا ابن زیاد، یا شمر و خولی و ناآگاهان حریص به چند لقمه چربتر را [در هر عصری] به میدان بیاورند تا هادیان و منجیان مردم را به مسلخ بکشند و پس از قتل عام، فلسفه ببافند!
شیعه:
*- شیعه، اگر شیعه باشد، اسلام و مذهبش را نه از معاویه میگیرد و نه از یزید و نه از هارون و مأمون – و نه از امریکا و انگلیس؛ بلکه از پیامبر اکرم و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین و قرآن کریم میگیرد.
*- شیعه، اگر شیعه باشد، نه تنها جهانبینیاش محدود به چارچوب پنجرهی تعیین شده از سوی کاخ سفید و سازمان سیا، و یا کاخ باکینگهام و اینتلیجنت سرویس نمیباشد، بلکه از زاویهی « مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ – محمد (ص) رسول خداست و کسانی که با او هستند بر کفار شدید و بین خود رحمت دارند / الفتح، 29» به دوست و دشمن در زندگیاش مینگرد، و چنین اسلام و تشیعی، همیشه جواب میدهد.
*- شیعه، اگر شیعه باشد، چه در افکار و عقاید، چه در بایدها و نبایدها، چه در بینش، نگرش و گرایش، چه در دوست شناسی و دشمنی شناسی، چه در مواضع سیاسی، اقتصادی، فرهنگی … و خلاصه در تمامی شئون زندگی فردی و اجتماعی، به رسول خدا، امیرالمؤمنین، فاطمهی زهراء، امام حسن، امام حسین و سایر ائمه اطهار علیهم السلام اقتدا میکند، و نه تنها هرگز با میل و ارادهی خود زیر بار “ولایت و سلطهی طاغوت” نمیرود و به اماننامهی آنها (پذیرش پناهندگی) وقعی نمینهد، بلکه در برابر نشان دادن چنگ و دندانها و تهدیدها و تحریمهای گوناگون، « هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه » گفته و به میدان میآید.
*- شیعه، اگر شیعه باشد، در این میدان کارزار بین حق و باطل، هر گاه باطلی را از میان برداشت و دادی را ستاند، خوشحان و خندان میشود، هر گاه فهمید که در راه رضای محبوب قدم برداشته، هم چون حسینیان در شب عاشورا، میخندد، و هر گاه با شهادت عزیزی یا مظلومیت جماعتی از عزیزان [در گذشته و حال] مواجه گردید، میگرید؛ نه این که برود از لندن علیه عزاداری مردم شعار و تحلیل دهد!
***- به راستی اگر در برگزاری فوتبال در شب تاسوعا، غرض و مرضی نبود، و صرفاً یک برنامهریزی غلط و نا هماهنگ از سوی فیفا یا هر مجموعهی دیگری در خارج بود، چرا از علی مطهری در تهران و آن هم به عنوان نمایندهی مجلس و عضو کمیسیون فرهنگی گرفته تا مهاجرانیِ فراری و پناهنده در لندن، به انفعال افتادهاند و وظیفهی خود میدانند که حتماً اعلام مواضع کنند، آن هم با صبغهی تهاجم به فرهنگ، آداب و رسوم اسلامی و شیعی، به ویژه علیه عزاداری در محرم یا حتی تاسوعا و عاشورا؟!
سیدالشهداء، امام حسین علیه السلام:
أَجَلْ وَاللَهِ غَدْرٌ فِیکمْ قَدِیمٌ! وَشَجَتْ إلَیهِ أُصُولُکم! وَتَأَزَّرَتْ عَلَیهِ فُرُوعُکم! فَکنْتُمْ أَخْبَثَ ثَمَرٍ شَجًا لِلنَّاظِرِ! وَأُکلَه لِلْغَاصِبِ! أَلَا وَإنَّ الدَّعِی ابْنَ الدَّعِی قَدْ رَکزَ بَینَ اثْنَتَینِ: بَینَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه.
ترجمه: آری! سوگند به خدا که این مکر و حیله در شما بیسابقه و تاریخچه نیست! و بر این مکر، اصول و ریشههای شما پیوسته و آمیخته شده است! و شاخههای شما بر آن پرورش یافته و نیرو گرفته است! پس شما پلیدترین ثمره این درختید، که در کام صاحبش که ناظر آنست چون خار و استخوان گلوگیر میگردید! و در کام شخص غاصب و متعدّی لقمه گوارا میباشید!
آگاه باشید که این مرد بی پدر: زنازاده و پسر زنازاده (عُبیدالله بن زیاد) مرا بین دو چیز ثابت و میخکوب نموده است: یا با شمشیر جنگ کردن و شربت شهادت نوشیدن، و یا تن به ذلّت و خواری دادن؛ وهَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه، (چقدر ذلّت از ما دور است) !
ایکس
– شبهه – پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: امام، یعنی رهبر و پیشوا. یعنی الگو و
راهنما، یعنی کسی که پیروان (امّت) خویش را به سوی هدفی راهنمایی و رهبری میکند. خواه
امام حق باشد و یا امام باطل. چنان چه در کلام وحی (قرآن کریم) به هر دو گروه از امامان
حق و باطل تصریح شده است.
در مورد
امامان حق فرمود که به امر الهی و به سوی او هدایت میکنند و خداوند متعال نیز عمل
خیر را به آنها وحی یا الهام مینماید و ویژگی آنان در بندگی خدا (نه بندگی نفس و یا
طواغیت) میباشد:
«وَجَعَلْنَاهُمْ
أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ
الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ» (الأنبیاء، 73)
ترجمه:
و آنها را پيشوايانى قرار داديم كه (جامعه را) به دستور ما هدايت مىكردند و به آنها
انجام كارهاى خير و برپا داشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم و آنان فقط پرستشكنندگان
ما بودند.
اما
در مورد امامان باطل نفرمود «هدایت»، چرا که سلطهای ندارند تا هدایت کنند، بلکه فرمود
به طرف جهنم «دعوت» میکنند:
«وَجَعَلْنَاهُمْ
أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنصَرُونَ» (القصص،
41)
ترجمه:
و آنها را پيشوايانى قرار داديم كه به سوى آتش مىخواندند، و روز رستاخيز يارى نخواهند
شد.
الف
– پس رهبر، الگو و راهنما «امام» است، چه امام حق باشد و چه امام باطل و چه او را امام
لقب داده و بخوانند و چه نخوانند.
حتی
در جامعهی کوچکتر نیز چنین است و در هر امری به کسی که عدهای به او «اقتدا» کنند،
امام گفته میشود؛ چنان چه به پیشوا در نماز جماعت، امام جماعت گفته میشود – به پیشوا
در نماز جمعه، امام جمعه گفته میشود – به پیشوا در مباحث علمی نیز امام گفته میشود،
چنان چه حتی اهل سنت نیز به پیشوای فقهی خود «امام» میگویند: [مثل امام اعظم یا امام
شافع]، یا حتی به پیشوای علمی خود نیز «امام» میگویند: [مثل امام غزالی یا امام فخر
رازی] و هر قومی به پیشوای خود امام میگوید [مثل شهید امام موسی صدر].
از این
رو امام خمینی (ره)، امام و پیشوا بودند – مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله العظمی خامنهای،
امام و پیشوا و رهبر هستند – چه آنان را با این اسم بخوانند و چه نخوانند، چه عدهای
خوششان بیاید و یا بدشان بیاید و لجاجت و عناد کنند.
ب –
اما نه شخص امام فرموده بودند که به من امام بگویید و نه شخص مقام معظم رهبری چنین
فرمودهاند و نه به سندی دست یافتیم که گفته باشند مطلقاً «نگویید»، چرا که انسان عاقل
و حکیم، به دنبال «اسم» نیست، بلکه به دنبال «رسم» است و انسان مؤمن نیز اسما و القاب
دیگران را برای خود افتخاری نمیداند.
افتخار
اشرف مخلوقات، حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله به این است که «عبد» باشد و البته
این عبد رسالتی بر عهده دارد، لذا گواهی میدهیم که «وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً
عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ».
بندگان
مخلص خدا و اولیای الهی نیز همه همین سیره و سلوک را دارند، افتخار آنان این است که
در مقابل خداوند متعال، عبد و بنده باشند و در مقابل بندگان خدا، خدمتگزار باشند. لذا
مقام معظم رهبری فرمودند:
«…
دعا كنيد، نافله بخوانيد، توجه پيدا كنيد، متذكر باشيد؛ در شبانهروز، يك ساعت را براى
خودتان و خداى خودتان قرار بدهيد؛ از كارها و اشتغالات گوناگون، خودتان را بيرون بكشيد؛
با خدا و با اولياى خدا و با ولىّعصر (عجلّاللَّه تعالى فرجه و ارواحنا فداه) مأنوس
بشويد؛ با قرآن مأنوس باشيد و در آن تدبر بكنيد .
من بيشتر
از شما محتاجم كه كسى اين حرفها را به من بزند. بنده هم بايستى مورد همين موعظهها
قرار بگيرم؛ همهمان محتاجيم. اينطورى مىتوان اين بار سنگين و اين امانت استثنايى
الهى را كه در طول اين چندين قرن بعد از صدر اسلام، خداى متعال آن را بر دوش احدى نگذاشت
كه بر دوش شما گذاشت، به سرمنزل رساند؛ والّا روسياهى دنيا و آخرت است.
ما بايد
همديگر را وصيت كنيم. من چند سرفصل را در نظر گرفتهام كه عرض بكنم؛ بنا هم داشتم و
دارم كه صحبت طولانى نشود. وانگهى، شما خودتان همه اهل فنيد؛ اشارهيى شما را كافى
است.
سرفصل
اول، مربوط به مسائل مردم و حكومت است. آقايان! اين مردم – همانطور كه امام مكرر فرمودند
– ولىنعمتهاى ما هستند؛ اين شوخى نيست. من يكى از مسؤولان را در محضرى ديدم كه برخوردش
با مردم قدرى متكبرانه بود. من پيغام دادم و گفتم به ايشان بگوييد كه اگر مىخواهد
جبران آن برخورد را بكند، بايد در همانطور محضرى ظاهر بشود و بگويد: اى مردم! من نوكر
شمايم. خلاف كه نگفته؛ آيا دروغ گفته است؟ يك مسؤول كشور چكاره است؟ فلسفهى وجودى
ما غير از خدمت به مردم چيست؟
امام
فرمودند: اگر به من خدمتگزار بگويند، بهتر از اين است كه رهبر بگويند. اين حرف درستى
است؛ چون خدمتگزارى، براى انسانى كه دلش بيدار باشد، مدح بزرگترى است.
امام،
تمام وجودش بيدار بود؛ شوخى و تعارف هم كه نمىكرد. حقيقتاً اگر اين ملت شهادت مىدادند
– كه قطعاً مىدادند – كه امام خدمتگزار آنهاست، امام بيشتر خوشحال مىشد، تا همهى
ملت يكصدا فرياد بزنند كه تو رهبر ما هستى.
خدمتگزارى
به مردم افتخار است. اين اسمها و اين سمتها و اين تيترها كه افتخارى ندارد. در طول
تاريخ، خيلیها با اين اسمها و با اين تيترها آمدند و رفتند؛ اما جز لعنت خدا و بندگان
خدا، چيزى با خودشان نبردند. واقعاً چه ارزشى دارد؟ من رهبرم، من رئيس جمهورم، من رئيس
قوّهى فلانم، من وزيرم؛ اينها چه ارزشى دارد؟ اگر توانستم خودم را قانع كنم كه من
خدمتگزارم، يك چيزى؛ والّا چه ارزشى دارد؟
خدمتگزار
چه كسانى؟ مردم. البته همهى افراد ملت و جامعه را بايد خدمت كرد؛ اما مراد عمدتاً
طبقهى محرومند كه بايد مورد توجه خاص براى خدمت قرار بگيرند؛ به دو دليل: اولاً چون
احتياجشان بيشتر است و عدل اين را اقتضا مىكند؛ ثانياً چون پشتيبانى آنها از نظام،
جديتر و هميشگيتر است و از اول اينطور بوده است.»
ج –
اما این مواضع این دو بزرگوار نسبت به القاب و اسمها در مورد خودشان است، ولی ملّت
باید بدانند که «امّت» کدام امام هستند؟ و نه تنها منطقی ندارد که هیچ گاه امامشان
را به اسم «امام» بخوانند، بلکه گاه ضروری است.
د –
مخالفین با این معنا نیز دو دسته هستند: یک دسته اطلاع کافی ندارند و گاه دچار تعصبات
شخصی میشوند، مثل آنهایی که بیغرض میگویند: «فقط باید به 14 امام معصوم (ع)، امام
گفته شود»، اما برخی دیگر هدفدار و مغرضانه این معنا را دنبال میکنند.
آنها
میخواهند اولاً فرهنگ «امام و امّت» را کمرنگ و بیرنگ کنند، تا بتوانند بدون آوردن
لفظ «امام»، مردم را به سوی امامان باطل خود بکشانند و ثانیاً دین را کمرنگ کنند.
دقت
شود که واژهی «رهبر»، الزاماً سیاق و صبغه دینی ندارد. هر کسی میتواند رهبر باشد.
گاندی هم رهبر بود، هیتلر نیز خودش را رهبر میخواند، موسیلینی هم همینطور و جیرهخواران
ضعیف و حقیری چون قذافی نیز همین طور. و امروز امریکای جنایتکار خودش را رهبر عالم
میخواند.
البته
این ریشه سیاسی دارد – رهبری، یک امر سیاسی است و سیاست همگان نیز مانند دیانتشان
است.
وقتی
رهبر فقط یک رهبر بود و نه ولایت فقیه و امام امت در فرهنگ و جامعه اسلامی، معیار تشخیص
و تعیین رهبر نیز متفاوت میشود. چنان چه بنیصدر خائن در زمان امام خمینی (ره) میگفت:
«هر کس بیشتر کار میکند، عملاً او رهبر است» و سپس آمار میداد که «من» این کار را
کردم و «من» آن کار را کردم و مردم «من» را میخواهند … و امام(ره) نیز فرمودند:
«این من، شیطان است».
این
همان تفاوت امام حق و امام باطل است، که یکی مردم را به سوی «من» خواند و دیگری به
امر الهی هدایت میکند.
در کجای تعریف ولایت فقیه در اسلام و یا هیچ عقل
سالم دیگری آمده است که یعنی «دیگر هیچ مشکل اقتصادی، فساد اداری، مالی و … باقی
نماند»؟! مگر در زمان پیامبر اکرم (ص) و حکومت ایشان به عنوان یک «ولایت فقیه معصوم»
و خاتمالأنبیاء صلوات الله علیه و آله، دیگر در جهان اسلام و تحت سیطرهی حکومت ایشان،
هیچ گونه مشکل اقتصادی، مالی، فساد اخلاقی، اداری و … باقی نمانده بود؟ یا همین طور
زمان حکومت حضرت علی علیهالسلام به عنوان یک ولی فقیه معصوم دیگر؟ پس چرا با این همه
جریانات سیاسی فاسد [مثل غزوهها، فتنههای اهل مکه، مسجد ضرار مدینهایها، صفین،
خوارج و …] درگیر بودند؟! چرا این همه به رسیدگی فقرا سفارش میکردند و شبها نان
و خرما حمل میکردند، زکات میگرفتند و بین فقرا توزیع میکردند؟ اگر فسادی نبود، چرا
حد جاری میکردند؟ … و چه کسی گفته است که ولایت فقیه و حکومت اسلامی یعنی به زنجیر
کشیده شدن شیاطین جن و انس و تعطیلی نفس امارهی شکمپرست و شهوت پرست؟!
بلکه حکومت اسلامی که مستلزم ولایت فقه به وسیلهی
«ولی فقیه» است، بدین معناست که حکومت و مردم، دست به دست هم، سعی میکنند تا همهی
مشکلات پیش آمده در دورهی جاهلیت و حادث شده در زمان کنونی را با رعایت و تحقق احکام
الهی و نه احکام من درآوردی شرق و غرب که به نفع خودشان است، از میان برداشته و مرتفع
سازند و با تلاش خود، جامعهای سالم و مترقی بسازند. و البته در آن جامعه نیز این اختلالها
بروز خواهد کرد، اما کمتر و روش برخورد به طریق اسلام نیز هم مانع از گسترش آن میگردد
و هم اصلاح کننده است.
بنابر این پاسخ آنها همین بس که: شما هر موقع مطیع
ولیامر و حکومت اسلامی شدید و به احکام فردی و اجتماعی خود عمل کردید، از هر گونه
فساد و تباهی و ایجاد نا امنی و شک و شبهه و تردید و ناامیدی و ضد تبلیغ بر علیه اسلام
و ولایت فقیه و نیز تبلیغ عملی برای ساختن جامعهی اسلامی عمل کردید، امور گام به گام
(نه حادثهای و جادوگرانه) اصلاح خواهد شد.
جواب:چندى از
سكولاريستهاى عرب- چون العشماوى، على عبدالرزاقو با تمسّك به آياتى چند ادعا مىكنند:
قرآن وظايف فراتر از مسؤوليت تبليغ دينى را از دوش پيامبر (ص) برداشته است.(1) مهندس
بازرگان نيز با پيروى از عبدالرزاق قرآن چنين برداشتى را مطرح كرده است.(2) برخى از
اين آيات عبارت است از:
1.
(إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلاغُ)(3) «برعهده تو جز رسانيدن [پيام] نيست».
2.
(إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ)(4) «من جز بيم دهنده
و بشارتگر براى گروهى كه ايمان مىآورند، نيستم».
3.
(فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً)(5) «ما تو را بر ايشان نگهبان نفرستادهايم»
و. در پاسخ گفتنى است:
يكم.
اين آيات وظيفه پيغمبر (ص) در زمينه رسالت و انذار را به صورت حقيقى حصر نمىكند تا
با ديگر مقامها و مناصب پيامبر اكرم (ص) منافات داشته باشد. اين كلام به قرينه آيات
ديگر- كه مقام قضاوت و حكومت را براى آن حضرت اثبات كرده فهميده مىشود. آياتى كه به
طور مشخص به اين امر پرداخته، زياد است از جمله قرآن مىفرمايد: (النَّبِىُّ أَوْلى
بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)(6) «پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر
است». اين آيه وجود مبارك پيامبر (ص) را در تصرّف در امور مؤمنان، سزاوارتر از خودشان
دانسته است. به طور قطع اين اولويت در تصرف، چيزى افزون بر مقام نبوت آن حضرت است.
امام باقر (ع) در تفسير آيه ياد شده فرمود: «اين آيه درباره امارت و حكومت نازل شده
است».(7)
دوم.
در آياتى از قرآن، يكى از اهداف بعثت پيامبران، اقامه قسط در جامعه دانسته شده است:
(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ
لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)(8) «ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با
آنان كتاب و ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام
به عدالت كنند». آيا مىتوان بدون اصلاح جامعه و در دست گرفتن تشكيلات حكومتى، عدالت
را تحقّق بخشيد؟
سوم.
در يكى ديگر از آيات، هدف از ارسال پيامبران چنين بيان شده است: (كانَ النَّاسُ أُمَّةً
واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ
مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ)(9)
«مردم [در آغاز] يك دسته بودند [و تضادى در ميان آنان وجود نداشت ولى به تدريج جوامع
و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايى در ميان آنها پيدا شد در اين حال] خداوند،
پيامبران را بر انگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى كه به سوى حق دعوت
مىكرد، به آنان نازل نمود تا در ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند، داورى كند». در
اين آيه مسأله رفع اختلاف و داورى عادلانه در ميان مردم، به عنوان هدف بعثت پيامبران
مطرح شده است. اگر اختلاف ميان انسانها، امرى طبيعى و قطعى و رفع اختلافها، براى
ايجاد نظم در جامعه بشرى و دورى از هرج و مرج بايسته است موعظه و نصيحت و مسألهگويى
به تنهايى نمىتواند مشكل اجتماعى را حل كند. ازاينرو هيچ پيامبر صاحب شريعتى، نيامده
مگر آنكه علاوه بر بشارت و انذار مردمان، مسأله حاكميت را نيز مطرح كرده است. خداى
سبحان در اين آيه نمىفرمايد: پيامبران به وسيله تعليم و يا بشارت و انذار، اختلاف
جامعه را رفع مىكنند بلكه مىفرمايد: به وسيله «حكم» اختلافات را برمىدارند زيرا
حل اختلافات، بدون حكم و حكومت- كه داراى ضمانت اجرايى است امكانپذير نيست. بنابراين
هر مكتبى كه پيامآور برنامهاى فراگير و جامع براى بشر است، به يقين احكام فردى و
اجتماعى را با خود آورده است و اين احكام، در صورتى مفيد و كارساز خواهد بود كه به
اجرا درآيند و اجراى قانون واحكام الهى نيز، ضرورتاً نيازمند حكومتى است كه ضامن آن
باشد. در غير اين صورت اساساً احكام دينى به اجرا در نمىآيد و يا اگر اجراى آنها بدون
رعايت شرايط لازم در دست هر كسى باشد، هرج و مرج رخ مىنمايد.
چهارم. در خصوص آياتى كه طرفداران نظريه تفكيك به
آن استناد كردهاند، بايد گفت: آياتى كه در آنها سلطه، قدرت، وكالت و اكراه به وسيله
پيامبر (ص) نفى شده است مربوط به فراخوانى اشخاص كافرى است كه به آيين اسلام نگرويدهاند
و پيامبر (ص) بسيار كوشش كرد تا آنان در صراط مستقيم اسلام گام نهند. منظور از نفى
وكالت و بيان اين نكته است كه: اى پيامبر هدايت امرى اجباربردار نيست و تو از سوى كافران
وكيل نيستى كه متكفل ايمان آنان شوى. پس اين آيات از قلمرو بحث حكومت و سلطه- كه لازمه
حاكم و حكومت است خارج بوده و استدلال به آنها خروج از محل بحث است(10).
پنجم.
در مورد آيه 80 سوره «نساء»- كه در آن حفيظ بودن پيامبر (ص) نفى شده گفتنى است: هر
چند مخاطبان اين آيه مسلمانان هستند اما با مراجعه به آيات پيش از آن، روشن مىشود
كه مخاطب آيه، آن دسته از مسلمانانىاند كه از جهاد و شهادت در راه خدا هراس داشتند
و بر اين باور بودند كه پيروزىها و حسنات از جانب خداوند است اما ناكامىها و بدىها
از جانب پيامبر (ص). خداوند در مقام دفع اين توهم مىفرمايد: اى پيامبر حسنات از جانب
خداوند و بدىها از سوى خود شما است و تو در تحقق ناكامىها و بدىها نقشى ندارى چرا
كه شأن تو بيان رسالت الهى است و هر كس از تو اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و هر كه
با تو مخالفت ورزد، با خداوند مخالفت كرده است. ما تو را موظف به حفظ آن نكرديم. اين
آيه به خوبى مىفهماند كه ناكامىهاى جامعه در رسيدن به خواستههاىشان، ناشى از كجروىهاى
خود و عدم پيروى شايسته از پيامبر (ص) است.
ششم. آياتى كه در آنها شأن و وظيفه الهى پيامبر
(ص)، منحصر به ابلاغ و رساندن پيام الهى است بايد در تحليل و تفسير آنها توجه نمود
كه حصر در اين آيات، حصر اضافى است نه حصر حقيقى يعنى، خداوند شأن و وظيفه الهى پيامبر
(ص) را تنها در ابلاغ پيام دين و توحيد خلاصه نكرده است. مراد از آنها، بيان اهميت
فوق العاده ابلاغ پيام الهى به مخاطبانى است كه بيشتر آنها، نه تنها از پذيرفتن آن
شانه خالى مىكنند بلكه اقدام به اذيت و آزار فيزيكى و روحى پيامبر (ص) نيز مىنمايند.
……………………………………………………………………………………………..
(1)
عبدالرزاق، على، الاسلام و اصول الحكم، ص 171.
(2)
مجله كيان، شماره 28، ص 51.
(3)
شورى (42)، آيه 48.
(4)
اعراف (7)، آيه 188.
(5)
نساء (4)، آيه 80.
(6)
احزاب (33)، آيه 6.
(7)
طريحى، مجمعالبحرين، ص 92.
(8)
حديد (57)، آيه 25.
(9)
بقره (2)، آيه 213.
(10)
ر .ك : المیزان ، ج5 ، ص 5 و ج12 ، ص 256 و ج10 ، ص 136 ؛ آیت الله خوئی ، تفسیر البیان ، ص 327.
منبع:
دین و سیاست،ولایت فقیه ،جمهوری اسلامی ؛شاکریان،محمدی
جواب:
در پاسخ
به طرفداران انديشه جدايى دين از سياست، استدلالهاى مفصّل و ارزشمندى بيان شده است
كه پرداختن به تمامى آنها، از حوصله اين نوشتار خارج است از اين رو به طور فشرده به
بيان چند نكته بسنده مىشود:
يك.
گستره قوانين اسلام
با توجه
به حجم عظيمى از احكام اجتماعى و اهداف سياسى- دينى اسلام، مىتوان هدفگيرى اصلى اين
دين مقدّس را شناخت. امام خمينى )ره( در اين باره مىفرمايد: «اسلام دين سياست است،
با تمام شئونى كه سياست دارد. اين نكته براى هر كسى كه كمترين تدبّرى در احكام حكومتى،
سياسى، اجتماعى و اقتصادى اسلام بكند، آشكار مىگردد. پس هر كه را گمان بر او برود
كه دين از سياست جدا است، نه دين را شناخته و نه سياست را».(1) با مرورى كوتاه بر قوانين
اسلامى و آيات قرآن، روشن مىگردد كه اسلام دينى جامع و همه سونگر است كه تمام ابعاد
زندگى انسان )فردى، اجتماعى، دنيايى، اخروى، مادى و معنوى( را در نظر گرفته است و همان
گونه كه مردم را به عبادت و يكتا پرستى، دعوت نموده و داراى دستورات اخلاقى و خودسازى
فردى است احكام و دستوراتى در مورد مسائل حكومتى، سياسى، اقتصادى، اجتماعى، قضايى،
امور مربوط به اداره صحيح جامعه، روابط بينالملل و دارا مىباشد. بديهى است اجراى
چنين احكام و دستوراتى، بدون قدرت اجرايى، امكانپذير نيست. به عبارت ديگر آموزههاى
سياسى و اجتماعى دين لزوماً حكومت دينى را نيز به دنبال دارد. حكومت دينى- به معناى
صحيح آن حكومتى است كه جامعه را بر اساس قوانين الهى اداره كند و زمينههاى رشد استعدادها
و امكان رسيدن انسانها به كمال و ايجاد جامعهاى برين، صالح و شايسته را براى مردم
آماده سازد و با فسادهاى اخلاقى، اجتماعى و مبارزه كند.
دو.
سيره پيشوايان دين
سيره
و روش رسول اكرم (ص) نشان دهنده اين است كه دين از سياست جدا نيست. آن حضرت ضمن تشكيل
حكومت، مسؤوليت اجرايى و قضايى آن را نيز بر عهده داشت. امير مؤمنان على (ع) نيز حكومتى
بر اساس عدل و اجراى دستورات الهى بنا نهاد. حكومت كوتاهمدت امام حسن (ع) ، قيام خونين
امام حسين (ع) و مشروع ندانستن حكومتهاى وقت از سوى ديگر امامان (ع) ، همه بيانگر
اين واقعيت است كه آموزههاى سياسى و «تشكيل حكومت صالح» از ضروريات دين اسلام است.
سه.
اهداف سياسى و اجتماعى بعثت انبيا
در نگاه
قرآن، پرداختن به مسائل سياسى و اجتماعى، اصلاح امور جامعه و برقرارى مناسبات عادلانه،
از اهداف نبوت و از تعاليم اساسى دين است. پارهاى از آياتى كه بر اين مطلب گواهى مىدهد،
عبارت است از:
1.
) لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ
الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ
شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ((2) «به راستى كه پيامبران را با پديدههاى روشنگر
فرستاديم و همراه آنان كتاب و ميزان نازل كرديم، تا مردم به دادگرى برخيزند و آهن را
كه در آن نيروى سخت و سودهاى فراوان براى مردم است، پديد آورديم».
2. ) وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا
أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (3) «و به راستى در هر امتى، پيامبرى
فرستاديم كه خداوند را بندگى كنيد و از پيروى طاغوت دورى جوييد».(4)
چهار.
مبانى قرآنى رابطه دين و سياست
1. اختصاص
حاكميت، ولايت و سرپرستى همه جانبه مادى، معنوى، دنيوى و اخروى براى خدا، رسول و اولياى
خاص او: )إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ
يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ((5) «سرپرست و ولى
شما تنها خدا و پيامبر او است و كسانى كه ايمان آوردهاند همان كسانى كه نماز به پا
مىدارند و در حال ركوع زكات مىپردازند».
2. اثبات
امامت و رهبرى سياسى- اجتماعى براى پيامبر )ص(، امام )ع(و منصوبان از ناحيه آنان:
)إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ
بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ((6) «خداوند به شما فرمان مىدهد كه امانتها
را به صاحبانشان بدهيد و هنگامى كه ميان مردم داورى مىكنيد، به عدالت داورى كنيد».
توضيح اينكه امانت در قرآن، گستره وسيعى دارد و يكى از مهمترين عرصههاى آن، مسأله
امامت و رهبرى است. امام رضا )ع( در تفسير اين آيه، مىفرمايد: «اهل امانت امامان هستند
هر امامى امانت رهبرى را بايد به امام بعد از خود بسپارد» (7)
3. اثبات
حكومت و خلافت در زمين براى برخى از پيامبران گذشته مانند حضرت داود )ع( و سليمان
)ع(: )يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ
بِالْحَقِّ((8) «اى داود ما تو را خليفه در زمين قرار داديم، پس در ميان مردم به حق
داورى كن».
4. قرآن،
داورى و فصل خصومت در ميان مردم را از وظايف پيامبران الهى معرفى مىكند: )وَ داوُدَ
وَ سُلَيْمانَ إِذْ يَحْكُمانِ فِى الْحَرْثِ((9) «و داود و سليمان هنگامى كه درباره
كشتزارى داورى مىكردند».
5. دعوت
به كار شورايى و جمعى كردن: )وَ شاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ
عَلَى اللَّهِ(((10) «در كارها با آنان مشورت كن اما هنگامى كه تصميم گرفتى، ]قاطع
باش و[ بر خدا توكل كن».
6. مبارزه
با فساد و تباهى، ظلمزدايى و عدلگسترى از وظايف اصلى اهل ايمان است: )وَ لا تَرْكَنُوا
إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ((11) «بر ظالمان تكيه نكنيد كه موجب
مىشود آتش شما را فرا گيرد».
7. احترام به حقوق انسانها و كرامتبخشى به انسان
از اصول سياست اديان الهى است: )وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِى آدَمَ((12) »ما آدمى زادگان
را گرامى داشتيم».
8. امر به جهاد و مبارزه با طاغوتها، مستكبران و
ستمگران و لزوم تهيه امكانات دفاعى: )يا أَيُّهَا النَّبِىُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ
الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ((13) «اى پيامبر با كفار و منافقان پيكار كن
و بر آنان سخت بگير». )وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ
رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ((14) «هر آنچه از
نيروى سلاح و اسبان آماده مىتوانيد براى تهديد دشمنان خداوند و دشمنان خودتان فراهم
سازيد». )يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ
انْفِرُوا جَمِيعاً((15) «اى اهل ايمان، سلاح جنگ برگيريد و آنگاه دسته دسته يا با
هم براى جهاد بيرون رويد». )ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ((16) «چرا
در راه خدا جهاد نمىكنيد»
9. عزت و آقايى را مخصوص خدا واهل ايمان دانستن و
نفى هرگونه سلطه و ذلتپذيرى: )يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ
كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ((17) «اى كسانى
كه ايمان آوردهايد اگر از كسانى كه كافر شدهاند اطاعت كنيد، شما را به گذشته هايتان
باز مىگردانند و سرانجام زيانكار خواهيد شد».
10. اثبات سلطنت و حكومت براى برخى از حاكمان صالح
و عادل مانند طالوت و ذوالقرنين: )وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ
لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً((18) «و پيامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را براى زمامدارى
شما مبعوث كرده است».(19) از آنچه گذشت روشن مىشود كه بخش عظيمى از معارف و آموزههاى
اسلامى شامل مسائل سياسى- اجتماعى است. و نه تنها تعيين خط مشىهاى مهمى در اين باره
از سوى خداوند انجام شده است بلكه مأموريت رهبرى و اجراى سياستهاى تعيينى، از سوى
خداوند بر عهده پيامبران و ديگر اولياى الهى و مؤمنان برجسته، نهاده شده است. به تعبير
حضرت امام )ره( «آن قدر آيه و روايت كه در سياست وارد شده است، در عبادت وارد نشده
است. شما از پنجاه و چند كتاب فقه را ملاحظه كنيد هفت، هشت تايش كتابى است كه مربوط
به عبادات است. باقىاش مربوط به سياسات و اجتماع و معاشرات و اين طور چيزها است. ما
همه آنها را گذاشتيم كنار و يك بعد را، بعد ضعيفش را گرفتيم».(20)
-پىنوشت
(1) صحيفه نور، ج 1، ص 6. (2) حديد (57)، آيه 25. (3) نحل (16)، آيه 36. (4) براى آگاهى
بيشتر ر. ك: نصرى، عبدالله، انتظار بشر از دين، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى.
(5) مائده (5)، آيه 55 و ر. ك: يوسف (12)، آيه 40 مائده (5)، آيه 42 و 43. (6) نساء
(4)، آيه 58 و ر. ك: مائده (5)، آيه 67. (7) الشيخ عبد على بن جمعه العروسى الحويزى،
تفسير نورالثقلين، ج 1، 496. (8) ص (38)، آيه 26 و ر. ك: همان، آيه 20 نمل (27)، آيه
26 و 27 نساء (4)، آيه 54. (9) انبياء (21)، آيه 78 و ر. ك: نساء (4)، آيات 58 و
65 مائده (5)، آيه 42 انبياء (21)، آيه 78 انعام (6)، آيه 89. (10) آل عمران (3)، آيه
159 و ر. ك: شورى (42)، آيه 38. (11) هود (11)، آيه 113 و ر. ك: نساء (4)، آيه 58 نحل
(16)، آيه 90 ص (38)، آيه 28 حج (22)، آيه 41 بقره (2)، آيه 279. (12) اسراء (17)،
آيه 70 و ر. ك: آل عمران (3)، آيه 19 نساء (4)، آيه 32. (13) تحريم (66)، آيه 9 و ر.
ك: اعراف (7)، آيه 56 بقره (2)، آيه 218. (14) انفال (8)، آيه 60. (15) نساء (4)، آيه
71. (16) همان، آيه 75. (17) آل عمران (3)، آيه 149 و ر. ك: منافقون (63)، آيه 8 محمد
(47)، آيه 35 هود (11)، آيه 113 آلعمران (3)، آيه 146. (18) بقره (2)، آيه 246 و
247 و ر. ك: كهف، آيات 98 -83. (19) براى آگاهى بيشتر ر. ك: عباسعلى عميد زنجانى، مبانى
انديشه سياسى اسلام، فصل 5، انديشه سياسى در متون اسلامى آيهالله مكارم شيرازى، پيام
قرآن( تفسير موضوعى )، ج 9 و 01. (20) صحيفه نور، ج 2، ص 180. –
منبع:دین
و سیاست،ولایت فقیه ،جمهوری اسلامی ؛شاکریان،محمدی
جواب:
خاستگاه اصلى انديشه جدايى دين از سياست، غرب است. در قرون وسطى و پس از آن، عواملى
دست به دست هم داد و اين انديشه را بر فرهنگ غرب حاكم ساخت. مسيحيت تحريف شده با مفاهيمى
نارسا و غير معقول، در كنار حاكميت استبداد و اختناق رجال كليسا و نيز تعارض عقل و
علم با آموزههاى انجيل متحرَّف، باعث شد تعارضى آشكار ميان دين و تجدد در گيرد. تعارضى
كه سرانجام به تفكيك دو حوزه «علم» و «دين» انجاميد و در نتيجه دين از همه عرصههايى
كه ادعا مىشد علم در آن سخن مىگويد، كنار رفت. در جهان اسلام انديشه جدايى دين از
سياست، از سوى سه قشر مطرح شده است: گروه نخست حاكمان ستمگر و جورى بودند كه در صدر
اسلام مىخواستند جريان خلافت را به سلطنت تبديل كنند. به عنوان مثال وقتى معاويه در
سال چهلم هجرى به خلافت رسيد، به عراق آمد و گفت: «من با شما بر سر نماز و روزه نمىجنگيدم
بلكه مىخواستم بر شما حكومت كنم و به مقصود خود رسيدم»(1). پس از او حكومت در جامعه
اسلامى، عملًا از جنبه دينى خارج و به سلطنت تبديل شد. سلاطين جور در هر دورهاى، براى
مبارزه با عالمان دين، همواره سياست را جداى از دين و شأن علما را بالاتر از دخالت
در سياست، معرفى مىكردند(2). گروه دوم استعمارگران خارجى بودند. بزرگ ترين ضربههايى
كه استعمار از ممالك اسلامى ديد، از سوى تعاليم دينى و علماى دين، رهبرى مىشد. ازاينرو
فرهنگى كه همواره از سوى استعمارگران براى ممالك اسلامى نسخه بندى و ترويج مىشد، فرهنگ
«جدايى دين از سياست» بود.(3) قشر سوم، جريان روشنفكرى بيمار بود كه از سوى تحصيلكردههاى
غرب آغاز شد. آنان سعى در تطبيق همان جريان جدايى دين از سياست در فضاى غرب بر حوزه
اسلام كردند ولى از چند مطلب غافل بودند:
يكم. اسلام غير از مسيحيت است.
دوم.
آنچه به نام مسيحيت در غرب قرون وسطى بود، آيين ناب حضرت مسيح (ع) نبود.
سوم.
علماى اسلام، نه تنها داراى حاكميت استبداد و اختناق نبودند و هرگز با علم سر ستيز
نداشتند بلكه هرگاه قدرت به دست آنان يا در كنارشان بود، دوره شكوفايى و رشد علم شناخته
مى شد.
…………………………………………………………………………………………
(1)
ابن ابى الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 4، ص 160.
(2)
صحيفه نور، ج 13، ص 217:) درباره سخن رضا شاه به آيت الله كاشانى
(3)
ر. ك: سروش، محمد، دين و دولت در انديشه اسلامى، صص 120- 126
منبع:دین
سیاست،ولایت فقیه ،جمهوری اسلامی ؛شاکریان،محمدی
إنَّ
في سلطانِ اللّه عِصمَةً لأِمرِكُم ، فَأعطُوهُ طاعَتَكُم غَيرَ مُلَوَّمَةٍ (مُتَلَوِّمِينَ)
ولا مُستَكرَهٍ بها ، واللّه لَتَفعَلُنَّ أو لَيَنقُلَنَّ اللّهُ عَنكُم سلطانَ الإسلامِ
، ثُمَّ لا يَنقُلُهُ إلَيكُم أبدا حتّى يَأرِزَ الأمرُ إلى غَيرِكُم .
امام
على عليهالسلام :
همانا
سلطان خدا (حكومت و رهبرى دين حقّ) مايه نگهدارى و سامان يافتن كار شماست؛ پس بيدرنگ
و با ميل و اختيار او را اطاعت كنيد . سوگند به خدا كه يا اين كار را می كنيد يا خداوند
سلطان اسلام (حكومت حقّه اسلامى) را از شما می گيرد و ديگر هرگز آن را به شما منتقل
نمىكند ، تا به دست ديگرى سپرده شود .
نهج
البلاغة : الخطبة 169 منتخب ميزان الحكمة : 278
شبهه:
چرا رهبر معظم انقلاب که با حضرت علی (ع) مقایسه
می شوند چه وجه تشابهی دارند که این مقایسه صورت می گیرد آیا نه اینکه که امام معصوم
بوده و کسی همتای ایشان نیست و رهبر معظم معصوم نیست و در ادوار مختلف اشتباهاتی از
ایشان دیده شد. پس چرا با مقایسه یک انسان عادی با معصوم مقام و منزلت معصوم را پایین
آورده به شکلی که در اذهان عمومی اصطلاح علی زمان یا علی دوران به شکلی لوث گردیده
و این امر باعث می گردد تا منافقین و مخالفین دین شیعه از این قیاس به ضرر مسلمین استفاده
نمایند.
جواب:
به طور قطع اگر عدهای ایشان یا هر کس دیگری به
جز امام زمان «عجالله تعالی فرجه الشریف» را امیرالمؤمنین زمان بداند و یا بخواند،
بسیار خطا کرده است و شخص ایشان نیز مکرر از این امر نهی نمودهاند. البته افکار عمومی
سلیقهها و بصیرتهای متفاوتی دارند و چه بسا گاهی «بد دفاع کردن»، بیش از «خوب حمله
کردن» به نفع دشمن باشد.
اما در نظر داشته باشید که مقایسهی یا تطبیق شخصیتها،
رفتارها و جریانها، نه تنها هیچ اشکالی ندارد، بلکه جهت شناخت بیشتر لازم و ضروری
است. وقتی معصوم (ع) میفرماید که تاریخ تکرار میشود، و عقل و بصیرت حکم میکند که
«کلّ یوم عاشورا و کل ارض کربلا»، یعنی هر روز خود را در عاشورا ببینید و در هر کجا
که باشید، آن جا کربلا است. چرا که مقابلهی کفر و ایمان، ظالم و مظلوم و حق و باطل
همیشه و در همه جا جاری و ساری است و انسان باید ببیند که در عاشورا و کربلای زمان
خود، در کدام جبهه است. امام حسین (ع) یا یزید. پس، در چنین حالتی نمیتوان گفت: آقا
امام حسین و یزید تکرار نمیشوند، چرا مقایسه میکنید(؟!) لذا شهید مطهری میفرماید:
یزید بیش از 1300 سال پیش مرد، شما ببینید یزید زمان شما چه میکند!
در طول انقلاب امثال این قیاسهای به حق زیاد داشتهایم.
چنان چه حضرت امام خمینی رضوانالله علیه، در همان ابتدای انقلاب که گروهها و جریانهای
متفاوتی (مانند اوضاع پس از انتخابات) با هم متحد شدند و قرار گذاشتند که در استادیوم
امجدیه برای براندازی یا تغییر ساختارهای اصلی نظام تجمع کنند، امام طی برنامهای فرمودند:
من نمیگویم که من علی زمان هستم، ولی شما دارید کار خوارج را میکنید! و یا نسبت به
شهدای حزب جمهوری و شهید بهشتی فرمودند: 72 تن و در رأسش سید مظلوم. یا نسبت به مرحوم
آیتالله طالقانی فرمودند: زبانش مانند شمشیر مالک اشتر (برای علی علیهالسلام) بود
و … .
پس، قیاسها یا تشبیهها اگر در حدّ مشابه یا برابر
دانستن غیر معصوم با معصوم باشد، اشکال دارد و مضرّ است. اما اگر در همین حدّ باشد،
مثلاً گفته شود: مردمان صدر اسلام، در دوران حکومت حضرت امیر علیهالسلام، با ولی
امر خود چنین و چنان کردند و یا فلان گروهها و جریانات (مانند خوارج) چنین و چنان
کردند و ما باید امروز ببینیم که نسبت به حکومت اسلامی و ولی امر چه میکنیم و در کدام
جناح هستیم؟ نه تنها اشکالی ندارد، بلکه لازم است. و جا ندارد کسی معترض شود که مگر
ولی امر ما معصوم است که چنین قیاسی مینمایید؟
«مرگ بر
امريكا»يى كه مردم ما مىگويند، مثل همان «اعوذ باللَّه من الشّيطان الرّجيم» است كه
اول هر سورهى قرآن قبل از «بسماللَّهالرّحمنالرّحيم» گفته مىشود.
اينكه مىبينيد ملت ما بعد از بيستوشش سال «مرگ
بر امريكا» را فراموش نمىكند، به خاطر اين است كه غفلت از توطئهى استكبار جهانى
همان، و اسير توطئه شدن همان. در واقع «مرگ بر امريكا»يى كه مردم ما مىگويند، مثل
همان «اعوذ باللَّه من الشّيطان الرّجيم» است كه اول هر سورهى قرآن قبل از «بسماللَّهالرّحمنالرّحيم»
گفته مىشود. استعاذهى به خدا از شيطان رجيم براى چيست؟ براى اين است كه انسان مؤمن
يك لحظه حضور شيطان را فراموش نكند؛ يك لحظه از ياد نبرد كه شيطان آمادهى حمله به
او و انهدام حصار معنوى و ايمانىِ اوست. «مرگ بر امريكا» هم براى اين است كه ملت فراموش
نكند سلطهگران جهانى منافع سرشارى كه در اين كشور داشتهاند و دست آنها كوتاه شده،
از ياد نبردهاند. آنها هميشه دنبال اين هستند كه همان منافع را باز در داخل اين كشور
براى خودشان تأمين كنند و به قيمت نابودى استعداد جوانان و آيندهى اين كشور، بر ثروت
و علم و فناورى خود بيفزايند. پس ملت ايران دير شروع كرد؛ از انقلاب اسلامى شروع كرد.
امام خامنه ای/ در ديدار اعضاى انجمنهاى اسلامى
دانشآموزان/۱۳۸۳/۱۲/۲۴
بسیاری بر این عقیده اند که تا زمانی که دین از سیاست جدا نگردد، اوضاع سیاسی و اقتصادی یک جامعه بهبود نخواهد یافت.
از این رو امروز سعی خواهیم نمود که در جستاری کوتاه، به مرور این موضوع بپردازیم.
قبل از هر چیز باید بدانیم که جدایی دین از سیاست یعنی چه؟
جدایی
دین از سیاست، شاخه ایست از سکولاریسم. در این مبحث بیان می شود که دین و
سیاست نباید در امور یکدیگر دخالتی داشته باشند. چرا که این دو، دو مقوله
جدا از هم هستند.
ریشه این ماجرا را باید در دین مسیحیت
یافت. چرا که آموزه های دینی مسیحیت، پس از عروج حضرت عیسی مسیح(ع) به
آسمان، مورد تحریف قرار گرفت.
پاسخ شبهات سیاسی
یکی از شبهاتی که به مقام رهبری و ولی فقیه در ایران اطلاق می شود، حکمرانی بی چون و چرای رهبری است. متأسفانه به نوعی تعبیر می شود که انگار تاج با عمامه جای خود را عوض کرده اند!!! و صد افسوس که کسانی که این موضوع را نشر میدهند، به اندازه ی یک دقیقه، وقت خود را جهت مطالعه قانون اساسی، نگذاشته اند.
رهبر در حکومت جمهوری اسلامی، طبق اصل 107 قانون اساسی، توسط مجلس خبرگان رهبری انتخاب می شود. و می دانید که نمایندگان مجلس خبرگان رهبری نیز توسط مردم با آرای مستقیم انتخاب می شوند. به این ترتیب، رهبر در حکومت جمهوری اسلامی به رأی غیرمستقیم مردم انتخاب می شود.
این اولین تفاوت بین رهبری درحکومت جمهوری اسلامی و پادشاهی است. چرا که همانطور که می دانید، در حکومت پادشاهی، فرزند پادشاه از بدو تولد، بعنوان ولیعهد شناخته می شود که در صورت بروز هرگونه اتفاق برای پادشاه در هر زمانی، وی جانشین گردد.
در اصل 109قانون اساسی نیز شرایط و صفات رهبری در 3قسمت بیان شده است.
«1 – صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه.
2 – عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام.
3 – بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری.»
در قسمت اول بیان می کند که کسی می تواند در مسند رهبری بنشیند، که حتماً باید مجتهد باشد. بنابراین لزوماً نیازی نیست که مرجع باشد.
ادامه مطلب …
با سلام خدمت شما
چند روز پیش بنده با یکی از دوستانم که از نظر اعتقادات دینی در دو جبهه مخالف بودیم بحث کردم.اعتقاد او براین بود که رِژیم کنونی یک رژیم غیر قانونی است وکشورهای غربی که ادعای مسلمانی نمی کنند از نظر عمل به دستورات اسلام خیلی از ما بهترند و دراین رژیم که در آن ادعای مسلمانی می شود هیچ یک از اصول مسلمانی رعایت نمی شود و اسلام با یک سری خشکه مقدس بازی که توسط برخی …ها صورت می گیرد مانع پیشرفت جامعه اسلامی میشود. آن شخص برای اثبات ادعای خود چند شبهه مطرح کرد و گفت اگر بنده بتوانم پاسخی قانع کننده برای این شبهات پیدا کنم از عقیده خود دست بر میدارد. حالا خواهشی که من از شما دارم این است که پاسخ این شبهات را با یک دید آزاد اندیشانه و به دور از ناراحتی شخصی بفرمایید تا خود بنده هم به اطمینان خاطر برسم.
1- چرا در رژیم کنونی انتخاب رهبری در یک سیکل بسته صورت می گیرد به عبارتی رهبر خود اعضای شورای نگهبان را انتخاب، اعضای شورای نگهبان کاندیداهای مورد نظر رهبری را انتخاب کرده و متعاقبا آنها صلاحت رهبری را همواره تایید می کنند و هیچ یک از آنها هم با صلاحیت رهبر مشکلی ندارند در کجای دنیا یک همچین دموکراسی مورد تایید است.
2- چرا در جامعه اسلامی کنونی ناموس کشی مورد تایید است و پدر حق دارد فرزند خود را بکشد و هیچ گونه مجازاتی برای او در نظر گرفته نمی شود در حالی که در کشورهای غربی فرزند می تواند در صورت کوچکترین تخلف والدین از آنها شکابت کند.
3- چرا اگر فردی در مورد اسلام تحقیق کند و به این نتیجه برسد که بر فرض دین مسیحیت بهتر است و بخواهد مسیحی شود حکم مرگ او صادر می شود و اگر از یکی از علمای دین هم بپرسی چرا؟ می گوید اسلام آن قدر کامل است که اگرشخص واقعا تحقیق کند به این نتیجه میرسد که اسلام بهترین دین است آیا این حرف منطقی است که بخواهند شخصی را به زور بر دین خود نگه دارند
4- چرا در جامعه اسلامی برای یک دختر فاحشه بر فرض 12-10 ساله حکم قتل صادر می کنند در حالی که او در خانواده ای بزرگ شده که مادر، مادر بزرگ و یا خواهر بزرگ او این کاره بوده و شرایط طوری بوده که این کودک 100٪ مثل آنها می شده یا چرا در یک سیستم اداری زمانی که می خواهند گزینش انجام دهند خانمی که موهایش بیرون است را رد میکنند در حالیکه شرایط خانواده او طوری بوده که حجاب او هم ناقص میشده.
با تشکر
با سلام و سپاس از ارتباط¬تان با مركز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
پاسخ يكم
اشكال دور يا به تعبير شما سيكل بسته در واقع به تعیین ولی فقیه وارد شده است، به اين شكل كه
ولی فقیه شورای نگهبان را تعييتن مي كند و شورای نگهبان مجلس خبرگان را تاييد مي كند، مجلس خبرگان نيز ولی فقیه را انتخاب مي نمايند، در نتيجه ولي فقيه خود را انتخاب مي كند.
(ولی فقیه==>شورای نگهبان==>مجلس خبرگان=> ولی فقیه)
چنین اشکالی(دور) به نظریه ولایت فقیه و مجلس خبرگان وارد شده که البته اشکال تنها در این نظام نیست، بلکه به همه نظام ها به نحوی وارد می شود. اشکال در علم سیاست به اشکال دور در حکومت مشهور است.
اما صرف نظر از جواب هایی که در علم سیاست به اشکال داده می شود، در خصوص نظریه ولایت فقیه می توان گفت: بر اساس هر دو مبنا در باب رهبری و ولایت فقیه( مبنای نصب و انتخاب) شبهه دور وارد نیست.
در مبنای نصب الهی و نظریه کشف می گوییم:
اگر مشروعیت را به معنای شرعیت بگیریم ، مشروعیت رهبری، به رأی خبرگان وابسته نیست، بلکه به نصب الهی است. رأی خبرگان، مشروعیتی به وی اعطا نمیکند، بلکه جنبه کاشفیت از این نصب دارد. به اصطلاح، «تعیین مصداق» میکند. با این توصیف، حلقه دور میشکند؛ زیرا در شبهه دور، چنین فرض شده بود که خبرگان به رهبری مشروعیت میدهند. بنابراین، نه تنها رهبری مشروعیت خویش را از مجلس خبرگان نمیگیرد، بلکه خود، مشروعیت دهنده به همه اجزای نظام است.
اگر گفته شود که مبنای عمل، قانون اساسی است، از دیدگاه قانون اساسی، رهبر فردی قانونی – و به تبع آن، شرعی – است که از مجرای مجلس خبرگان اثبات شود. بنابراین، درست است که مشروعیت شرعی رهبر، به نصب الهی است، ولی خبرگان راه اثبات مصداق این نصب هستند. از این رو، مشروعیت رهبری – که در اینجا مشروعیت به معنای قانونی بودن، فرض شده – به رأی خبرگان است. بنابر این، اگر در شبهه دور، مشروعیت به معنای قانونی بودن آن فرض شود، در این صورت می گوییم:
با این فرض نیز شبهه دور وارد نیست؛ زیرا مشروعیت قانونی رهبر بعدی، متوقف بر مجلس خبرگان است، نه رهبر فعلی. پیش از تشکیل مجلس خبرگان بعدی، رهبر تعیین شده و مشروعیت وی اثبات شده است. بنابراین، هیچ دوری وجود ندارد. رهبر فعلی را نیز مجلس خبرگانی تعیین کرده که وی هیچ رابطه انتصابی و انتخابی با اعضای آن یا فقهای شورای نگهبان، در زمان انتخاب نداشته است. بنابراین، هیچ دوری وجود ندارد.
مجلس خبرگان دوره اول رهبر فعلی را برگزید، سپس او فقهای شورای نگهبان و…..وهنوز نوبت به رهبر بعدی نرسیده
اما بنا بر نظریه انتخاب:
1. در این جا، نوعی مغالطه و خلط معنا صورت گرفته. «دور» منطقی آن است که وجود چیزی با یک یا چند واسطه، بر خودش متوقف باشد؛ مثلاً «الف» به وجود آورنده «ب» و «ب» به وجود آورنده «الف» باشد که در نتیجه «الف» به وجود آورنده «الف» خواهد بود. در علم حقوق گر چه چیزی به نام دور با تعریف معین نداریم، لیکن مسامحتا” اگر تعین «الف » ناشی از «ب » باشد و «ب » هم توسط «الف » تعین یابد، می توان دور نامید.
چه در دور منطقی و چه در دور حقوقی، نحوه وابستگی دو پدیده به یکدیگر، باید یکسان باشد؛ مثلاً اولی علت ایجادی دومی و دومی علت ایجادی اولی باشد، اما اگر به گونه های متفاوتی دو پدیده نسبت به یکدیگر وابستگی پیدا کنند، دور نیست، بلکه وابستگی متقابل است. چنین چیزی هم در نظام تکوین و علوم طبیعی پذیرفته شده و منطقی است و هم در همه نظام های حقوقی جهان به اشکال گوناگون وجود دارد. اکنون باید دید مطلب ادعا شده دقیقاً چه وضعیتی دارد؟ اگر نسبت شورای نگهبان و خبرگان همان نسبتی بود که خبرگان با رهبری دارد، ادعای چنین دوری قابل قبول بود ؛ یعنی ، به این شکل که تمام گزینه های زیر بدون استثنا درست باشد:
1- رهبر تعیین و نصب شورای نگهبان نماید؛
2- شورای نگهبان تعیین و نصب مجلس خبرگان کند؛
3- خبرگان تعیین و نصب رهبر کند؛ در حالی که واقعیت چنین نیست؛ زیرا:
اولاً، نسبت مجلس خبرگان و شورای نگهبان با نسبت دیگر اعضای مجموعه، متفاوت است.
دوم، عنصر چهارمی وجود دارد که نقش عمده را ایفا می کند و در دور ادعایی لحاظ نشده و آن نقش مردم است؛ یعنی، شورای نگهبان به هیچ وجه تعیین کننده اعضای خبرگان نیست؛ بلکه اعضای خبرگان با میل خود برای نمایندگی، نامزد می شوند. کار شورای نگهبان، صرفاً نقش کارشناسی از نظر تشخیص صلاحیت های مصرح در قانون اساسی و اعلام آن به مردم است. هیچ گونه حق نصب ندارد. سپس مردم هستند که در میان افراد ذی صلاح به نامزدهای مورد نظر خود رأی می دهند.
2. در بطلان دوری که فرض شده ، کافی است به این موضوع توجه شود که مجلس خبرگان طبق مصوبه خود، امر تشخیص صلاحیت را به اعضای فقهای شورای نگهبان سپرده است. چنانچه بخواهد، هر زمانی می تواند آن را به گروه دیگری بسپارد. این امر مطابق قانون اساسی است؛ زیرا در اصل یکصد و هشتم قانون اساسی این حق به مجلس خبرگان داده شده است. بنابراین انتخاب رهبری با مجلس خبرگان است. تعیین صلاحیت خبرگان با گروهی است که خود انتخاب می کنند، نه رهبری، هر چند فعلاً گروهی را که خبرگان انتخاب کرده، همان افرادی هستند که رهبری برای نظارت بر مصوبات مجلس شورای اسلامی انتخاب کرده است. اگر انتخاب گروه تعیین کننده صلاحیت خبرگان با رهبری بود، دور می شد، در حالی که چنین نیست.
————
پاسخ دوم:
اين گونه نيست كه در اسلام فرزند حق شكايت و پيگيري قانوني ويا شكايت از پدر را نداشته باشد در مباحث حقوقي بين پدر وفرزند و ساير مردم تفاوتي نيست. چنانچه پدري فرزندش را در اثر وارد كردن صدمات مجروح كند ديه بر او لازم مي شود و به خاطر پدر بودن ديه از از او برداشته نمي شود.
بله تنها در باب قصاص اين تفاوت وجود دارد كه پدر به خاطر فرزندش قصاص نمي شود.
بلی، در حالت طبیعی پدر به خاطر قتل فرزندش قصاص نمی شود. (1) البته اين امر در صورتي است كه قتل به نوعي مصداق افساد در زمين و محاربه نباشد. در اين صورت حاكم مي تواند اين فرد را به عنوان مفسد في الارض اعدام نمايد؛ اما در حالت عادي اگر پدري فرزند خود را خواسته يا ناخواسته بكشد، قصاص نمي شود و تنها محكوم به پرداخت ديه یا تحمل تعزیرات و مجازات های دیگری که قاضی تشخیص می دهد خواهد بود.
لازم است بدانيد در كشورهاي غربي اصلا بحثي به عنوان قصاص مطرح نيست نه تنها نسبت به پدر بلكه نسبت به ساير مردم حكم قصاص جايگاهي ندارد و اجرا نمي شود.
اما چرايي اين حكم:
ما ادعا نمي كنيم كه همه حقيقت را در خصوص اين حكم مي دانيم؛ اما با تامل و تفكر مي توان به احتمالاتي در اين خصوص رسيد:
اصولا در مورد قتل عمدی، بر اساس فلسفه خاصی که در قصاص وجود دارد، حکم اولیه اسلام بر قصاص میباشد. برای رعایت همین فلسفه باید تا جایی که امکان دارد، کسی از این حکم استثنا نشود. دليل اصلي اين امر ، هم ماهيت بازدارندگي و امتناعي اين حدود براي ارتكاب جرايم مشابه است.
اما در مورد پدر اين امر استثنا شده، پدر مسئول و متکفل رشد و پرورش و تربیت كودك خود است که با زحمات طاقت فرسا و تحمل سختی های فراوان این نهال وجودی خود را که ثمره عمر اوست، آبیاری كرده است. به شكل طبيعي به هيچ وجه حاضر به انجام چنين جنايتي در حق او نخواهد شد؛ در نتيجه اگر در موارد نادر پدري دست به چنين جنايتي بزند، عامل بازدارنده از انجام اين رفتار توسط ديگران از دست نخواهد رفت. در هر حال اين عامل دروني بازدارنده براي همه پدران وجود دارد. اين امر تاثيري در عملكرد ديگران نخواهد داشت.
در واقع در چنين وضعيتي يعني با قصاص نشدن اين فرد ديگر پدران تمايل به انجام چنين رفتاري پيدا نمي كنند تا با اين قصاص مانع شكل گيري اين خيال در ذهن ديگران شويم ؛ از طرف ديگر زنده ماندن و ادامه زندگي براي چنين فردي و تصور جنايتي كه انجام داده ، براي تنبيه و تنبه او كافي است . او با هر بار تصور كارش در نهايت رنج و عذاب قرار خواهد گرفت .
به علاوه كه اصل قصاص نوعي تشفي خاطر براي ولي ميت است؛ در حالي كه پدر خود ولي فرزند محسوب مي شود. تشفي خاطر ولي دم و احقاق حق او در اين مورد تا حدودي بي معناست.
در هر حال اقدام به قتل فرزند توسط پدر گرچه بسیار نادر است، ولی مراعات حق سابق پدر و ولايت او بر فرزند و اموري از اين قبيل، باعث تخفیف در مجازات می شود. البته بخشش قصاص، از زشتی کار او نمی کاهد. ديه و مجازات هاي احتمالي تعزيري به جاي خود باقي است.
پدر به طور طبيعي نان آور و تأمین کننده هزینه خانواده است. با مرگ او نه تنها یک نفر مرده است، بلکه سایر اعضای خانواده از کوچک و بزرگ از حیث زندگی و جنبههای اقتصادی و مالی با مشکلات فراوانی مواجه میشوند. قصاص او ضربه مهلك ديگري بر پيكر خانواده خواهد بود.(2)
به هر حال مبنای اصلی این حکم روایات عدیده ای هستند که در این زمینه از معصومان به ما رسیده است، از جمله از امام صادق نقل شده:
لَا يُقَادُ وَالِدٌ بِوَلَدِهِ وَ يُقْتَلُ الْوَلَدُ بِوَالِدِهِ إِذَا قَتَلَ وَالِدَهُ مُتَعَمِّداً(3)پدر براي قتل فرزندش قصاص نمي شود، ولي اگر فرزند عمدا دست به قتل پدر بزند ،قصاص مي گردد .
نيز فرمود: لَا يُقْتَلُ الْأَبُ بِابْنِهِ إِذَا قَتَلَهُ وَ يُقْتَلُ الِابْنُ بِأَبِيهِ إِذَا قَتَلَ أَبَاهُ(4) ؛پدر براي قتل فرزند كشته نمي شود، ولي فرزند براي قتل پدر قصاص مي شود.
پی نوشت:
1. امام خمینی، تحریر الوسیله ، مؤسسه دار العلم، قم، چاپ اول، ج 2، ص 251.
2. قدرت الله خسروشاهی، فلسفه قصاص در اسلام، ص 94. نشر بوستان کتاب، قم، 1380 ش.
3. شيخ طوسي، تهذيب الأحكام، ج10، ص 237 نشر دار الاحيا التراث العربي، بيروت، 1411 ق.
4. همان.
5. همان.
—————–
پاسخ سوم :
خروج از اسلام مساوي با اعدام محسوب نمي شود. اسلام به هيچ وجه نمي خواهد كسي به اجبار مسلمان شود يا مسلمان بماند. از نظر جهان بینی اسلامی همه انسان ها از آزادی، اختیار و قدرت بر تصمیم گیری برخوردارند. خودشان سرنوشت خویش را رقم می زنند.
اسلام از راه های گوناگون می کوشد اندیشه بشر را از اسارت باطل برهاند. آدمی با دید باز و وسعت نظر بیندیشد و داوری کند و دین و آیین حق را برگزیند. این سخن قرآن است که می گوید:
«به آن بندگانی مژده باد که همه سخنان را می شنوند و بهترین را برمی گزینند».(1)
« چون به ایشان گفته شود که از آن چه از سوی خدا فرود آمده است، پیروی کنید، گویند: نه، به همان راهی می رویم که پدران ما می رفتند. حتی اگر پدران شان بی خرد و گمراه بوده اند!»(2)
آیه اخیر، انسان ها را توبیخ می کند که چگونه به راه پدران و تقلید از آنان رفتند، شاید پدران آن ها درک نمی کردند. پس تقلید در دین از نظر قرآن محکوم است. در روایات تصریح شده که تقلید در دین، نه فقط از پدر و مادر مردود است، حتی تقلید در عقاید از شخصیت های بزرگ هم جایز نیست.(3)
البته این بدان معنا نیست که باید دینی غیر از دین پدران انتخاب نمود، بلکه چه بسا راه و دین پدران حق باشد، اما در هر صورت انتخاب دین باید با استدلال و آگاهی و تحقیق باشد، پس اسلام خود سفارش به تحقیق و تامل و بررسی می نماید و از این امر هیچ پرهیز و ابائی ندارد.
بالاتر از همه این ها اسلام به صراحت هر نوع اجبار و اکراه در تحمیل دین را رد کرده می فرماید :« لا اکراه فی الدین (4) در دین اکره و اجباری نیست»، زیرا اصولاً دین و اعتقاد به عنوان یک امر درونی ، قابلیت اجبار و تحمیل کردن یا اجباری شدن ندارد؛ دین و اعتقاد مربوط به قلب و درون انسان است و حوزه درون و قلب و دل انسان اصلاً اجبار بردار نیست.
به همین خاطر دین حقیقی هر انسانی همان چیزی است که در اعماق قلب خود بدان پایبند است و آن را حق می داند و با عقل و جان خود به حقانیت آن رسیده است. اسلام همه افراد را به ضرورت رسیدن به چنین دینی تشویق نموده است. از هر نوع تقلید کورکورانه در اصول و مبانی معرفتی و دینی مذمت نموده است.
آنچه در مورد برخورد حكومت اسلامي با مسلماناني كه دين خود را تغيير مي دهند مطرح است مربوط به مساله ارتداد است، اما ارتداد اصلاً ارتباطی با حوزه اعتقاد فردی ندارد، بلکه حقیقتی اجتماعی است؛ به همین خاطر اولین شرط ارتداد، اظهار کردن ارتداد است . معنای دقیق تر آن موضع گیری در مقابل اسلام در جامعه است؛ بنابراین مساله ارتداد مربوط به جامعه می شود و یک جرم اجتماعی و سیاسی در جامعه اسلامی است.
در نتيجه هر فردی پس از رسیدن به بلوغ فکری و جسمی ، به حکم عقل و البته به تصریح اسلام ، موظف است که دین حق را یافته و مبانی فکری و اعتقادی خود را بر اساس استدلالات عقلی و برهانی پایه ریزی نماید ؛ البته این بدان معنا نیست که لازم باشد انسان تفکرات قبلی خود و باورهای مبتنی بر فطرت درونی خود را به کناری نهاده، آن ها را انکار نماید، بلکه به مقتضای رشد فکری و عقلی لازم است برای دفع شبهات و اشکالات عقلی ، پایه های فکری خود را بر اساس تفکر و برهان و استدلال استوار نماید .
شرط لازم در این مسیر بهره مندی از ابزار لازم برای شناخت حقیقت و برخورداری از راهکارهای درک حقیقت و دور کردن ذهن و فکر از هر نوع پیش داوری و معیار قرار دادن انصاف و حقیقت جویی است؛ بر این اساس اگر فردى در خانواده مسلمان تشخیص داد که دین اسلام بر حق نیست، مىتواند -بلکه باید- به حکم عقل و طبق دیدگاه اسلام، دین دیگری را انتخاب کند و در این زمینه هیچ مشکلی برای او پیش نخواهد آمد.
اما در جامعهاى که بر اساس اعتقادات و باورهاى دینى، قوانین، رفتارهاى اجتماعى و فردى، امیال و آرزوهاى انسانها و ارزشهاى اخلاقى شان شکل گرفته که هر یک از این موارد کارکردهاى بسیارى در زندگى فردى و اجتماعى دارد، حق ندارد در برابر دین و اعتقادات عمومی جامعه موضعگیرى نموده و درصدد تخریب آن ها باشد، زیرا آثار نامطلوب در زندگى فردى و ا جتماعى ایجاد خواهد کرد و باعث تزلزل ارکان اجتماعى خواهد شد.
آری پذیرش دین به عنوان یک مسئله فردی امری انتخابی است. انسان در انتخاب آن آزاد است و با دليل يا بي دليل مي تواند براي خود ديني انتخاب نمايد، این نکته ای است که در قرآن نیز مورد تأیید و تأکید قرار گرفته، اما انسان حق ندارد از آزادی سوء استفاده کند. به بهانه آزادی، اعتقادات جامعه را تهدید نماید. امنیت فکری و فرهنگی اجتماع را متزلزل و مختل کند. حکم ارتداد برای چنین موردی است و این سخن مورد پذیرش عقل و عرف است.
ضرورت این مطلب آن گاه روشن تر می شود که بدانیم اعتقادات دینی در افراد گوناگون جامعه وضعیتی متفاوت دارد. بسیاری ازافراد در همه جوامع اعتقادات خود را بر اساس باورهای عمومی و فضای اجتماعی و انطباق آن ها با دریافت های فطری خود بنا نموده اند . چندان قابلیت و امکان بررسی و تحلیل عمیق عقلی و منطقی برای آنان فراهم نیست، در نتیجه این گونه تخریب فکری و عقیدتی بیش ترین اثرمنفی را در آنان گذاشته، بدون آن که زمینه رسیدن آنان به حقیقت را فراهم سازد.
بنابراین ارتداد از این جهت که افکار عمومى و ایمان مردم را متزلزل مىکند، اظهار آن روا و شایسته نیست، به همین خاطر با وجود یک سرى شرایط اسلام با مرتد برخورد مىکند. اما اگر فرد باور خود را رواج نداده و به امنیت فکرى و فرهنگى جامعه آسیبى وارد نکرد، حکومت اسلامی به او کارى نداشته و حکم ارتداد هم بر او جاری نمی شود و عقیدهاش نزد خودش محترم است.
توجه به این نکته هم سودمند است که حکم ارتداد در ادیان آسمانى دیگر (مسیحیت و یهود ) نیز وجود داشته، به صراحت در کتب مقدس آنان بیان شده (5) زیرا طبیعى است که هر دینى براى محافظت از کیان خود، راهکارهایى را براى وحدت پیروانش و جلوگیری از زمینه سازی برای تردید و ابهام و تشکیک در آن اندیشیده باشد.
البته لازم به ذكر است كه حكم مرتد حقيقي تنها در برخي مواردِ خاص بسيار سخت بوده و اعدام است. (6) اما نه هر انکار و تشکیکی در دین اسلام ارتداد محسوب می شود و نه هر فردی به صرف تغییر دین ،خونش مباح شده، اعدام می شود؛ بلکه حكم زنان مرتد و همچنين كساني كه ابتدا مسلمان نبوده و بعد مسلمان شده اند كه مرتد ملي ناميده مي شوند اعدام نيست.
در نتيجه از چهار قسم مرتد ملی و فطری (كساني كه مسلمان زاده اند ) از زنان و مردان ، تنها مرتد فطری مرد به اتفاق بسیاری از فقها، آن هم در شرایط خاص و با حصول شرايط متعدد مستحق مرگ است. در خصوص دیگر گروه ها رفتار و برخوردهای متفاوت دیگری اعمال می شود (7).
پىنوشتها:
1. زمر (39) آیه 18.
2. بقره (2) آیه 170؛ مائده(5) آیه 104.
3. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت – لبنان، 1404 ه ق ، ج 23، ص 103.
4. بقره (2) آیه 256.
5. کتاب مقدس، تورات، سفر تثنیه، فصل 13؛ عهد جدید (انجیل)، نامهای به مسیحیان عبرانی، بند 10.
6. خمينى، سيد روح اللَّه موسوى، تحرير الوسيلة، مؤسسه دار العلم ، قم ، ج 1، ص 118.
7. عبد الکریم موسوی اردبیلی، فقه الحدود و التعزیرات، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1413 ق، ص 840.
—————–
پاسخ چهارم :
اين گونه نيست كه دختري كه زنا داده است را فورا و در مرحله اول حكم اعدام و قتل بر او جاري نمايند. بلكه تا سه يا چهار بار به اختلاف فقها به او، با اجراي حد زنا فرصت بازگشت و توبه داده مي شود اگر باز هم تكرار نمود حكم قتل بر او جاري مي شود.
البته اثبات زنا در محکمه با شرائطی که اسلام منظور نموده ،بسیار سخت است.
ضمن آنكه بايد بدانيد اين كه كسي در يك خانوادهاي اين چنيني بزرگ شده دليل آن نيست كه قبح ،زشتي و گناه اين كار را نيز نداند.
اگر گروهي خانوادگي اقدام به دزدي كنند پس جوانهاي آن خانوده چون در خانواده اي دزد بزرگ شده اند را مجازات نكنند تنها به دليل فضاي خانوادگي، و يا اگر خانواده اي همگي انسانهاي خشن و قاتل بودند. چون فرزندشان در اين محيط بزرگ شده، اگر چه قتل كرده باشد او را نبايد قصاص نمود.تنها به دليل محيط خانوادگي.
آري او در آن محيط پليد بزرگ شده است. اما از دگر سو در محيط اجتماع نيز با جامعه سر و كار داشته و به زشتي كار واقف بوده و مجازات آن را مي دانسته.
شما با اين سخن خواستيد از حق اين شخص به دليل موقعيت خانوادگي او دفاع نماييد اما حقوق جامعه اي را ناديده گرفته ايد، حضور اين شخص به طور آزاد در جامعه اي اسلامي و سالم ، سلامت و امنيت اخلاقي آن را به خطر انداخته.
مسئله حجاب نيز از اين دست است.
پاسخ شبهات سیاسی
با توجه به عدم امکان پاسخگویی در بخش نظرات لطفا سوالات خود را در سامانه «ارسال پرسش» یا بخش «پاسخگویی آنلاین» مطرح نمائید
درباره ما
کلیه حقوق متعلق به مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی می باشد ©
پینوشت:
1. مصباح یزدی، پرسشها و پاسخها
2. همان، ص 54 و 55
3. سوره آل عمران، 159
4. مصباح یزدی، پرسشها و پاسخها
مطالب مرتبطمه شکن | شبهات اعتقادی (بخش سوم)مهشکن | شبهات اعتقادی (بخش دوم)مهشکن | شبهات اعتقادی (بخش اول)مهشکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش نهم)مهشکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش هشتم)مهشکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش هفتم)مهشکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش ششم)مهشکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش پنجم)مهشکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش چهارم)مهشکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش سوم)مهشکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش دوم)مهشکن | شبهات فرهنگی و اجتماعی (بخش اول)مهشکن | شبهات اقتصادی (بخش اول)مهشکن | شبهات اقتصادی (بخش دوم) 0
دیدگاهتان را بنویسید