جواب به شبهات شیعه

جواب به شبهات شیعه
جواب به شبهات شیعه

 

ایکس – شیعه: به شکلی که بحث به جدل نکشد و با مهربانی و قولی نرم (لین) با او در حال و هوای علمی و تحقیقی صحبت شود و نگذارید یک مبحثی که حتی می‌تواند بین دو شیعه یا دو سنّی مطرح شود، سبب اختلاف گردد.

بعد به او بگویید: من دلیل زیاد دارم. اما شما بفرمایید که مگر نام ابوبکر و عمر و عثمان در قرآن آمده است و یا برای شکستن عهد با پیامبر اکرم (ص) امر الهی نازل شده است، یا در قرآن آیه‌ای دال بر لزوم تشکیل سقیفه یافته‌اید که دیگران خبر ندارند و…، که برای شناخت اصول «ولایت و امامت» و مصادیق آن به دنبال نام علی، حسن، حسین … (ع) در قرآن می‌گردید؟ چنان می‌گویند که چرا نام علی (ع) در قرآن نیامده که گویا نام ابوبکر و عمر و عثمان آمده است!

از او بپرسید: فرض کن من شیعه نیستم و یا هستم اما تو می‌خواهی مرا به سنّت دعوت کنی. بر اساس کدام آیه از قرآن کریم، روی گردانی از بیعتی که در غدیر خم با علی (ع) بستیم و بیعت با شیخین را به من اثبات می‌کنی؟

نام علی (ع) در کجای قرآن آمده که نشد بحث و دلیل! چنان چه بیان شد: نه تنها نام ابوبکر و عمر نیز در قرآن کریم نیامده، بلکه رکعات نماز، ترتیب رکوع و سجود، اذکار نماز، چگونگی طواف به هنگام حج یا عمره و بسیاری از فروع دیگر نیز در قرآن کریم نیامده است، پس چرا اعتقاد داری یا انجام می‌دهی؟ جواب به شبهات شیعه

از او بپرسید: نام ما را پیامبر اکرم (ص) شیعه گذاشت، چرا که شیعه یعنی «طرفدار». و به ما طرفداران یا شیعیان علی (ع) لقب دادند. اما «سنّت» یعنی چه؟ اگر منظور «سنّت شیخین» است [که در اصل همین است]، در قرآن کریم تصریح شده که از سنّت پیامبر اکرم (ص) تبعیت کنید و هیچ آیه‌ای دال بر ضرورت و یا حتی توصیه بر پیروی از سنّت شیخین نداریم. و اگر منظور پیروی از «سنّت پیامبر اکرم (ص)» است، پس چرا این کار را نکردید؟! نقض بیعت سنّت ایشان بود یا تشکیل سقیفه؟ خانه نشین کردن علی (ع) به رغم تصریح پیامبر اکرم (ص) بر ولایت ایشان سنّت پیامبر بود، یا غصب فدک؟ اهانت‌های پیاپی به علی (ع) سنّت پیامبر اکرم (ص) بود، یا مضروب نمودن دخترش؟! یا تشدید اختلاف بین مسلمین سنّت است؟

پس خوب است اگر اهل تشیع نمی‌شوند، دست کم اهل تسنن هم نباشند و بدون هیچ پیش‌داوری و حب و بغض قلبی، تحقیق کنند که تکلیف چیست؟ بپرسند که آیا خداوند متعال هدایت ما را پس از پیامبر اکرم (ص) رها کرده است و یا آن که امامی، جانشینی و خلیفه‌ای معرفی نموده است؟ آیا هر کسی که به هر شکلی بر مسند قدرت نشست، می‌تواند اولی‌الامر شده و مردم را هدایت نماید؟ یا آن شخص باید خودش هدایت شده باشد؟ خداوند حکیم در قرآن کریم چه فرموده است و عقل به کدام حکم می‌کند؟ می‌گویند: همین ظاهر قرآن برای ما بس است! خوب بخوانند:

«أَفَمَن يَمْشِي مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» (الملک، 22)

ترجمه: پس آيا آن كس كه نگونسار راه مى‏پيمايد هدايت‏يافته‌تر است‏يا آن كس كه ايستاده بر راه راست مى‏رود؟

بپرسید: آیا اگر عده‌ی قلیلی در سقیفه یا حتی اکثریتی جمع شدند و یک نفر را انتخاب کردند، به صرف رأی اکثریت او از علم، قدرت، عصمت، حکمت، هدایت و … برخوردار می‌شود؟ یا به حکم «لیبرال دموکراسی» هر کس که باشد، چون اکثریتی دارد باید اطاعتش نمود؟ اگر چنین باشد که قبل از هر کس لازم می‌آید انبیای الهی دست از دعوت بکشند، چرا که در آغاز هر دعوتی اکثریت با کفار بوده است. و اگر چنین باشد که در کربلا حق با یزید می‌شود که دست کم سی هزار نفر در مقابل 72 نفر داشت و امروز نیز حق با امریکا می‌شود؟ قرآن کریم در این مورد چه می‌فرماید؟ می‌فرماید روی به سوی حقیقت کنید یا به سوی اکثریت؟ می فرماید «مولای» شما باید از متقین باشد یا از برگزیدگان اکثریت؟ (هر چند که اکثریت نیز در غذیر بود و نه در سقیفه) – آیا این آموزه‌ها در همان ظاهر قرآن وجود ندارد؟

«وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ» (یونس، 36)

ترجمه: و بيشترشان جز از گمان پيروى نمى‏كنند [ولى] گمان به هيچ وجه [آدمى را] از حقيقت بى‏نياز نمى‏گرداند آرى خدا به آنچه مى‏كنند داناست.

آیا حتی ظاهر هیچ کدام از این آیات را نمی‌خوانند و فقط به دنبال حروف (ع، ل، ی) که به هم چسبیده باشد و «علی» خوانده شود می‌گردند و می‌پرسند: پس چرا در قرآن نیامده است؟ خداوند منان در کلام وحی بر «رسم»ها تأکید دارد و نه «اسم»ها، چرا که اسم‌ها مشابه و جعلی نیز می‌توانند داشته باشند، اما رسم‌ها خیر. پس اگر صفتی و شأنی برای امام بیان گردید، معلوم است که هیچ کس دیگری نمی‌تواند مظهر تامّ آن باشد، مگر ولیّ الله و امام بر حق.

پس، اگر بپرسند: چرا در قرآن کریم از رسم «ولایت» سخنی نیامده است؟ پاسخ می‌دهیم: ده‌ها آیه صریح در خصوص ولایت و جوانب آن آمده است، شما نخوانده‌اید. و اگر بپرسند: چرا از رسم «امامت» در قرآن کریم چیزی نیامده است؟ پاسخ می‌دهیم: یا قرآن نخواندید و یا پیش داوری قبل از رجوع به قرآن، پرده انداخته و مانع از دیدن و تلاوت این آیات گردیده است. در قرآن کریم واژه «امام» و مشتقات آن دقیقاً 12 مرتبه آمده است.

اما اگر باز اصرار کردند که خیر، چرا لفظ (علی – ع) نیامده است؟ به غیر از مطالب فوق پاسخ دهید: نام حضرت محمد (ص) که آمده است، دستور اطاعت از او هم که چندین بار به صراحت آمده است، شما به همان ایمان آورده و عمل کنید. مگر خداوند نفرمود که از الله، رسول و اولی الامرتان اطاعت کنید؟ مگر نفرمود اگر در امری اختلاف کردید، آن را به خدا و رسول ارجاع دهید، حکم آنان شرط است و نه رأی شما.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا» (النساء، 59)

ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد اين بهتر و نيك ‏فرجام‏تر است.

ما خدمت حضرت رسول اکرم (ص) عرض کردیم که اتفاقاً در فرازی از همین آیه اختلاف کردیم. این «أُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ» چه کسانی هستند؟ و ایشان نه تنها پاسخ دادند، بلکه از همه بر فهم و قبول آن بیعت گرفتند. (طبق اسناد محکم و موثق اهل سنت و تشیع).

دعوت به وحدتی منطقی:

در خاتمه به آن دوست عزیز بگویید: ما هر دو مسلمانیم و قرار نیست که سر اسلام با هم دعوا کنیم. ما باید هر چه فریاد داریم بر سر امریکا بزنیم. پس بیاییم وحدت کنیم. شما معتقد هستید که حضرت علی (ع) خلیفه چهارم است و طبعاً بیعت با او نیز مثل سایر خلفا واجب و اطاعت از او لازم بوده و هست. پس شما در بعیت ایشان نیز هستید و نظر بر این که پس از ایشان خلیفه دیگری نیامده، باید بر همین بیعت باقی بمانید. پس چه اصرار و لجاجی دارید که حتماً فقط از موارد اختلاف خلیفه دوم اطاعت کنید؟ و چرا نام علی (ع) که می‌آید، آشفته می‌شوید؟! این تلقین دشمنان اسلام است. و گرنه باید به او عشق ورزیده و افتخار کنید و بگویید خلیفه چهارم ما علی بن ابیطالب (ع) است. مظهر علم، عدل و اتم اسمای الهی است و بخشی از علوم، حکمت‌ها، نامه‌ها و خطابه‌هایش در نهج البلاغه جمع آوری شده و ما باید آنها را بخوانیم  وبدانیم. دوستان او را دوست و دشمنانش را دشمن بداریم، إلی یوم القیامة. این باید شعار دوی ما باشد، تا وحدت نظر داشته باشیم و تا در دوست شناسی و دشمن شناسی دچار اختلاف با یک دیگر نگردیم که این فقط به نفع دشمن است.

پس اگر واقعاً اهل سنت باشید و در بعیت خلیفه چهارم خود مانده باشید، وحدت نیز حاصل است.

در خصوص چرایی عدم ذکر اسامی، آن هم اسامی رایج بین ما (که نوعی تکلیف چه و چگونه وحی کردن به خداوند علیم است) قبلاً مطالب مبسوط دیگری درج شده است که حتماً مطالعه نمایید:

*- چرا نام حضرت علی (ع) در قرآن کریم نیامده تا این همه اختلاف نباشد؟

*- با توجه به اهمیت موضوع امامت در سرنوشت اسلام و مسلمین، چرا نام اهل بیت (ع) در قرآن کریم نیامده است؟

*- دلایل تشیع برای امامت و خلافت بلافصل حضرت علی علیه‌السلام چیست؟ اهل سنت ولایت را دوستی معنی می‌کنند.

 

 

نام و نام خانوادگی


ایمیل


نظر



کد امنیتی


ولایت ، امامت، غدیر

کربلا ، محرم ، عزاداری

غیبت ، قیام ، انتظار

تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به «پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات – ایکس شبهه – ‌x-shobhe» می باشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.


مجموعه سوالات اعتقادی – بخش پانزدهم…Downloads-icon


مجموعه سوالات قرآنی – بخش پانزدهمDownloads-icon


مجموعه سوالات سیاسی – بخش دهمDownloads-icon


مجموعه سوالات متفرقه – بیستمDownloads-icon

مدیر گروه شبهه شناسی مرکز مطالعات و پاسخگوی به شبهات حوزه‌های علمیه، در یادداشتی تحلیلی به ابعاد فقهی ماجرای قتل رومینا پرداخته است.

این ویروس نشان داد که خداوند برای عذاب کردن و تنبیه انسان‌های عاصی، جاهل، غافل و گستاخ، لازم نیست حتما سیل، زلزله، صاعقه و طوفان بفرستد؛ جملۀ ذرات عالم لشکر اویند. با ملخ، مورچه، آفت گیاهان و ویروس و…
جواب به شبهات شیعه

شبهه 36: جمهوری اسلامی هزینه‌های هنگفتی را صرف ساخت و نگهداری موشک و جنگ افزار کرده است، در حالی که برای حفظ سلامتی مردم و کادر پزشکی به اندازه کافی ماسک و مواد ضدعفونی نداریم!

واقعا گریه کردن برای امام حسین باعث بخشیده شدن گناهانمان میشود ؟

خدا هم برای امام حسین گریه کرده است

انبیای الهی هم برای امام حسین گریه کرده اند

گريه و عزاداري پیامبر برای عزای امام حسین

گریه حضرت علی برای عزای امام حسین

جواب به شبهات شیعه

اين همه لاف زن و مدعي اهل ظهور پس چرا يار نيامد که نثارش باشيم سالها منتظر سيصدو اندي مرد است آنقدر مرد نبوديم که يارش باشيم اگر آمد خبر رفتن ما را بدهيد به گمانم که بنا نيست کنارش باشيم

در این پست به مطالب زیر پرداخته شده است :

امور و علايم مشروط ظهور امام زمان

امور و علايم حتمي ظهور امام زمان ( داعش ، تصرف سوریه ، سفیانی و …)

بداء و قيام حضرت امام زمان

تعيين زمان ظهور حضرت مهدي

پاسخ به دو سوال در مورد امام زمان ( نقش ایران در ظهور و جمکران ؛ فایده امام غایب )

در این پست به تفضیل در مورد مطالب زیر بحث شده است

بزرگترین خیانت عمر در حق اسلام و مسلمانان

غزه یک نمونه  عینی از محصول خیانت عمر

وظایف شیعیان در قبال حوادث غزه

 

در این پست به مطالب زیر پرداخته شده است :

تعریف شیعه

اصلا شیعه چرا باید به بهشت برود ؟

ویژگیها و صفات شیعه

نمونه هایی از شیعیان واقعی

فقط شیعیان واقعی به بهشت میروند

شیعیان به بهشت میروند اما در برزخ سخت گرفتار میشوند

نتیجه گیری

در این پست کامل در مورد قسمتهای زیر در مورد عایشه توضیح داده شده است و جواب وهابیت نیز داده شده است .

توهین به پیامبر ، مطالب و فتواهای زشت ( 19 مورد )

فضیلت تراشی برای عایشه  ( 6 مورد )

ام المومنین بودن

دشمنی با حضرت علی ( 5 مورد )

در این پست کامل در مورد قسمتهای زیر در مورد عایشه توضیح داده شده است و جواب وهابیت نیز داده شده است .

سرزنش و تهدید در قران

امتحان بزرگ پیامبر ، هشدار پیامبر نسبت به عایشه و امت خود ( جنگ جمل )

اهل بیت بودن

حسادت

شیعه به عایشه توهین میکند یا ؟

چگونگی فوت ؛ عاقبت دنیوی

عاقبت اخروی عایشه از زبان خود

یا علی یه چیزی میخام بهتون بگم !

من برای شما هیچ کاری نکردم. فقط میخوام بهتون بگم که خیلی دوستتون دارم !  همین جواب به شبهات شیعه

 

در این پست به مطالب زیر پرداخته شده است :

پیامبران گذشته در نهایت جهت چه چیزی مبعوث شده اند ؟

دلایل برتری حضرت علی بر انبیایی مثل حضرت آدم ، نوح ، ابراهیم ، موسی ، عیسی ، لوط ، سلیمان

کامل شدن دین چه هنگامی رخ داده است

شرح نزول آیه اکمال از نظر اهل سنت

پاسخ به یک شبهه وهابیت در زمینه آیه اکمال

شعری زیبا از مولوى در زمینه برتری حضرت علی بر سایر انبیاء

ایا ابوبکر  دروغگو بوده است ؟

 

جواب متاسفانه مثبت است . حال ما نمونه هایی از اشخاصی که او را دروغگو میدانسته اند میاوریم .

 

حضرت علی

حضرت فاطمه

عایشه

پسر ابوبکر

پدر ابوبکر

عثمان

فخرالدین رازی

نتیجه گیری ( به توجیهات پیروان سقیفه نیز جواب داده شده است )

در این پست به مطالب زیر پرداخته شده است :

چرا برای عثمان و خلفا فضیلت دروغین ساخته اند

نمونه ای از فضائل دروغین عثمان و سایر خلفا

نقد فضائل زیر که برای عثمان آورده اند

1 : حضرت عثمان جزو سابقون الاولون هستند

2 : جزو عشره مبشره هستند

3 : صاحب ۲ هجرت ميباشد(ذوهجرتين): ۱- هجرت به طرف حبشه ۲-هجرت از حبشه به مدينه

4 : ذوالنورين: از ابتداي دنيا تا به امروز اين فضيلت را نه صديقي دارد، نه پيامبري و نه شهيدي که دو تا دختر پيامبريکي بعد از ديگري به نکاحش دربيايد اين فضيلت را فقط حضرت عثمان دارد.آيا پيغمبر العياذ بالله داماد بي ديني را انتخاب کرده اند؟ آن هم اينکه ۲ بار بخواهد او را داماد کند؟

5 : خريد چاه (بئر الرومه)و حل مشکل آب مسلمين مدينه منوره توسط حضرت عثمان، که پيامبر به او بشارت بهشت داد.

6 : نشر قرآن کريم در دنياي اسلام به صورت گسترده، پس اگر کسي که به اولين منتشر کننده قرآن توهين بکند پس بايد براي خودش قرآن ديگري بياورد .

7 : وقتي حضرت عثمان به عنوان سفير و نماينده پيامبر(ص) به مکه مي روند در حاليکه عاشق خانه خدا بود اما بدون حضرت رسول(ص) طواف نمي کند و با همان لباس احرام برميگردد

8 : عثمان بن عفان ـ رضی الله عنه ـ در آغاز اسلام توسط ابوبکر صدیق ـ رضی الله عنه ـ اسلام آورد و چهارمین کسی بود که به اسلام گروید

دوستان ظاهرا خیلی از پست هام حذف شده

علت رو نمیدونم !

کسی چیزی میدونه راهنمایی کنه

هک هم نشدم ظاهرا .

هم تراز کردن حضرت علی با خلفا به وسیله ساختن احادیث دروغین برای خلفا نیز یکی از مظلومیتهای حضرت علیست .

سلام

داشتم با خود فکر میکردم که  فخر رازي گفته است که بني اميه آثار علي عليه السلام را محو مي کردند .تفسير الرازي.1/ 181 ( چرایش را خودتان میدانید )

حال  آنها چرا  برای عده ای کیلویی فضائل ساخته اند ؟ مثلا در یک نمونه از حماد بن زيد روايت شده که مي گويد: از اعمش شنيدم وقتي مرگش نزديك شده بود مي گفت: أستغفر الله وأتوب إليه من أحاديث وضعناها في عثمان. از خداوند در مورد احاديثي كه در مورد عثمان وضع كرده ام طلب بخشش و توبه دارم. (أحوال الرجال، جوزجاني، ج 1، ص 192 ، مؤسسة الرسالة بيروت)

شبهه وهابی : اما اینكه شیعیان میگویند: قیام امام حسین برای بی آبرو كردن بنی امیه بود! چنانكه گفته شد قیام سیدنا حسین علیه السلام به منظور قیام علیه حكومت یزید و بدعت سلطنت موروثی بود و بی شك برداشت مضحك شیعیان باطل و از حق بدور است كه برای اینكه این مساله و بطلان برداشت شیعه آشكار شود این مثال را مطرح می كنیم پس دقت كنید: فرض كنید ادارۀ برق آمده و یك منطقه را سیم كشی كرده ولی به جای اینكه از سیمهای خوب و سالم استفاده كند از سیمهای پوسیده و بعضاً نیم لخت استفاده كرده، آدم عاقل علیه این كار و خیانت این اداره جبهه گرفته و شكایت می كند تا كارش را تصحیح كند.ولی شیعیان ما را دعوت می كنند كه خیر!! بیایید همه با هم این سیمهای نیم لخت را با دست بگیریم تا همه بمیریم كه بتوانیم با این كار آبروی ادارۀ برق را ببریم!!! یعنی انتحار كنیم تا ادارۀ برق را بی آبرو كنیم!

 

شبهه وهابی : رود خانه فرات یک رودخانه دراز است حسینیان میتوانستند در شب عاشورا یا شبهای قبل از ان که آب کم شد تدبیر کنند و  با استفاده از تاریکی شب یواشکی کمی راه بروند و لشکر یزید را  دوربزنند و کمی دورتر از لشکر یزید خود را به نهر عظیم فرات برسانند، یزیدیان که آب فرات را در کوزه نکرده بودند و لشکر حسین از 4 طرف که محاصره نبود به ادعای اینها  فقط راه فرات را از جلو بسته بودند مگر در روزهای قبل  نمیدانستند که برای فردا آب خوردن ندارند!!

 

شبهه وهابی : اگر حسین می دانسته كه كربلا كشتارگاه است چرا خانواده خود را به این كشتارگاه برد؟؟ چرا راضی شد كه فرزند شیرخواره اش در این محل كشته شود؟ به مرگ خودش راضی بود به مرگ فرزند شیرخواره راضی بود دیگر چرا بردارزاده های خود را به كشتن داد؟؟ چرا دیگران را به كشتن داد؟ آیا كافی نبود كه تنها خود شهید شود تا به این طریق یزیدیان رسوا شوند؟؟

 

شبهه وهابی : این داستانها برای به گریه آوردن مردم و  برای هدف شومی، جعل و  ساخته شده اند! آقا مگر میشود از اینهمه زن، یکی هم شیرده نباشد؟ و با شیرش عطش علی اصغر شش ماه  را خاموش نکند؟ یا  آیا یک شتر شیر ده هم همراه  نداشتند پس در طول سفر در راه چی میخوردند؟ از هر طرف که نگاه کنیم داستان لب تشنه حسین و یارانش دروغ است!  و زمین کربلا در جلگه  واقع است، پس  براحتی میتوانستند یک چاه بکنند و به آب برسند.      

 

شبهه وهابیت : حالا بیایید  و  فرضا داستان شیعه را باور کنیم که لشکر سعد بعد از شهید کردن حسین جسد ایشان را زیر سم اسبان کردند و خیمه ها را آتش زدند  خب به آن بچه های گرسنه کی آب دادند؟ شیعه در این باره ساکت است زیرا شیعه فقط میخواهد بی رحمی را نشان دهد,  و بعد  شیعه ها خیلی خوب تشنگی فرزندان حسین و مصایب دیگر  را بتصویر میکشند اما سخنی از  لحظه ای که آنها آب نوشیدند بمیان نمیاورند! چرا؟ یکی بگوید چرا ؟

عزاداري فاطمه‏ سلام الله عليها برای عزای امام حسین

سفارش امام حسین برای گریه بر او

عزاداري امام سجاد برای عزای امام حسین

عزاداري امام صادق برای عزای امام حسین

عزاداري امام رضا برای عزای امام حسین

عزاداري امام زمان برای عزای امام حسین

حتی مسیحی هم برای امام حسین منقلب میشود

حتی وهابیت منصف هم به اشتباهش اعتراف میکند

حتی حيوانات وحشى هم برای امام حسين (ع) گریانند

دوستان عزیز
سلام در اینجا مفصل به اینکه چرا خوشبخت نیستم یا نمیشوم پرداخته شده است.

 

در اینجا به
مطالب زیر پرداخته شده است :

رابطه گناهان
با کم شدن رزق و روزی و بلاها

زیاد شدن
روزی با دعای استغفار حضرت علی

بخشیده شدن
گناهان به وسیله توبه و نماز شب

 

 طراح قالب:

رضا امین زادهPowered By
 

BLOGFA.COM

  

اگر در دسترسی به سایت مشکل دارید، با ثبت نام در خبرنامه به راحتی مطالب سایت را از طریق ایمیل دریافت کنید:

آدرس ایمیل خود را وارد کنید

جواب به شبهات شیعه

نسخه آفلاین سایت اسلام تکس آپدیت گردید. ویرایش سوم

 اردیبهشت 1392


 صفحه اصلی | مقاله ها | سوال ها | ویدئوها | لینک به ما | ما کیستیماستفاده از مطالب سایت با ذکر منبع مجاز می باشد.[email protected] | www.islamtxt.net © 2009-2013

  

اگر در دسترسی به سایت مشکل دارید، با ثبت نام در خبرنامه به راحتی مطالب سایت را از طریق ایمیل دریافت کنید:

آدرس ایمیل خود را وارد کنید

جواب به شبهات شیعه

نسخه آفلاین سایت اسلام تکس آپدیت گردید. ویرایش سوم

 اردیبهشت 1392


با سلام در یکی از سایتهای شیعه سئوال زیر مطرح شده که از دوستان خواهشمندم با پاسخ به آن این شبهه را دفع نمایند.
نقل قول:

می توانید از پنج تا دوازده بشمارید؟

——————————————————————————–

رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از دو یادگار گران بها برای پس از خویش خبر دادند، و کتاب خدا و اهل بیت شان علیهم السلام را به عنوان هدایت گرانی برشمردند که تا قیامت همراه یکدیگر هستند، و اگر از آن دو پیروی شود، گمراهی و ضلالت پدید نخواهد آمد. این مطلب به بیان های مختلف در معتبرترین کتب اهل سنت، نقل شده است. (1) به وضوح آشکار است که طبق این بیان، اگر بین مسلمانان، میان قرآن و اهل بیت پیامبر اکرم صلوات الله علیهم، جدایی افتاد، نتیجه اش گمراهی از راه حق خواهد بود.
از سوی دیگر بنا به نقل صحاح درجه اول اهل سنت، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم برای هدایت امت پس از خویش، نه تنها از وجود امامانی خبر داده اند، بلکه تعداد و وصف آنها را نیز بیان کرده اند. به این حدیث که در بالاترین درجه ی اعتبار نزد اهل سنت قرار دارد، توجه کنید:
دین اسلام تا روز قیامت، همیشه پابرجا بوده و دوازده نفر که از قریش هستند، خلیفه و جانشین من خواهند بود. (2)
نتیجه ای که از دو حدیث صحیح فوق به دست می آید این است که تا روز قیامت قرآن و عترت پیامبر اکرم علیهم السلام برای هدایت مردم همراه یکدیگر هستند و تعداد جانشینان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم تا پایان تاریخ دوازده نفر می باشد.
سوالی که پس از نقل این دو حدیث صحیح در برابر اهل سنت قرار می گیرد، این است؛
در معتبرترین کتب مذهب شما، سخن از دوازده خلیفه ی قریشی رفته است. در نظر شیعه این دوازده نفر کاملا مشخص و معلوم هستند، آیا شما که مدعی پیروی از سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم هستید، می توانید این دوازده نفر را به ما معرفی کنید؟ بر فرض که مبنای شما را در مورد چهار خلیفه ی نخست بپذیریم، خلیفه ی پنجم تا دوازدهم را چه کسانی می دانید؟ در مذهب شما دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم پس از قرآن مجید معتبرترین کتاب ها هستند، آن چه نقل کردیم، براساس گزارش این دو کتاب بود؛ حال بفرمائید آن دوازده نفری که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم به عنوان جانشین خود تعیین کرده اند، چه کسانی هستند؟ آیا امکان دارد به سادگی از کنار موضوع مهم هدایت مسلمانان که متوقف بر همراهی کتاب خدا و عترت پیامبر علیهم السلام است، بگذریم و این دوازده جانشین را نشناسیم؟ لطفا بدون حاشیه رفتن، هشت نام را ذکر کنید، کسانی که خلیفه ی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم هستند و مهم ترین کتب مذهب شما از آنان خبر داده اند.
گرچه یقین داریم اهل سنت پاسخی برای این سوال ندارند و دراین مورد نیز مانند موارد بسیار زیاد دیگر، سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را وانهاده اند، اما این سوال را مطرح کردیم تا برخی از دوستان اهل سنت، تاملی کنند و در اعتقادشان تجدید نظر نمایند. از طرف دیگر دوستان شیعه خرسند باشند که مذهب تشیع، عمل کننده ی واقعی به سنت رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه وآله است.

———————————————† ?————————————-
پی نوشت ها:
1- گوشه ای از منابع اهل سنت در این مورد:
الف- صحیح مسلم، جلد7، باب فضایل علی بن ابیطالب علیه السلام، صفحه 123
ب- صحیح ترمذی، جلد3، باب مناقب اهل بیت النبی علیهم السلام، صفحه 199
2- گوشه ای از منابع اهل سنت در این مورد:
الف- صحیح بخاری، جلد 6، کتاب الاحکام، صفحه 65
ب- صحیح مسلم، جلد 6، کتاب الامارة، صفحه 3-4، باب الناس تبع لقریش، ناشر: دارالفکر، بیروت، لبنان
ج- مسند احمد حنبل، جلد 5، صفحه 89 و 92، ناشر: دار صادر، بیروت، لبنان
د- صحیح ابن حبان، جلد15، صفحه43، ناشر: موسسة الرسالة
هـ- مسند ابی یعلی، جلد 13، صفحه 456، ناشر: دارالمامون للتراث
و- مستدرک حاکم، جلد 4، صفحه 501
ز- صحیح ابی داود، جلد 4، صفحه 106
ح- مسند ابن الجعد، صفحه 390، ناشر: دارالکتب العلمیة، بیروت، لبنان
ط- الاستیعاب، ابن عبدالبر، جلد 2، صفحه 656، ناشر: دارالجیل، بیروت، لبنان

با عرض سلام
سوالی داشتم از برادران اهل سنت که در صورتی که تنها قرآن کافی است و روایات ، حتی روایات و تفاسیر بزرگان اهل تسنن از نظر شما بی ارزش و غیر قابل استناد است ،
معنا و مفهوم اولی الامر در این آیه کیان هستند ؟ آیه :”يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْويلاً (59) نساء” اگر تنها اطاعت از خدا و رسول خدا و قرآن برای ما کافی است چرا در قرانی که خدا خود آنرا حفظ کرده بعد از اطاعت رسول خدا اولی الامر آمده ؟ مصداق اولی الامر کیانند ولطفا لطفا لطفا نظر شخصی خود را اعلام نکنید حرف همیشه با سند ارزشمند است .
جناب محترمی که می فرمایید :” این روایتهای مختلف در متن و سند هرگز ارزش مطالعه هم ندارد چه رسد به اینکه دین بر اساسش بنیان نهیم!” حاشا به شما، امیدوار بودم که با مطالعه بیشتر و دقیقتر نسبت به کتب خودتان کتب بزرگان اهل سنت در اینجا پاسخگو باشید . شاید بد نباشد هر زمان که وقت بود یک نگاهی به کتب مفسران و راویان و نویسندگان خود بیاندازید . برای شما که اینقدر راسخ هستید فرقی نخواهد داشت اگر کتبی همچون صحاح سته را ورق بزنید یا چیزی نخواهید یافت و همه حرف ها را گزافه خواهید یافت یا اینکه شاید مطالب جدبدی به چشمتان بخورد . من اگر باشم اتفاقا از کتب بزرگان دین خودم و البته از حق( و با تحقیق ) دفاع میکنم تا دین خودم را مستحکم گردانم . کسی که تازه حرف های شما را در مورد رد کتب نویسندگان جدا بزرگ خودتان بشنود قطعا با خود می گوید این چه دینی است که اهلش اینگونه در باره بزرگانش سخن می گویند ….
با تشکر

بسم الله :با سلام (بر فرض ما مسلمین قبول کر دیم که اینچنین است که دین ما بر مبنا یی اما مت و……)میباشد حلا نکته اینجاست ؟مکر امامت و ولا یتی که منکر بودنش =با کفر وارتداد میبا شد ؟از اثا ثیا ت است یا فروعیا ت که مثلما طبق تعریف فوق (از اصلیترین ثوابت واثا ثیا واصل ورکن دین میبا شد ؟ومنکرینش منکر رسا لت رسول اکرم میباشد ):اکر بزیرفتیم که چنین است با یید خود به خود طبق قا عده قرانی ومنطی وعقلی اینرا بدانیم که حجیت این امر هنکا می مشروعیت می یاید که1- بر اساس نص سریح نه از جا نب رسول بلکه از جانب خودا وند حکیم ؟ موجود باشد.2- واین نص لازم واین حجت سر یح وروشن با شد واز ایات محکم نه از متشا بهات تا مجال حجیت را دارا باشد 3- وطبق قا عده اللهی که بر اساس عدل و یسر وغیر ا ز عسر وسختیست نمی با یستی اینچنین که امروز استنا داتی وهمی وخیا لی که خود قرا ن اشاریی به ان داشته که میفر مایید .که سانی که مرض در قلبها یشان جاریست از متشا بها ت بیروی که کرده وبهر ه برداریهایی سوای را انجام می دهند ؟؟/ ونتیجه ای که کر فته میشود این است که ک 1این امر اصلا مترح نبوده چون به شیوه سریح وروشن ومحکم قرا نی موجودیتی ندارد که لازم به ز کر میبا شد اصول وعقید هاسلامی کا ملا در قران موجود میبا شد واسا سیا ت امر ونهی وبند وعبر تهایی فروانی به شیوه کامل و روشن تسریح شده است ولی بر امر اینچنین مهمی ما با ید از متشا بهات که منهج ضلالت ااست بیروکنیم که هما نا بیروی کرده ایم ؟؟//( وابتغا ا الفتنه و….وابتغاا تا ویله…..؟)2-ومثلم است که تا روز حجت الوداع فرا رسید چه از یتها چه وچه رنجها که نکشیدن مسلما نان صدر اسلام وشهدایی کرانقدریرا تقدیم اسلام کردند برایی کامه الله هی العلیا وهمه تلاش برای بیروزی حق بر با طل بود ولی به هنکام وفات رسول ص این باطل بود که به بیروزی نزدیک میشود ؟؟؟؟/بس کجا ییند مجا هیدین سا بفون اولین من امهاجر والانصار که اکر این نصریه درست باشد هرکه طا بع و .التبعهم با الحسان با شد مرتد است چون ؟؟؟؟؟؟با بیرو از کروه ضال ضلا لت ببار می ایید بس ؟؟؟؟؟؟ که طبق این معا دله که با ش کر یز ی نیست یا با ید این اصل را رد کرده یا قا یل به ضلالت وتحریف قران شد؟/؟؟/ که سی که یک دروغ را مبنایی خود قرار نهد لاجرم براییی دفاع واثبات دروغ؟؟/بایید999 درغ دیکر را بترا شد که =1000دروغ وبیشتر واینهم هما نا ثمره دوری زقران است که نتیجه اش دور از اصلیات وبیروی از فرعیا ت است ؟که این سنت الله میبا شد تا ما در ا.مایش مخصوص به خود قرار کیریم وبه عبار ت د کر مسول هستیم از ایمان وعقایید مان؟//// اللهم مهدینا علی منهج القران ؟

پس این امور اختلافی نمی تواند از دینی باشد که الله تعالی وعده ی حفظش فرموده است.

امام و تعدادش ربطی به دین ندارد و اهمیتش برای ما بر اساس استطاعت جامعه است و جامعه در حد توانایی بایستی بسوی تعالی و عمل به دستورات خداوند متعال کوشا باشد چه امام عادل باشد چه ظالم بمانند امپراتور مطلقه ی شما !

و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالميــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

اما اموری که تشیع معرفی می کند اثری در کتاب ندارد و چون بی اثر است برایش داستانها می تراشد که حتی بین خود فرق تشیع اختلاف دارد!

آیا رسول خدا برای تعدادی شان 4 امام و برای تعدادی 6 و برای تعدادی 12 امام معرفی کرده بود!؟

نه !

حقیقت این است که رسول چنین نکرد و این پارازیت سازان و راویان دروغین به سبب تشویش در دین اینها را علم کردند.

و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالميــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

خب .

حال به شما خبر دهم كه از نظر و ديدگاه من خداوند امر به حفظ امر دین کرده و این امر را چنین وصف فرموده:

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ﴿9﴾ الحجر

” الذکر ” اوامر و شریعت ثابت و معرفی شده ی خداوند در قرآن وحی شده می باشد و عمل بر اساس این اوامر و شریعت بواسطه ی رسول به نمایش گذاشته شده است.

او نماز را ادا کرد و ملت به او اقتدا نمودند. او حج را ادا کرد و ملت اقتدا نمودند . او انفاق کرد و مردم اقتدا کردند…
این نوع عملکرد بر اساس تشریع قرآنی را ما ” سنت ” می خوانیم در حالیکه تمامی اینها مناسک معرفی شده و محفوظ مانده است و شبهه ای در آن وجود ندارد.

به اقصی نقاط جهان بروید مسلمان بی سواد هم نماز را در 5 وقت می شناسدو می داند نماز با وضو و اتجاه قبله شروع می شود و با ذکر قرآن افتتاح می شود و با رکوع و سجود و خشوع و ذکر خاتمه می یابد. احدی در تعداد حرکات نماز اختلافی ندارد چون اینها همان ” الذکر ” است که بهمراه امر به شریعت محفوظ و باقیست.

وقتی الله تعالی امر به نماز و مداومت بر آن فرماید تجلی عمل بدان در میان مسلمین تا قیام ساعت نشانه ی تقدیر خاص الهیست.

و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالميــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

اهمیت 12 خلیفه چیست؟ تازه آنهم معلوم نیست که بنابه اخبار آن 12 عدد تمام شدند یا بایستی منتظر ماند!

و باز معلوم نیست آن 12 نفر اجماع امت را دارا هستند یا نه!

و باز معلوم نیست دین در عهد آن 12 بر چه حال و روزگار است!

بگذریم که 12 عدد شما نشانه ی بی عزتی و شکست امامان است و حتی به خلافت هم نمی رسند که نامشان بشود خلیفه!

پس این 12 ربطی به شما تشیع ندارد منتها چون اهل سنت حامل حکومت و قدرت بودند پس خودشان صاحب شأن هستند كه به ما خبر دهند قضيه ى اين 12 تا را!

و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالميــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

این پاسخی رو که یکی از علمای شما تو شبکه نور که متعلق به شما برادران اهل سنته داده رو چی میگید.
از دوحال خارج نیست یا میگید ما دروغ میگیم که میتونید به شبکه نور زنگ بزنید یا به سایت این شبکه مراجعه کنید یا اینکه علمای شما از لحاظ علمی از شما پائینتر هستند و از خودشون حرف میزنند؟؟؟؟؟؟؟؟؟ویا شما دارید راه رو اشتباه میرید؟؟
بعضی میپرسند که خلفای 12 گانه قریش که از حضرت رسول (ص)نقل شده چه کسانی هستند؟جواب به شبهات شیعه

پاسخ: در پاسخ این سئوال علمای اهل سنت نام خلفلای پیغمبر از قریش را اینگونه آورده اند:
1- ابوبکر!
2-عمر!
3-عثمان!
4-علی(ع)
5- معاویه!!؟
6_یزید!!؟!!!!!!!
7-عمرابن عبدالعزیز؟!!
8-هارون الرشید!!!؟؟
وتعدادی دیگر؟؟؟؟؟

پس لطفا از این به بعد خود را اهل کتاب بنامید نه اهل سنت،میشه بفرمائید در کجای قرآن آمده که در روز چند رکعت نماز بخوانیم و چگونه؟؟؟؟؟؟؟؟/
اینکه قرآن بر صدر تمام سخنان است صحیح ولی برای تکمیل دین آیا دیگر نیازی به راهنما و احادیث نیست
پس شما هم از این به بعد صحاح سته را بدریا بریزید چون دیگر اعتبار ندارد.
برادر من کمی آگاهانه تر بر خورد کنیم تا در ضلالت از دنیا نرویم
لطفا شما هم سری به سایت ما بزنید:www.nooreaseman.com

آقای حمزه

به وبلاگ معنای توحید تشریف بیاورید تا بدانید برای ما سخنی بر سخن الله سبحانه و تعالی ارجحیت ندارد.

http://tauheed.blogfa.com/

و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالميــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

یکمی انصاف داشته باشید
چطور جاهایی که بنفع شماست صحاح سته برادر قرآنه و هر چی توش نوشته شده صحیحه ولی به اینجا که رسید بیخود گفته،پس یا خودتون اهل سنت ننامید یا یکم وجدان داشته باشید ،اگه اینجوریه تمام صحاح سته شما کتاب افسا نه هاست

اما سخن آفریدگار حتی ساخته ی زبان رسولش هم نیست بلکه سخن نازل شده از کتاب مکنون در لوح محفوظ در همان مکان طاهری که جز مطهرین بدان دست ندارند.
و چون کسی به سخنان آفریدگار دست ندارد پس تغییر و اختلاف از آن دور است.

و این است رمز محفوظ ماندنش چون اساس شریعت و دین است.

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ﴿77﴾ فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ ﴿78﴾ لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿79﴾ تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ﴿80﴾ الواقعة

و اگر قرار بود روایتهای خلایق از ضرورتهای دین باشد می بایست توسط خدا و رسول ثابت و بی تغییر می ماند بمانند قرآن.

در گذشته های دور نه امامان کتابی بدست خود نوشتند که اکنون دست خطشان را سند قرار دهند بلکه هزاران افراد با مدعیان شاگردی شان دست به نگارش زدند و این نوشته ها حاجت به بررسی و تحقیق داشته و دارد.

حداکثر فایده ی روایات ای است که تاریخ نگارش خودنویسنده مورد بررسی واقع شود نه اینکه نسبتش 100% به خدا و رسول داده شود.

و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالميــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

این روایتهای مختلف در متن و سند هرگز ارزش مطالعه هم ندارد چه رسد به اینکه دین بر اساسش بنیان نهیم!

خداوند متعال زیباترین وصف بر سخنان مشبوه و دروغین مدعیان را برایمان آورده است که ” اختلاف ” است. شما هر روایتی را ببینید می بینید با روایت همسایه اش اختلافات بسیاری دارد!

أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ (( فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا )) ﴿82﴾ النساء

بله گرامی

اگر به قرآن آفریدگار رجوع کنی اختلافی نخواهی دید چون سخنگو یکیست نه دوتا.

اما به روایات مراجعه می کنی هرکدام آهنگ و نوایی. و بزرگترین عیب روایت هم این است که یک شخص می گوید و بعد از او هزاران گوش و زبان ناقل آن شخص می شوند! و آن شخص گویی تنها فرد مجلس بوده و جز او کسی دیگر نبوده و پیامبر در گوشش ابلاغ رسالت کرده!

درحالیکه رسالت امریست علنی و کتمان نمی شود که یک شخص قصه سرایی کند.

یک کلاغ و صد کلاغ خبرهای دروغ آنچنان منتشر شده که عقلها را تعطیل و تسلیم نموده و مراجع و عمامه ها بوسیله اش امرار معاش می کنند!

و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالميــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

دوست عزیز

امری که برای تشیع اصل دین است ذره ای برای خداوند متعال ارزش نداشته بلکه ربطی به دین و تشریع ندارد و دین بدون آن کامل و پایدار است.

تازه این چه امامتیست که می گویند امام سکوت کرد و 25 سال منتظر ماند!؟
مگر امام وحی دریافت می کرده یا ضمانت داشته که تا 25 سال زنده خواهد ماند تا بداند به حکم می رسد یا نه!؟

تازه اگر به حکم رسیدن مدنظر است پس چرا بقیه ی امامانشان کاری نکردند!؟

این افسانه ها چیزی جز اختراع سوپرمن های مذهبی نیست تا عوامشان را دل خوش کنند که سرانجام سوپرمنشان خواهد آمد و همه ی کارها روبراه خواهد شد!

و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالميــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

سلام

تک تک نوشته هایتان را مروری کردم .

این است رسم و رسوم مذهب گرایی و تقلید کورکورانه و اثراتش.

قرآن را رها کردید و به قول فلان کتاب و فلان راوی ” قرآن گونه ” چسپیده اید!

اگر قرار بود پیامبری جانشین داشته باشد دست خداوند متعال کوتاه نبود که دستورش را به چند عدد راوی بفرستد ! خودش امرش را نازل می فرمود.

خداوند متعال هر پیامبری را با بشارت به پیامبر دیگری می فرستاد بجز پیامبر خاتم النبیین.

این موضوع برای شیعه تفهیم نشده و نمی گذارند تفهیم شود که پیامبر خدا محمد صلی الله علیه و سلم اجازه ی جانشینی ندارد چون خودش آخرین جانشین نبیین بود.

اگر کسی بواسطه ی او معرفی میشد این نمیشد ” امامت یا خلافت ” بلکه میشد ” بشارت به نبوت “.

و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالميــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

مگه جوابی هم دارید که بگید اگه راست میگید از کتب خود ما یا حتی کتب خودتان پاسخ بدهید!!!!!!!!!!!!!!!

و یک شبهه دیگر:
دليل غضب حضرت فاطمه (س) به ابوبكر وعمر همانگونه كه در صحاح سته آمده به چه دليلي بوده زيرا در كتب شما از رسول اكرم (ص) نقل شده كه رضايت و غضب حضرت زهرا(س)مساوي با رضايت و غضب حضرت رسول(ص)و همچنين خداوند متعال ميباشد
صحيح البخاري – البخاري – ج 5 – ص 82
فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت
صحيح مسلم – مسلم النيسابوري – ج 5 – ص 154
فوجدت فاطمة على ابن بكر في ذلك قال فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت
شرح مسلم – النووي – ج 12 – ص 77
فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت
عمدة القاري – العيني – ج 17 – ص 258
فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذالك فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت

با سلام
در این سایت سئوال زیر هم بدون پاسخ مانده که باعث ایجاد تزلزل در من شده خواهشا پاسخی بدهید:
نقل قول:
من مات بغیر امام مات میته الجاهلیه
مسند احمد ج4ص96- دارصادر
مجمع الزوائد ج5 ص218- دارالکتب العلمیه
مسند ابی داود الطیالسی ص259- دارالمعرفه
المعجم الکبیر لطبرانی ج19 ص388- داراحیاء التراث العربی
مسند الشامیین ج2 ص438- موسسه الرساله
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج9ص155- موسسه اسماعیلیان
کنزالعمال ج1 ص103- موسسه الراساله
کنزالعمال ج6 ص65- موسسه الرساله
علل الدار قطنی ج7 ص63- دارطیبه ریاض

در این روایت آمده است کسی که بدون امام از دنیا برود مرگش مانند مرگ جاهلی هست. درسته؟
حالا میشه بگید.
امام زمان حضرت فاطمه زهرا(ع) چه كسي بوده است ؟ زيرا طبق حديثي كه داريد و داريم هر كس امام زمانش را نشناسد واز دنيا برود به مرگ جاهلي مرده است.

 صفحه اصلی | مقاله ها | سوال ها | ویدئوها | لینک به ما | ما کیستیماستفاده از مطالب سایت با ذکر منبع مجاز می باشد.[email protected] | www.islamtxt.net © 2009-2013

عضو مؤسسه موضوع شناسی احکام فقهی با تبیین مسائل حد ترخص و نماز مسافر، اعلام کرد که با هماهنگی پلس راهور تابلوهای حدترخص و مسافت شرعی به تابلوهای رانندگی اضافه می شود.

زیارت اولیا و اهل بیت پیامبر(ص) به‌ویژه ائمه اطهار(ع) مانند حضور در محضر آنان در حیاتشان شمرده می‌شود. منظور از این مسائل این است که زیارت امام حسین(ع) همواره با خطر، سختی و خوف بوده و چندین بار زائران حضرت در کنار قبر مطهرشان کشته، حبس و شکنجه شده و قبور شهدا ویران گردیده است.

همه ی علمای شیعه با استفاده از آیات و روایات و عدم وجود دلیلی بر ممنوعیت و حرمت رانندگی زنان حکم به جواز آن با حفظ حجاب و شئونات اسلامی داده اند.

این‌یک واقعیت است که سفر حج هزینه‌های بسیار سنگینی دارد، و مردم هم حق دارند، باوجود مشکلاتی که مردم داخل کشور با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند، مطالباتی برای اهتمام بیشتر مسئولین به مسائل داخلی کشور داشته باشند. با این وجود چه راهکاری می‌توان پیشنهاد کرد که هم حج تعطیل نشود و هم به نیازمندان کمک شود؟

اهل بیت (ع) افزون بر مجاری عادی و طبیعی، از دانش لدنّی برخوردارند، دانش آنان حوزه هایی همچون غیب و امور پنهان را در بر می‌گیرد.

جواب به شبهات شیعه

آیا روایتی وجود دارد که بر اساس آن، زنان بی‌حجاب مورد شفاعت اهل‌بیت(ع) قرار نمی‌گیرند؟!

چند وقتی پیش یه بنده خدایی گفتن كه در تلوزیون آقای قرائتی گفتن كه “سلام نكردن به خانمهای جوان از سنت حضرت علی بوده” می خواستم بدونم این قضییه چقدر می تونه حقیقت داشته باشه ؟آیا ما روایت یا حدیث معتبری در موردش داریم؟

یک کارشناس مذهبی گفت: مراجع «سهم امام» را که بخشی از مصارف خمس است در جایی مصرف می کنند که در پیشبرد اسلام موثر باشد و این تصور که تمام «سهم امام» به طلاب اختصاص می یابد و صرف پرداخت شهریه آنان می‌شود اشتباه است، در ضمن «شهریه» نیز تنها به طلبه هایی داده می شود که نیازمند آن مال باشند.

عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) به تشریح برخی از ابعاد مهم در زندگی امام حسن مجتبی(ع) پرداخت و تأکید کرد: مطلاق تهمت به امام مجتبی(ع) است و آمارهای ارائه شده در این زمینه صحت ندارد.

باتوجه به اظهارات برخی از سلبریتی‌ها در فضای مجازی نسبت به موضوع ذبح قربانی در روز عید قربان و منع این حرکت و تشویق مردم به درختکاری؛ شبستان به سراغ یک کارشناس دینی رفته تا این موضوع را از منظر دین بررسی کند.

این مسئله از مسائل اختلافی در تاریخ است از جمله اینکه امام علی(علیه السلام) اورا به تزویج عمر در آورد یا عباس عموی پیامبر انجام گرفت-از روی تهدید بود یا نه-فرزندی به نام زید داشت یا قبل از عروسی مرد-زید و مادرش در یک روز کشته شد یا مادرش بعد از او مرد.

سلّمنا که این ازدواج صورت گرفت آیا بعد از یورش به خانه وحی و هتک حرمت و کتک زدن دختر پیامبر باز هم رابطه ها خوب بوده هرگز.

اصلا بسیاری از تاریخ دانان این واقعه را از روی تهدید میدانستند.

آن را خلاصه کردم و به صاحبش برگرداندم. چند روز بعدش کتاب دیگری دیدم که پاسخ به این سوالات داده بود و همه آن منطقی بود.

کتابی که از عربستان آمده بود اسمش این بود:سوالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد! و نویسنده آن سلیمان بن صالح الخراشی است که ریختن خون شیعه را واجب میداند ولی با این حال این سوالات را میدهد تا شاید شایدددد جوانی به راه راست هدایت شود! سوالی از وهابیون داریم آیا شما با یک کافر و کمونیست هم چنین میکنید؟! آیا دین پیامبر مسلمان کشی بود؟! آیا اگر کفار و منافقین این فتواهای بیجا را بشنوند از اسلام دوری نمی کنند؟!شیخ بن باز جواب به شبهات شیعه

جوابیه این کتاب موهن کتابی است با نام:پاسخ جوان شیعی به پرسش های وهابیان. در این کتاب به چند نکته اشاره شده است:

۱: آن شخصی که کتاب را نوشته بعضی سوالات را چندین بار تکرار کرده برای اینکه تعدادشان زیاد شود.

۲:بعضی سوالات با هم تناقض دارند مثلا در یک سوال میگوید همه با ابوبکر بیعت کردند و هیچ مخالفتی در کار نبود و در سوالی دیگر میگوید انصار با ابوبکر مخالفت کردند و با سعد بن عباده رفتند و علی(علیه السلام) نه با اینها بود ونه با آنها.

۳:برخی پرسش ها برداشت غلط از عبارات عالمان است.

۴:درباره حضرت مهدی(عج) گویی سوال میکند که وجود ندارد حال آنکه وجود آن حضرت مورد اتفاق فریقین است.

اما سوالاتی که شده کم کمک بیان کرده و پاسخ آنها را میدهیم.

انگار همین دیروز بود که تو اخبار اعلام کرد مخالفان بشار اسد و دولت سوریه به شهر هایی از سوریه حمله کردند و آنها را گرفتند.

بیایید چند روزبعد که خبردار شدیم مردم بی دفاع سوریه که غالبا شیعه اند زیر آتش مخالفان که سلفی و وهابی اند شهید میشوند و جنازه هایشان را مثله کرده یا میسوزانند یا همینطور رها میکنند.

بیایید اینطرف تر که فهمیدیم دست از پا درازتر تهدید به تخریب حرم مطهر حضرت زینب و رقیه(سلام الله علیهما) کرده اند.

در همین حین بود که کمک های آل سعود و آل خلیفه و آمریکا به مخالفان می رسید.

وای عجب روزی بود!!!وقتی که فهمیدیم به حرم و جسد صحابی بزرگ حجربن عدی (رضی الله عنه) بی احترامی کرده و جنازه را جابجا کردند.

فردای همان روز باخبر شدیم که به حرم جعفر طیار(رضی الله عنه) برادر امام علی و پسر عموی پیامبر(علیهما السلام) حمله کردند و آتش سوزی به راه انداختند.

وتا به امروز چه کارها که نکردند…..

مثلا حمله به شیخ حسن شحاطه که عالم حنبلی بوده سپس به مذهب تشیع گرویده بود و شهیدش کردند.

طرز شهادت او با تفنگ و سلاح گرم نبوده بلکه با مشت ولگد و چوب و سلاح سرد بوذ!

گناه این عالم چه بود جز تشیع؟

جالب اینجاست که این عمل بعد از سخنرانی مرسی در اخوان المسلمین انجام گرفته.

البته دیدید که مرسی هم به سزای عمل خودش رسید و زندانی شده اما آن کسی که به جای او آمده یک نفر بدتر از مرسی و به قول معروف سگ زرد برادر شغاله!

آیا شیعیان کافرند؟

آیا شیعیان علی پرستند؟ آیا مشرکند؟ آیا مهر را می پرستند؟ آیا …..؟؟؟!!!

هرگز!!!! بلکه آنها یک قبله و خدا و پیامبر و قرآن دارند و با یکدیگر فرقی ندارند.

پس مشکل وهابیون چیست که شیعیان را مشرک و کافر و نجس و رافضی می دانند ولی آمریکای منافق صفت و اسراییل غاصب و دیگر کشورهایی که همه از رفیقان عربستان اند را اینگونه نمی دانند؟!!!

فقط این را میتوانم بگویم که ای وهابیون ما شیعیان مثل شما هستیم در دین محمد(صلی الله علیه وآله) و کشتن کسانی که لا اله الا الله محمدا رسول الله میگویند جایز نیست اگر چه از روی ظاهر اسلام داشته باشد چنانکه پیامبر فرمودند:خون کسی که لا اله الا الله می گوید محترم است و کافرین را تا وقتی که لا اله الا الله نمی گویند بکشید(مسند احمد بن حنبل ج۱ ص۱۱-صحیح مسلم ج۷ ص۱۲۱-صحیح بخاری ج۲ ص۱۰۸-تفسیر الکبیر ج۱۱ ص۳-علل دارقطنی ج۵ ص۲۹۰-تاریخ مدینه دمشق ج۲۴ ص ۲۰۵) و مثل این روایت که اگر سرنیزه روی گلوی کافر گذاشتید و مسلمان شد او را نکشید!

((نصر من الله و فتح قریب))

((الیس الصبح بقریب))

والسلام علی من اتبع الهدی.

                       بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از مدتی وقفه دوباره وبلاگ را به کار می اندازم امید وارم بتوانم به سوالات شما جوانان و نوجوانان پاسخگو باشم.

جایتان خالی مشهد زیارت امام رضا(علیه السلام) بودم. آنجا یک نفر وهابی دیدم که به تازگی به مذهب تشیع گرویده بود.به او به خاطر این انتخاب و در واقع انتخاب کردن بهشت تبریک گفتم.

و این جریان شیعه شدن او:

او از طرف عربستان و وهابیت به جاسوسی اینجا آمده بود که مردم چگونه به دور ضریح مطهر میگردندو فیلم بگیرد و …

به حرم رفته و کار خود را انجام داده و برگشت از سمت صحن جامع رضوی و از سمت راست بیرون آمد از کنار بازار غدیر که می گذشت جلساتی در آنجا برای کودکان برگزار میشد و جمعی از روحانیون آنجا بودند پس پیش آنها رفت و در ذهن گفت بروم و مناظره ای بکنم.

پیش یکی از روحانیون رفت و گفت من آماده مناظره با شما هستم یک نفر که آماده است را معرفی کنید تا با او مناظره کنم پس چند نفر اعلام آمادگی کردند(تعجب کرده بود که چگونه بدون مطالعه آماده مناظره بودند).

پس مناظره را بعد از نماز عشا شروع کرد و خدارا شکر تا قبل از اذان صبح مذهب تشیع را انتخاب کرد.جواب به شبهات شیعه

سوال: اگر مساله خویشاوندی است پس علی(علیه السلام) که داماد و پسر عمو و جزو اهل بیت او بوده چطور سزاوار امامت بلافاصل نیست ناگفته نماند که امام علی (علیه السلام) نفس پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز هست(خدا در جریان مباهله می فرماید:قل تعالوا ابنائنا و ابنائکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل…آل عمران ۶۱- در روایات آمده که این آیه در حق اهل بیت نازل شده پس مقصود از انفس فقط علی بن ابی طالب(علیه السلام) است-مستدرک حاکم ج۳ ص۱۵۰-صحیح مسلم ج۴ ص ۱۸۸۳-ترمذی ج۴ ص۲۹۳-مسند احمد بن حنبل ج۳ ص۹۷- تفسیر طبری ج۳ ص۲۹۹- تفسیر قرطبی ج۴ ص۱۰۴).

اما سومین علت آن مصاحبت ابوبکر با پیامبر(صلی الله علیه وآله) در غار است:

ذهبی در تاریخ الاسلام آورده که آیه ۴۰ توبه منظور از ثانی اثنین ابوبکر است.

عایشه گوید هیچ آیه ای در حق ما نازل نشده(بخاری ج۶ ص۴۳-تاریخ ابن اثیر ج۳ ۱۹۹-البدایه و النهایه ج۸ ص۹۶).

گفته شده آن شخص با پیامبر بوده عبد الله بن اریقط بن بکر راهنمای پیامبر بود ولی اسم او تغییر داده شده(مختصر تاریخ مدینه دمشق ج۱۳ ص۳۵- برای اطلاعات بیشتر به کتاب ((صاحب الغار ابوبکر ام رجل آخر)) تالیف حجت الاسلام نجاح الطائی مراجعه کنید.)

به فرض آن شخص ابوبکر بوده:

۱:اگر این دلیل است پس امام علی (علیه السلام) به خاطر نزول آیات بیشتری از قبیل مباهله تطهیر و مودت حق امامت داشت؟

۲:اگر صرف مصاحبت فضیلت است پس آن دو همراه زندان با حضرت یوسف(علیه السلام) هم دارای فضیلت بسیار بودند؟

۳:اگر این دلیل بر ارجحیت است پس چرا ابوبکر محزون بوده و آیه صریحا می گوید لاتحزن؟

۴:اگر حزن ابوبکر صحیح بوده گس چرا پیامبر نهی کردند و اگر صحیح نیست پس چه فضیلتی دارد؟

۵:انزال سکینه در ادامه آیه برای پیامبر است چون پیامبر هم مسلمان است و تا پیامبر است انزال سکینه بر ابوبکر نیست پس طبق آیات دیگر قرآن که سکینه بر قلب مومنان نازل می شود پس ابوبکر مومن نیست؟

۱:نماز خواندن ابوبکر به جای پیامبر:

در روایات آمده که پیامبر ابوبکر را فرستادند تا به جای ایشان نماز بخواند و مثلا آمده که پیامبر وقتی به مسجد آمدند دیدند که ابوبکر نماز میخواند دستور دادند که همانجا بماند و خود ایشان به او اقتدا کردند.

سوالات:

۱:اگر پیامبر دستور داده اند که ابوبکر نماز بخواند پس چرا خود به نماز رفتند و به خود زحمت داده اند؟

۲:اگر حضور پیامبر دلیل بر تایید ابوبکر است پس چرا در بعضی روایات آمده که پیامبر ابوبکر را کنار زده و خود به نماز ایستادند(تاریخ طبری ج۲ ص۲۳۰)؟

۳:چرا معلوم نیست که نماز صبح است یا ظهر یا عشا؟ این نشان از اضطراب در روایات است و همین روایات را باطل می کند.

۴: اگر این روایت دلالت بر اولویت ابوبکر میکند پس چرا مهاجرین یا انصار یا خود ابوبکر به آن استناد نکردند؟

۵:چرا عبد الرحمن بن عوف خلیفه نشد در حالی که پیامبر درباره او فرمودند((صلوا خلفه))(مغازی واقدی ج۳ ص۱۰۱۲-تهذیب الکمال ج۱۴ ص۱۲۲)؟

۶:آیا این نماز میتواند به جای آنهمه نصوص روایات برای امام علی(علیه السلام) را بگیرد؟

۷:پیامبر فرمودند همه در جیش اسامه بروند(تاریخ طبری ج۳ ص۱۸۶-کامل ابن اثیر ج۲ ص۳۳۴) خدا لعنت کند هرکه به جیش اسامه نرود(الملل والنحل ج۱ ۲۳) وتا آ موقع به نظر تاریخ دانان اسمه هنوز برنگشته بود پس اگر این حدیث صحیح باشد پس مشمول لعنت پیامبر میشود و اگر رفته چطور این حدیث صحیح است؟

 

لعنت خدا بر او که جگر خورد بر همسر ابوسفیان که الان از او تقلید کرده و اوج حیوانیت خود را نشان می دهد.

فیلمی در اینترنت پخش شد که نشان می دهد یکی از روسای تروریست های سوری که از همان تکفیری های وحشی است که به مرده و زنده و زن وبچه و کوچک و بزرگ رحمی ندارند و از حیوانها هم وحشی تر هستند سینه ی یک سرباز را با چاقو شکافته و قلب اورا  بیرون کشیده و پس از تهدید بچه گانه خود که میگوید ((من قلب همه ی طرفداران اسد را میخورم)) قلب اورا مانند هند جگرخوار میخورد!

اگر آن زن وحشی این کار را نمیکرد الآن این مرد این کار وحشیانه را نمیکرد.

براي دیدن فیلم به این آدرس مراجعه کنید فقط کسانی که تحمل دیدن ندارند نبینند:

تروريست-سوري-پس-از-قتل-سرباز-سوري-قلب-او-را-خورد-فيلم/www.yjc.ir/fa/news/4380253.

((لعنة الله علي آكلة الاكباد))

عدی در زمان پیامبر بعد از جنگی که رخ داد و خواهر او اسیر شد بعد از آزادی خواهرش توسط پیامبر خواهرش از پیامبر تعریف کرده و از اخلاقیات ایشان گفت بعد از او درخواست کرد که پیش پیامبر برود و اسلام بیاورد و او هم همین کار را کرد.

عدی از صحابی خاص شد همچنین فرزند او حجر از صحابه یا تابعین به شمار می آید که بعد از رحلت پیغمبر از یاران حضرت علی(علیه السلام) بود و درباره شهادت او دو قول است یکی در زمان خود حضرت علی(علیه السلام) شهید شد توسط معاویه و قول دیگر آنکه بعد از شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) به شهادت رسید.

جالب اینجاست که بدانید که قبلا روی قبر او نوشته شده بود اینجا قبر صحابی پیامبر حجر بن عدی (رضی الله عنه) و قاتل او صحابی بزرگ معاویه(رضی الله عنه) بوده است!!!!

سلفی های بی عقل و خرد که کمترین احترام را حتی برای صحابه قائل نیستند و مگر تعصباتی بی جا درباره خلفا(ابوبکر و عمر وعثمان) و یزید و معاویه ندارند جنایتی بی سابقه انجام داده اند و آن نبش قبر این صحابی جلیل القدر است که حتی جنازه ایشان را بیرون آورده و حتی صدای اهل سنت نیز در آمده بود.

سوال اینجاست که این وهابیون و سلفی ها که ادعای طرفداری از قرآن و پیامبر دارند در کجای قرآن وسنت پیامبر نوشته شده نبش قبر جایز است؟! ای وهابیت جنایتکار شما حد اقل بیانیه دهید و از این افراد بیزاری جویید والا لعنت خدا بر شما و آأ سعود که از شما بی خردان دفاع میکند.

حرم حجر قبل از خرابی:

تصاویری منتشر شده که نشان می دهد بدن سالم بوده اما به طور قظعی معلوم نیست او باشد چون گفته شده بدن او بی سر بوده و هنگام شهادت گردن او را زدند:

        

 

 البته گفته شده عامل که دور سر او خط کشیده شده دستگیر شده ولی این هم احتمال عدم آن میرود چون به عکس نگاه کنید:

این وهابیون تروریست تنها به این اکتفا نکرده و به حرم جعفر طیار نیز حمله کرده و آنجا را به آتش کشیده اند:

از آنها که به اصطلاح حامی قوانین بشریت اند تقاضا داریم که به اینها رسیدگی کنند دیگر خون شیعیان به جوش آمده و جمله ای معروف بر سر زبان ها جاری است:

نصر من الله و فتح قریب          و بشر الصابرین.

گفتنی است که این بی سر پاها قبلا به حرم حضرت زینب جسارت کرده بودند و الان حرم حضرت رقیه را محاصره کردند   لعنت خدا بر آنان!

در پایان این جمله دردناک را بگویم:

یا حجر بن عدی تازه فهمیدیم حکمت قبر پنهان فاطمه(علیها سلام) را…..!!!!!!!

این مذهب به امام ابوحنیفه نعمان بن ثابت بن زوطی منسوب است. او اهل کابل یا نسا بود. او در سال ۸۰ به دنیا آمد و سال ۱۵۰ در بغداد درگذشت.

مذهب مالکی:

این مذهب به مالک بن انس بن ابی عامر اصبحی منسوب است. او در سال ۹۳ در مدینه به دنیا آمد و سال ۱۷۹ در گذشت. او از یاران ابوحنیفه دفاع میکرد.

مذهب شافعی:

این مذهب به محمد بن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافع بن سائب بن عبید بن عبد یزید بن هاشم بن مطلب منسوب است.او در سال ۱۹۵۰ به دنیا آمد و سال ۱۹۸ از دنیا رفت.

مذهب حنبلی:

این مذهب به احمد بن محمد بن حنبل بن هلال منسوب است. او در سال ۱۶۴ به دنیا آمد و سال ۲۴۱ از دنیا رفت.

طرح شبهه

عبد الرحمن دمشقيه، نويسنده معاصر وهّابى، در مقاله‌اش با عنوان «قصة حرق عمر رضي الله عنه لبيت فاطمة رضي الله عنها» كه در سايت «فيصل نور» آمده، در باره روايت إبن أبي‌شيبه مى‌نويسد:

1. وددت أني لم أحرق بيت فاطمة… (قول أبي بكر). فيه عُلْوان بن داود البجلي (لسان الميزان، ج4، ص218، ترجمه رقم 1357- 5708 و ميزان الاعتدال، ج3، ص108، ترجمه رقم 5763) قال البخاري وأبو سعيد بن يونس وابن حجر والذهبي «منكر الحديث» وقال العُقيلي (الضعفاء للعُقيلي، ج3، ص420).

در روايت ابوبكر، نام داوود بن عُلْوان بَجَلِى وجود دارد كه بخارى، ابوسعيد بن يونس،‌ ابن حجر و عقيلى وى را منكر الحديث مى‌دانند.

اصل روايت در منابع اهل سنت

ابن زنجويه در الأموال، ابن قتيبه دينورى در الإمامة والسياسة، طبرى در تاريخش، ابن عبد ربه در العقد الفريد، مسعودى در مروج الذهب، طبرانى در المعجم الكبير، مقدسى در الأحاديث المختاره، شمس الدين ذهبى در تاريخ الإسلام و… داستان اعتراف ابوبكر را با اندك اختلافى نقل كرده‌اند كه متن آن را از كتاب الأموال ابن زنجويه،‌ از دانشمندان قرن سوم اهل سنّت نقل مى‌كنيم:

أنا حميد أنا عثمان بن صالح، حدثني الليث بن سعد بن عبد الرحمن الفهمي، حدثني علوان، عن صالح بن كيسان، عن حميد بن عبد الرحمن بن عوف، أن أباه عبد الرحمن بن عوف، دخل على أبي بكر الصديق رحمة الله عليه في مرضه الذي قبض فيه … فقال [أبو بكر] : « أجل إني لا آسى من الدنيا إلا على ثَلاثٍ فَعَلْتُهُنَّ وَدِدْتُ أَنِّي تَرَكْتُهُنَّ، وثلاث تركتهن وددت أني فعلتهن، وثلاث وددت أني سألت عنهن رسول الله (ص)، أما اللاتي وددت أني تركتهن، فوددت أني لم أَكُنْ كَشَفْتُ بيتَ فاطِمَةَ عن شيء، وإن كانوا قد أَغْلَقُوا على الحرب… .

عبد الرحمن بن عوف به هنگام بيمارى ابوبكر به ديدارش رفت و پس از سلام و احوال‌پرسى، با او گفت و گوى كوتاهى داشت. ابوبكر به او چنين گفت:

من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام داده‌ام تأسف مى‌خورم ، دوست داشتم كه مرتكب نشده بودم ، يكي از آن‌ها هجوم به خانه فاطمه زهرا بود ، دوست داشتم خانه فاطمه را هتك حرمت نمى‌كردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند… .

الخرساني، أبو أحمد حميد بن مخلد بن قتيبة بن عبد الله المعروف بابن زنجويه (متوفاى251هـ) الأموال، ج 1، ص 387؛

الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 21، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت – 1418هـ – 1997م، با تحقيق شيري، ج1، ص36، و با تحقيق، زيني، ج1، ص24؛

الطبري، محمد بن جرير (متوفاي 310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 353، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج 4، ص 254، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ – 1999م؛

المسعودي، أبو الحسن على بن الحسين بن على (متوفاى346هـ) مروج الذهب، ج 1، ص 290؛

الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج 1، ص 62، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء – الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م؛

العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاي1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج 2، ص 465، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت – 1419هـ- 1998م.

نقد و بررسى شبهه عبد الرحمن دمشقيه

پاسخ اول: نقل روايت با سند‌هاى ديگر

اين روايت با چندين سند نقل شده است كه تنها در يكى از آن‌ها «علوان بن داوود» وجود دارد؛ از جمله شمس الدين ذهبى پس از نقل روايت مى‌گويد:

رواه هكذا وأطول من هذا ابن وهب، عن الليث بن سعد، عن صالح بن كيسان، أخرجه كذلك ابن عائذ.

ابن وهب و نيز ابن عائذ، اين روايت را با تفصيل بيشترى نقل كرده‌اند.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 3، ص 118، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي – لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ – 1987م.

در اين سند هيچ نامى از علوان بن داوود به ميان نيامده و ليث بن سعد به طور مستقيم‌ از صالح بن كيسان روايت را نقل كرده است.

ابن عساكر نيز با اين سند روايت را نقل مى‌كند:

أخبرنا أبو البركات عبد الله بن محمد بن الفضل الفراوي وأم المؤيد نازيين المعروفة بجمعة بنت أبي حرب محمد بن الفضل بن أبي حرب قالا أنا أبو القاسم الفضل بن أبي حرب الجرجاني أنبأ أبو بكر أحمد بن الحسن نا أبو العباس أحمد بن يعقوب نا الحسن بن مكرم بن حسان البزار أبو علي ببغداد حدثني أبو الهيثم خالد بن القاسم قال حدثنا ليث بن سعد عن صالح بن كيسان عن حميد بن عبد الرحمن بن عوف عن أبيه… .

و پس از نقل روايت مى‌گويد:

كذا رواه خالد بن القاسم المدائني عن الليث وأسقط منه علوان بن داود وقد وقع لي عاليا من حديث الليث وفيه ذكر علوان.

مدائنى نيز اين روايت را از ليث نقل كرده و در از آن علوان بن داوود نامى‌نبرده و روايتى كه من از ليث نقل كرده‌ام و علوان در آن وجود دارد، با سلسه سند كوتاه‌ترى نقل شده است.

ابن عساكر الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاي571هـ)،‌ تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 30، ص417 ـ 419، تحقيق محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1995.

بلاذرى در انساب الأشراف همين روايت را با سند ذيل نقل مى‌كند:

حدثني حفص بن عمر، ثنا الهيثم بن عدي عن يونس بن يزيد الأيلي عن الزهري أن عبد الرحمن بن عوف قال: دخلت على أبي بكر في مرضه… .

البلاذري، أحمد بن يحيى بن جابر (متوفاي279هـ) أنساب الأشراف، ج 3، ص 406 ، طبق برنامه الجامع الكبير.

استفاضه و تقويت روايت با سندهاى متعدد

بنابراين، دست كم اين روايت با سه سند گوناگون نقل شده است. حتّى اگر فرض كنيم كه همه اين اسناد مشكل داشته باشند، بازهم نمى‌توانيم از حجيّت آن دست برداريم؛ زيرا بر مبناى قواعد علم رجال اهل سنّت، اگر سند روايت از سه عدد گذشت، حتّى اگر همه آن‌ها ضعيف باشد، يك‌ديگر را تقويت كرده و حجّت مى‌شود؛ چنانچه بدر الدين عينى (متوفاي 855هـ) در عمدة القارى به نقل از محيى الدين نووى مى‌نويسد:

وقال النووي في (شرح المهذب): إن الحديث إذا روي من طرق ومفرداتها ضعاف يحتج به، على أنا نقول: قد شهد لمذهبنا عدة أحاديث من الصحابة بطرق مختلفة كثيرة يقوي بعضها بعضا، وإن كان كل واحد ضعيفا.

نووى در شرح مهذب گفته است: اگر روايتى با سند‌هاى گوناگون نقل شود؛ ولى برخى از راويان آن ضعيف باشند، بازهم به آن احتجاج مى‌شود، افزون بر اين كه ما مى‌گوييم: تعدادى حديث از صحابه و از راه‌هاى گوناگونى نقل شده است كه برخى از آن برخى ديگر را تقويت مى‌كنند؛ اگرچه هريك از آن احاديث ضعيف باشند.

العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 3، ص 307، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.

ابن تيميه حرّانى در مجموع فتاوى مى‌نويسد:

تعدّد الطرق وكثرتها يقوي بعضها بعضا حتى قد يحصل العلم بها ولو كان الناقلون فجّارا فسّاقا فكيف إذا كانوا علماء عدولا ولكن كثر في حديثهم الغلط.

زيادى و تعدد راه‌هاى نقل حديث برخى برخى ديگر را تقويت مى‌كند كه خود زمينه علم به آن را فراهم مى‌كند؛ اگر چه راويان آن فاسق و فاجر باشند؛ حال چگونه خواهد بود حال حديثى كه تمام راويان آن افراد عادلى باشند كه خطا و اشتباه هم در نقلشان فراوان باشد.

ابن تيميه الحراني، أحمد عبد الحليم أبو العباس (متوفاي 728 هـ)، كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية، ج 18، ص 26، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.

هنگامى كه روايتى طرق متعدد داشته باشد و راويان آن همگى فاسق و فاجر باشند، هم‌ديگر را تقويت كرده و حجت مى‌شود، روايت اقرار ابوبكر كه تنها يكى از راويان آن متّهم به «منكر الحديث» بودن شده است، به يقين حجّت خواهد بود.

محمد ناصر البانى در ارواء الغليل پس از نقل طُرُق يك روايت مى‌گويد:

وجملة القول: أن الحديث طرقه كلها لا تخلو من ضعف ولكنه ضعف يسير إذ ليس في شئ منها من اتهم بكذب وإنما العلة الارسال أو سوء الحفظ ومن المقرر في « علم المصطلح » أن الطرق يقوي بعضها بعضا إذا لم يكن فيها متهم.

خلاصه آن كه، تمام سند‌هاى اين حديث بدون ضعف نيست؛ اگر چه ضعف مهمى نيست؛ زيرا كسى كه متهم به دروغ باشد، در طُرُق حديث وجود ندارد و علّت ضعف يا ارسال آن است و يا كم حافظه بودن راوى. از مسائل ثابت شده در علم رجال اين است كه سند هاى متعدد درصورتى كه در سلسله سند فرد متّهمى نباشد، يك‌ديگر را تقويت مى‌كنند.

الباني، محمد ناصر، إرواء الغليل في تخريج أحاديث منار السبيل، ج 1، ص 160، تحقيق: إشراف: زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي – بيروت – لبنان، الطبعة: الثانية، 1405 – 1985 م.

در نتيجه، اين روايات حتّى اگر از نظر سند هم ضعيف باشند‌، بازهم حجّت و قابل استدلال هستند.

پاسخ دوم: شهادت عالمان اهل سنت بر صحت روايت

1. تحسين سعيد بن منصور (متوفاى 227هـ.)

سعيد بن منصور، از بزرگان حديث در قرن سوم هجرى در سنن خود اين روايت را نقل كرده و گفته كه اين روايت «حسن» است.

جلال الدين سيوطى در جامع الأحاديث و مسند فاطمة و متقى هندى در كنز العمّال پس از نقل اين روايت مى‌گويند:

أَبو عبيد في كتاب الأَمْوَالِ، عق وخيثمة بن سليمان الطرابلسي في فضائل الصحابة، طب، كر، ص، وقال: إِنَّه حديث حسن إِلاَّ أَنَّهُ ليس فيه شيءٌ عن النبي.

اين روايت را ابوعبيد در كتاب الأموال، عقيلى، طرابلسى در فضائل الصحابه، طبرانى در معجم الكبير، ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق و سعيد بن منصور در سنن خود نقل كرده‌اند و سعيد بن منصور گفته: اين حديث «حسن» است؛ مگر اين كه در آن سخنى از رسول خدا نيست.

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج 13، ص 101 و ج 17، ص 48؛

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ) مسند فاطمه، ص34 و 35، ناشر: مؤسسة الكتب الثقافية ـ بيروت، الطبعة‌ الأولي.

الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 5، ص 252، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1419هـ – 1998م.

طبق آن چه سيوطى و متّقى هندى در مقدّمه كتابشان گفته‌اند، مقصود از (ص) سعيد بن منصور در سنن او است؛ چنانچه مى‌گويد:

 (ص) لسعيد ابن منصور في سننه.

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الشمائل الشريفة، ج 1، ص 16، تحقيق: حسن بن عبيد باحبيشي، ناشر: دار طائر العلم للنشر والتوزيع؛

القاسمي، محمد جمال الدين (متوفاي1332هـ)، قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث، ج 1، ص 244، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1399هـ – 1979م؛

الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي975هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج 1، ص 15، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولي، 1419هـ – 1998م.

شرح حال سعيد بن منصور

ذهبى در باره او مى‌نويسد:

سعيد بن منصور. ابن شعبة الحافظ الإمام شيخ الحرم… وكان ثقة صادقا من أوعية العلم… وقال أبو حاتم الرازي هو ثقة من المتقنين الأثبات ممن جمع وصنف.

سعيد بن منصور، حافظ و امام و شيخ حرم بود… وى فردى دانشمند، مورد اعتماد و راست‌گو بود، ابوحاتم رازى او را مورد اعتماد و از نويسندگان و مؤلّفان قوى معرّفى كرده است.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 10، ص 586، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

و در تذكرة‌ الحفاظ مى‌گويد:

سعيد بن منصور بن شعبة الحافظ الإمام الحجة… .

سعيد بن منصور، حافظ ، امام و حجت بود.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 416، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى.

اعتراف شخصى مانند سعيد بن منصور در قرن سوم هجرى و تعبير او از اين روايت به «حسن»، نشان‌دهنده اين است كه اين روايت در قرون نخستين اسلامى مطرح و مورد قبول دانشمندان اهل سنت بوده است.

2 . تحسين ضياء المقدسى (متوفاى 643 هـ)

مقدسى حنبلي، از مشاهير قرن هفتم هجرى و از بزرگان علم حديث اهل سنت، اين روايت را «حسن» دانسته، مى‌گويد:

قلت وهذا حديث حسن عن أبي بكر إلا أنه ليس فيه شيء من قول النبي (ص).

اين روايت از ابوبكر «حسن» است؛ گرچه در آن سخنى از رسول خدا (ص) نيست.

المقدسي الحنبلي، أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (متوفاي643هـ)، الأحاديث المختارة، ج 1، ص 90، تحقيق عبد الملك بن عبد الله بن دهيش، ناشر: مكتبة النهضة الحديثة – مكة المكرمة، الطبعة: الأولى، 1410هـ.

شرح حال مقدسى حنبلى

ذهبى در باره او مى‌نويسد:

الضياء الإمام العالم الحافظ الحجة محدث الشام شيخ السنة ضياء الدين أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد… الحنبلي صاحب التصانيف النافعة… وحصل أصولا كثيرة ونسخ وصنف وصحح ولين وجرح وعدل وكان المرجوع إليه في هذا الشأن.

قال تلميذه عمر بن الحاجب: شيخنا أبو عبد الله شيخ وقته ونسيج وحده علما وحفظا وثقة ودينا من العلماء الربانيين وهو أكبر من أن يدل عليه مثلي كان شديد التحري في الرواية مجتهدا في العبادة كثير الذكر منقطعا متواضعا سهل العارية.

رأيت جماعة من المحدثين ذكروه فأطنبوا في حقه ومدحوه بالحفظ والزهد سألت الزكي البرزالي عنه فقال: ثقة جبل حافظ دين قال بن النجار: حافظ متقن حجة عالم بالرجال ورع تقي ما رأيت مثله في نزاهته وعفته وحسن طريقته وقال الشرف بن النابلسي: ما رأيت مثل شيخنا الضياء.

ضياء مقدسى، پيشواى حافظ، دانشمند و محدّث اهل شام، استاد حديث، صاحب آثار مفيد بود… دو بار به اصفهان رفت و از آن جا بهره‌هاى فراوانى برد كه قابل وصف نيست؛ از جمله نسخه‌بردارى تأليف و تصحيح و جرح و تعديل راويان و مصنّفان كه مرجع ديگران نيز بود، از آثار و بركات حضورش در اين شهر بود.

عمر بن حاجب، شاگرد مقدسى در باره وى گفته است: استاد ما ابوعبدالله يگانه روزگار و تنها دانشمند زمانش از نظر عمل و دين بود، مورد اعتماد و از دانشمندان بنام به شمار مى‌رفت، من كوچك‌تر از آن هستم كه در باره او سخن بگويم، او روايت شناس، در راز و نياز با خداوند پرتلاش و از دنيا بريده بود و اهل تواضع و فروتنى بود.

گروهى از محدّثان و راويان را ديدم كه در حقّ وى زياد سخن مى‌گفتند و با الفاظى مانند: حافظ و زاهد او را وصف مى‌كردند، از زكى برزانى در باره وى پرسيدم، گفت: مقدسى مورد اعتماد، حافظ و دين‌دار بود، ابن نجار او را با وصف حافط، حجّت، آگاه به علم رجال، اهل ورع و تقواى كه مانند او نديدم، مى‌ستايد. و شرف نابلسى در حق وى گفته است: مانند استادم ضياء مقدسى كسى را نديدم.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1405، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى.

همين مطالب را ابن رجب حنبلى ، جلال الدين سيوطى و عكرى حنبلى نقل كرده‌اند.

إبن رجب الحنبلي، عبد الرحمن بن أحمد (متوفاي795هـ)، ذيل طبقات الحنابلة، ج 1، ص 279.

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، طبقات الحفاظ، ج 1، ص 497، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ.

العكري الحنبلي، عبد الحي بن أحمد بن محمد (متوفاي1089هـ)، شذرات الذهب في أخبار من ذهب، ج 5، ص 225، تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن كثير – دمشق، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

با تعريف و تمجيدى كه بزرگان اهل سنت از مقدسى كرده‌اند، براى اعتبار روايت كفايت مى‌كند.

پاسخ سوم: صحت سند روايت

در اين بخش ابتدا به بررسى سند روايت پرداخته و سپس سخنان عبد الرحمن دمشقيه و ديگر همفكران او را كه در تضعيف روايت به دليل «منكر الحديث بودن عُلوان» استناد كرده‌اند بررسى و ثابت مى‌كنيم كه اولاً: وثاقت عُلوان ثابت است؛‌ ثانياً: نسبت «منكر الحديث» به وى صحت ندارد؛ ثالثاً: بر فرض صحت اين انتساب، منكر الحديث بودن علوان ضررى به اعتبار روايت وارد نمى‌سازد.

حميد بن مخلد بن قتيبة بن عبد الله الأزدى (متوفاى 248 يا 251هـ)، صاحب كتاب الأموال. ابن حجر در باره او مى‌گويد:

حميد بن مخلد بن قتيبة بن عبد الله الأزدي أبو أحمد بن زنجويه وهو لقب أبيه ثقة ثبت له تصانيف.

العسقلاني، ابن حجر، تقريب التهذيب، ج 1، ص 182، رقم: 1558.

عثمان بن صالح بن صفوان السهمى (متوفاى 219هـ)، از روات بخارى، نسائى و ابن ماجه.

عثمان بن صالح بن صفوان السهمي مولاهم أبو يحيى المصري صدوق.

العسقلاني، ابن حجر، تقريب التهذيب، ج 1، ص 384، رقم4480.

الليث بن سعد بن عبد الرحمن الفهمي (متوفاى175هـ) ، از روات بخارى ، مسلم و …

الليث بن سعد بن عبد الرحمن الفهمي أبو الحارث المصري ثقة ثبت فقيه إمام مشهور.

العسقلاني، ابن حجر، تقريب التهذيب، ج 1، ص 464، رقم: 5684.

علوان بن داوود ، به صورت تفصيلى بررسى خواهد شد

صالح بن كيسان (متوفاى بعد از 130 يا 140 هـ) ، از روات صحيح بخارى ، مسلم و…

صالح بن كيسان المدني أبو محمد أو أبو الحارث مؤدب ولد عمر بن عبد العزيز ثقة ثبت فقيه.

العسقلاني، ابن حجر، تقريب التهذيب، ج 1، ص 273، رقم: 2884.

حميد بن عبد الرحمن بن عوف (متوفاى 105هـ)، از روايت صحيح بخاري و مسلم.

حميد بن عبد الرحمن بن عوف الزهري المدني ثقة.

العسقلاني، ابن حجر، تقريب التهذيب، ج 1، ص 182، رقم: 1552.

عبد الرحمن بن عوف. صحابي

آيا عُلْوَانَ بن داوود، منكر الحديث است؟

تنها اشكال سندى كه به اين روايت وارد كرده‌اند،‌ اين است كه علوان بن داوود، منكر الحديث است. ذهبى و ابن حجر عسقلانى پس از نقل روايت اقرار ابوبكر مى‌گويند:

قال البخاري: عُلْوَانُ بن دَاوُد، ويقال ابن صالح. منكر الحديث.

بخارى گفته: علوان بن داوود منكر الحديث است.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 5، ص 135، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م؛

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ) لسان الميزان، ج 4، ص 189، تحقيق: دائرة المعرف النظامية – الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.

اين سخن اشكالات متعددى دارد كه به آن‌ها مى‌پردازيم.

1. توثيق عُلوان توسط ابن حبان

ابن حبّان ، از دانشمندان مشهور علم رجال اهل سنت، علوان بن داوود را در كتاب «الثقات» ذكر كرده است :

عُلْوان بن داود البِجِلّي من أهل الكوفة يروي عن مالك بن مِغْوَل روى عنه عمر بن عثمان الحِمْصي.

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم (متوفاي354 هـ)، الثقات، ج 8، ص 526، رقم: 14829، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولى، 1395هـ – 1975م.

و اين دليل بر وثاقت او است

آيا ابن حبان تساهل در توثيق داشت؟

ممكن است كسى اشكال كند كه ابن حبان از متساهلين بوده است يعنى دقت لازم را در توثيق راويان به خرج نداده و به آسانى نسبت به توثيق آنان نظر مى‌داده.

با توجه به قرائن و شواهد موجود، چنين مطلبى صحّت ندارد و بلكه بزرگان اهل سنت، عكس آن را قائل هستند و او را سخت‌گير در امور وثاقت مى‌دانند.

الف: توثيقات ابن حبان مورد تأييد مزى و ابن حجر است

شعيب ارنؤوط، محقق كتاب صحيح ابن حبان پس از نقل كلام ذهبى در اقسام عالمان رجال مى‌نويسد‌:

من هنا برزت أهمية توثيق ابن حبان، ولأهميتها فقد اعتمد الحافظ المزي على كتاب «الثقات» له، والتزم في «تهذيب الكمال» إذا كان الراوي ممن له ذكر في «الثقات» أن يقول: ذكره ابن حبان في «الثقات».

وتابعه الحافظ ابن حجر في «تهذيب التهذيب». ولكن بعضهم، مع هذا، نسب ابن حبان إلى التساهل، فقال: وهو واسع الخطو في باب التوثيق، يوثّق كثيراً ممن يستحق الجرح.

 به همين جهت توثيقات ابن حبان اهميتش را نشان مى‌دهد، حافظ مزى بر كتاب ثقات او اعتماد كرده است و بناى او در كتاب تهذيب الكمال اين است كه اگر يك راوى نامش در كتاب ثقات ابن حبان ذكر شده باشد، به همين خاطر او را  توثيق مى‌كند.

ابن حجر در تهذيب التهذيب از مزى پيروى كرده و همين اعتقاد را دارد؛‌ ولى برخى ابن حبان را به سهل انگارى نسبت داده و گفته‌اند: ابن حبان در توثيقاتش وسعت نظر دارد؛ زيرا افراد زيادى را توثيق كرده است كه استحقاق جرح و ذم را دارند.

رك: مقدمة ابن الصلاح، ص22، طبعة الدكتور نور الدين عتر .

ب: ذهبى، ابن حبان را سرچشمه شناخت ثقات مى‌داند

ذهبى در كتاب الموقظة مى‌گويد:

ويَنْبُوعُ معرفة الثقات: تاريخُ البخاريِّ، وابنِ أبي حاتم، وابنِ حِبَّان، وكتابُ تهذيب الكمال.

 کتاب‌هاى تاريخ بخارى، ابن أبى‌حاتم، ابن حبان و كتاب تهذيب الكمال، منبع و سر چشمه شناخت افراد مورد اطمينان مى‌باشند.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، الموقظة في علم مصطلح الحديث، ج 1، ص 18، طبق برنامه المكتبة الشاملة.

اين سخن ذهبى نشان‌دهنده جايگاه رفيع ابن حبان است كه در حقيقت مى‌خواهد بگويد: اگر مى‌خواهيد افراد ضعيف را از ثقه تشخيص دهيد، من شما را راهنمايى مى‌كنم كه به كسانى همچون ابن حبان مراجعه كنيد؛ چرا كه او منبع شناخت ثقات است.

ج: سيوطى تساهل ابن حبان را صحيح نمى‌داند

سيوطى نيز در تدريب الراوى به نقل از ابن حازم، در پاسخ اين مطلب كه ابن حبان از متساهلين است، مى‌گويد:

وما ذكر من تساهل ابن حبان ليس بصحيح؛ فإن غايته أنه يسمي الحسن صحيحاً فإن كانت نسبته إلى التساهل باعتبار وجدان الحسن في كتابه فهي مشاحة في الاصطلاح وإن كانت باعتبار خفة شروطه فإنه يخرج في الصحيح ما كان راويه ثقة غير مدلس.

 آنچه که در باره تساهل ابن حبان گفته شده است، درست نيست؛ زيرا نهايت چيزى که گفته شده آن است که وى روايت حسن را صحيح مى‌داند؛ پس اگر مقصود از تساهل وى اين باشد که در کتاب او روايات حسن وجود دارد، اين تنها اشکال در اصطلاح ابن حبان است ( و نه به خود وى ) و اگر اشکال به جهت سبک گرفتن شرائط صحت روايت باشد؛ بازهم بر او ايرادى نيست؛ زيرا او در کتاب صحيح خويش از راويان مورد اطمينان غير مدلس روايت کرده است.

السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي، ج 1، ص 108، تحقيق: عبد الوهاب عبد اللطيف، ناشر: مكتبة الرياض الحديثة – الرياض.

د: سخاوى، تساهل ابن حبان را رد مى‌كند

شمس الدين سخاوى، مى‌نويسد‌:

مع أن شيخنا (ابن حجر) قد نازع في نسبته (ابن حبان) إلى التساهل من هذه الحيثية وعبارته إن كانت باعتبار وجدان الحسن في كتابه فهي مشاحة في الإصطلاح؛ لأنه يسميه صحيحا.

استاد ما ابن حجر نسبت سهل انگارى در وثاقت راويان را به ابن حبان مردود مى‌داند و مى‌گويد: اگر در كتاب وى از وصف به «حَسَن» فراوان ديده مى‌شود، ‌اين در حقيقت نوعى اختلاف در كاربرد اصطلاحات است كه او آن را صحيح ناميده است.

السخاوي، شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاي902هـ)، فتح المغيث شرح ألفية الحديث، ج 1، ص 36، ناشر: دار الكتب العلمية – لبنان، الطبعة: الأولى، 1403هـ.

همين مطلب را عبد الحى لكنوى در الرفع و التكميل و محمد جمال الدين قاسمى در قواعد التحديث نقل كرده‌اند.

اللكنوي الهندي، أبو الحسنات محمد عبد الحي (متوفاي1304هـ)، الرفع والتكميل في الجرح والتعديل، ج 1، ص 338، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية – حلب، الطبعة: الثالثة، 1407هـ.

القاسمي، محمد جمال الدين (متوفاي1332 هـ)، قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث، ج 1، ص 250، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1399هـ – 1979م.

هـ: علماى اهل سنت ابن حبان را از متشددين مى‌شمارند

1. شمس الدين ذهبي

بر خلاف ادعاى شهرت ابن حبان به سهل‌انگاري در توثيق، ذهبى نظر ديگرى دارد و در كتاب ميزان الإعتدال در باره او مى‌گويد:

ابن حبان ربما قصب (جرح) الثقة حتي كأنه لا يدري ما يخرج من رأسه.

 ابن حبان، فرد مورد اعتماد را آن چنان تضعيف مى‌كند كه انگار متوجه نيست كه از كله‌اش چه چيزهايى خارج مى‌شود، و نمى‌فهمد که چه مى‌گويد.!!!

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 441، ترجمه افلج بن يزيد، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.

2. لكنوى الهندي

ابوالحسنات لكنوي در الرفع و التكميل مى‌نويسد:

وقد نسب بعضهم التساهل إلى ابن حبان وقالوا هو واسع الخطو في باب التوثيق، يوثّق كثيراً ممّن يستحق الجرح وهو قول ضعيف.

فإنّك قد عرفت سابقاً أنّ ابن حبان معدود ممن له تعنت وإسراف في جرح الرجال ومن هذا حاله لا يمكن أن يكون متساهلاً في تعديل الرجال وإنّما يقع التعارض كثيراً بين توثيقه وبين جرح غيره لكفاية ما لا يكفي في التوثيق عند غيره عنده.

 بعضى ابن حبان را به سهل انگارى متهم نموده و گفته‌اند: وى در باب توثيق افراد وسعت نظر دارد؛ زيرا افراد زيادى را مدح و توثيق كرده است كه مستحق ذم و جرح مى‌باشند؛‌ ولى اين سخن بى اساس و ضعيف است؛ زيرا پيش از اين گفتيم كه ابن حبان از افرادى است كه در ذم و جرح افراد، زياده روى كرده است؛ پس كسى كه حالش اين گونه باشد، امكان ندارد كه در نسبت دادن عدالت به افراد، سهل انگارى كند. آرى، بين توثيقات او و جرح ديگران تعارض وجود دارد؛ زيرا آن مقدار كه در توثيق نزد وى كفايت مى‌كند نزد ديگران مكفى نيست.

اللكنوي الهندي، أبو الحسنات محمد عبد الحي (متوفاي1304هـ)، الرفع والتكميل في الجرح والتعديل، ج 1، ص 335، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية – حلب، الطبعة: الثالثة، 1407هـ.

3. شعيب الأرنؤوط

شعيب أرنؤوط، محقق كتاب صحيح ابن حبان در اين باره مى‌نويسد‌:

قد أشار الأئمة إلى تشدده وتعنته في الجرح.

 پيشوايان و بزرگان علم به اين مطلب اعتراف دارند كه وى در غير موثق دانستن افراد زياده روى مى‌كند.

رك: صحيح ابن حبان، ج 1، ص 36، با تحقيق شعيب الأرنؤوط.

سپس موارد متعددى از سخت‌گيرى‌هاى ابن حبان را در توثيق رجال ذكر مى‌كند.

2. استناد چنين سخنى به بخارى ثابت نيست

با تفحص در كتاب‌هاى بخارى؛ از جمله التاريخ الكبير، الكنى، التاريخ الأوسط و ضعفاء الصغير، هيچ شرح حالى از علوان بن داوود پيدا نكرديم تا به صحت نسبت «منكر الحديث» بودن علوان از ديدگاه بخارى اطمينان پيدا كنيم. نخستين كسى كه اين مطلب ذكر كرده، عقيلى در كتاب الضعفاء الكبير است كه از آدم بن موسى، از بخارى نقل كرده است:

حدثني آدم بن موسى قال سمعت البخاري قال علوان بن داود البجلي ويقال علوان بن صالح منكر الحديث.

آدم بن موسى مى‌گويد: از بخارى شنيدم كه مى‌گفت: علوان بن داوود بجلى كه به او علوان بن صالح نيز مى‌گويند، روايات وى غير قابل قبول است.

العقيلي، أبو جعفر محمد بن عمر بن موسى (متوفاي322هـ)، الضعفاء الكبير، ج 3، ص 419، تحقيق: عبد المعطي أمين قلعجي، ناشر: دار المكتبة العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1404هـ – 1984م.

اشكال اساسى اين است كه نامى از آدم بن موسى ناقل سخن بخارى، در هيچ يك از كتاب‌‌هاى رجالى اهل سنت نيامده است و در حقيقت مجهول است؛ چنانچه محمد ناصر البانى در ارواء الغليل در رد روايتى كه آدم بن موسى در سلسله سند آن وجود دارد مى‌نويسد:

لكن آدم بن موسى لم أجد له ترجمة الآن.

در باره آدم بن موسى تا كنون شرح وتوضيحى نديده ام.

الألباني، محمد ناصر (متوفاي1420هـ)، إرواء الغليل، ج 5، ص 242، تحقيق: إشراف: زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي – بيروت – لبنان، الطبعة: الثانية، 1405 – 1985 م.

بنابراين اصل استناد چنين سخنى به بخارى قابل اثبات نيست.

2. هر منكر الحديثى ضعيف نيست

هر منكر الحديثى نمى‌تواند ضعيف باشد؛ چرا كه اين اصطلاح در باره بسيارى از راويان ثقه نيز به كار رفته است.

ذهبى و ابن حجر نيز در جاى ديگر كه تقويت راوى به نفع آن‌ها بوده، تصريح كرده‌‌اند كه هر منكر الحديثى، ضعيف نيست.

ذهبى در ميزان الإعتدال در ترجمه احمد بن عتاب المروزى مى‌گويد:

ما كل من روي المناكير يضعّف.

 هر کسى که روايت منکر نقل کند، نبايد تضعيف ‌شود.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 259، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م.

ابن حجر عسقلانى در لسان الميزان در ترجمه حسين بن فضل البجلى مى‌گويد:

فلو كان كل من روى شيئاً منكراً استحق أن يذكر في الضعفاء، لما سلم من المحدثين أحد.

 اگر بنا باشد هر کسى که روايت منکرى را نقل کرده است ضعيف بدانيم و نام او را در رديف ضعفا بياوريم، هيچ يک از محدثان و راويان سالم نخواهند ماند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ) لسان الميزان، ج 2، ص 307، تحقيق: دائرة المعرف النظامية – الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.

حال بايد از ذهبى و ابن حجر پرسيد كه دليل اين برخورد دوگانه چيست؟! آيا جز تعصب و دفاع جانبدارانه از خلفا، مى‌توان براى آن دليل ديگرى يافت؟ و اتفاقا تنها روايتى كه او نقل كرده و از ديدگاه عالمان سنى «منكر» شمرده شده، همين روايت است.

دار قطنى در سؤالات الحاكم مى‌نويسد:

فسليمان بن بنت شرحبيل؟ قال: ثقة. قلت: أليس عنده مناكير؟ قال: يحدث بها عن قوم ضعفاء؛ فأما هو فهو ثقة.

از حاكم نيشابورى در باره سليمان بن داود پرسيدم، پاسخ داد: او مورد اعتماد است، گفتم: مگر وى روايات منكر ن دارد؟ پاسخ داد: احاديث منكر را از راويان ضعيف نقل مى‌كند؛‌ ولى خود مورد اعتماد است.

الدارقطني البغدادي، علي بن عمر أبو الحسن (متوفاي385هـ)، سؤالات الحاكم النيسابوري، ج 1، ص 217، رقم: 339، تحقيق: د. موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، ناشر: مكتبة المعارف – الرياض، الطبعة: الأولى، 1404هـ – 1984م.

شمس الدين سخاوى مى‌نويسد:

وقد يطلق ذلك [منكر الحديث] على الثقة إذا روى المناكير عن الضعفاء.

اگر راوى مورد اعتماد‌ روايات منكر از ضعفا نقل كند، واژه «منكر الحديث» به وي اطلاق مي‌شود.

السخاوي، شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاي902هـ)، فتح المغيث شرح ألفية الحديث، ج 1، ص 373، ناشر: دار الكتب العلمية – لبنان، الطبعة: الأولى، 1403هـ.

4. بخارى، از منكر الحديث، روايت نقل كرده است

در صحيح بخارى كه صحيح‌ترين كتاب اهل سنت پس از قرآن به شمار مى‌رود، از راويان متعددى نقل كرده است كه اصطلاح «منكر الحديث» در باره آنان به كار رفته است؛ به عنوان نمونه به نام چند نفر از آنان اشاره مى‌كنيم:

خالد بن مخلد

شمس الدين ذهبى در المغنى فى الضعفاء مى‌نويسد:

خالد بن مخلد القطواني من شيوخ البخاري. صدوق إن شاء الله. قال أحمد بن حنبل: له أحاديث مناكير. وقال ابن سعد: منكر الحديث مفرط التشيع. وذكره ابن عدي في الكامل فَساقَ له عشرة أحاديث منكرة. وقال الجوزجاني: كان شتّاماً معلناً بسوء مذهبه. وقال أبو حاتم: يكتب حديثه ولا يحتج به.

خالد بن مخلد قطوانى، استاد بخارى و راستگو است، احمد بن حنبل مى‌‌گويد: او احاديث منكرى دارد، ابن سعد او را منكر الحديث و شيعه افراطى ناميده است، ابن عدى در كتاب الكامل في الضعفاء ده حديث منكر از او نام مى‌برد، جوزجانى مى‌گويد: او فحاش است و مذهب باطل خود را آشكارا ترويج مى‌كرده است. ابوحاتم گفته: حديث خالد را مى‌شود نوشت و يادداشت كرد؛ ولي نمى‌شود به آن استدلال كرد.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) المغني في الضعفاء، ج 1، ص 206، تحقيق: الدكتور نور الدين عتر.

ابن حجر در تهذيب التهذيب مى‌نويسد:

(خ م كد ت س ق) البخاري ومسلم وأبي داود في مسند مالك والترمذي والنسائي وابن ماجة خالد بن مخلد القطواني أبو الهيثم البجلي مولاهم الكوفي… قال عبد الله بن أحمد عن أبيه، له أحاديث مناكير… وقال بن سعد: كان متشيعاً، منكر الحديث، مفرطا في التشيع وكتبوا عنه للضرورة.

بخارى، مسلم، ابوداوود در مسند مالك، ترمذى، نسائى وابن ماجه از خالد بن مخلد قطوانى روايت نقل كرده‌اند.

عبد الله، پسر احمد از پدرش نقل مى‌كند كه گفت: خالد بن مخلد، احاديث غير قابل قبول نقل كرده است و ابن سعد گفته: خالد، گرايش به تشيع داشت و در آن افراط مى‌كرد و منكر الحديث است؛ ولى به اندازه ضرورت، احاديث وى نقل مى‌شود.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج 3، ص 101، رقم: 221، ناشر: دار الفكر – بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 – 1984 م.

نعيم بن حماد

ابن حجر عسقلانى در ترجمه نعيم بن حماد مى‌نويسد:

وقرأت بخط الذهبي أن هذا الحديث لا أصل له ولا شاهد تفرد به نعيم وهو منكر الحديث على إمامته. قلت نعيم من شيوخ البخاري.

دست نوشته ذهبى را خواندم كه گفته بود: اين حديث ريشه ندارد و حديث ديگرى شاهد بر صحت آن نيست؛ زيرا تنها راوى آن نعيم است ، با اين كه او از پيشوايان اهل سنت محسوب مى‌شود، منكر الحديث است.

من [ابن حجر] مى‌گويم: نعيم از استادان بخارى است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، الأمالي المطلقة، ج 1، ص 147، تحقيق: حمدي بن عبد المجيد بن إسماعيل السلفي، ناشر: المكتب الإسلامي – بيروت، الطبعة: الأولى، 1416 هـ -1995م.

و در النكت الظراف مى‌نويسد:

قرأت بخط الذهبي: لا أصل له ولا شاهد، ونعيم بن حماد منكر الحديث مع إمامته.

براى اين حديث نه شاهدى بر صحت آن از احاديث ديگر وجود دارد و نه اساسى دارد، نعيم با آن كه پيشوا بود؛ ولى منكر الحديث است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، النكت الظراف على الأطراف، ج 10، ص 173، تحقيق: عبد الصمد شرف الدين، زهير الشاويش، ناشر: المكتب الإسلامي – بيروت / لبنان، الطبعة: الثانية، 1403 هـ – 1983 م.

محمد بن عبد الرحمن الطفاوي

مزى در شرح حال محمد بن عبد الرحمن طفاوى مى‌نويسد:

(خ د ت س): محمد بن عبد الرحمن الطفاوي، أبو المنذر البَصْرِيّ… وَقَال أبو زُرْعَة: منكر الحديث.

بخارى، ابوداوود، ترمذى و نسائى از محمد بن عبد الرحمن طفاوى روايت نقل كرده‌اند. ابوزرعه گفته: او منكر الحديث است.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 25، ص 652 ـ 653، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.

مقصود از (خ) بخاري؛ (د) ابوداوود؛ (ت) ترمذى و (س) نسائى است.

ابووليد باجى (متوفاي474هـ) مى‌نويسد:

محمد بن عبد الرحمن أبو المنذر الطفاوي، البصري، أخرج البخاري في الرقاب والبيوع عن علي بن المديني وأحمد بن المقدام.

عنه عن أيوب والأعمش وهشام بن عروة قال أبو حاتم الرازي: ليس به بأس، صدوق، صالح؛ إلا أنه يهم أحيانا. وقال أبو زرعة الرازي: هو منكر الحديث.

بخارى، از محمد بن عبد الرحمن طفاوى در مبحث رقاب و بيع حديث نقل كرده است‌، ابوحاتم رازى گفته: اشكالى در وى نيست، او راستگو و صالح است، فقط بعضى وقت‌ها دچار وهم وخيال مى‌شده و اشتباه مى‌كرده. ابوزرعه او را منكر الحديث ناميده است.

الباجي، سليمان بن خلف بن سعد أبو الوليد (متوفاي474هـ)، التعديل والتجريح لمن خرج له البخاري في الجامع الصحيح، ج 2، ص 533، رقم: 533، تحقيق: د. أبو لبابة حسين، ناشر: دار اللواء للنشر والتوزيع – الرياض، الطبعة: الأولى، 1406هـ – 1986م.

حسان بن حسان البصري

ابن حجر در شرح حال حسابن حسان مى‌نويسد:

(خ: البخاري) حسان بن حسان البصري أبو علي بن أبي عباد نزيل مكة روى عن شعبة وعبد الله بن بكر… .

وعنه البخاري وأبو زرعة وعلي بن الحسن الهسنجاني… قال أبو حاتم: منكر الحديث. وقال البخاري: كان المقري يثني عليه، توفي سنة 213.

بخارى از او روايت نقل كرده.

حسان بن حسان بصرى، ساكن مكه بود و از شعبه و عبد الله بن بكير روايت نقل كرده است. بخارى، ابوزرعه و علي بن حسن هسنجانى از او روايت نقل كرده‌اند. ابوحاتم گفته: او منكر الحديث است و بخارى گفته: مقرى او را ستايش كرده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج 2، ص 217، ناشر: دار الفكر – بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 – 1984 م.

الحسن بن بشر

ذهبى در باره حسن بن بِشْر مى‌نويسد:

(خ ت س) البخاري والترمذي والنسائي الحسن بن بشر بن سلم بن المسيب الهمداني البجلي أبو علي الكوفي روى عن أبي خيثمة الجعفي… .

وعنه البخاري وروى له الترمذي والنسائي بواسطة أبي زرعة…

وقال أحمد: أيضا روى عن زهير أشياء مناكير. وقال أبو حاتم: صدوق. وقال النسائي: ليس بالقوي. وقال: بن خراش: منكر الحديث.

بخارى، ترمذى و نسائى از او روايت نقل كرده‌اند.

حسن بن بشر همدانى، از ابوخيثمه جعفى روايت نقل كرده، و از او بخارى، و نسائى ـ با واسطه ابوزرعه ـ روايت نقل كرده‌اند. احمد گفته: حسن بن بشر از زهير روايات منكر نقل كرده است، ابوحاتم او را راستگو مى‌داند‌، نسائى گفته: قوى نيست و ابن خراش او را منكر الحديث مى‌داند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج 2، ص 223، رقم: 473، ناشر: دار الفكر – بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 – 1984 م.

مفضل بن فضاله القتبانى المصري

ابن حجر در باره مفضل بن فضاله مى‌گويد:

وثقه يحيى بن معين وأبو زرعة والنسائي وآخرون وقال أبو حاتم وابن خراش: صدوق. وقال ابن سعد: منكر الحديث.

( قلت ) اتفق الأئمة على الاحتجاج به وجميع ماله في البخاري حديثان.

 يحيى بن معين و ابوزرعه و نسائى و ديگران او را توثيق كرده اند، ابوحاتم وابن خراش او را راستگو دانسته‌؛ ولى ابن سعد او را منكر الحديث مى‌داند.

من مى‌گويم: بزرگان از علما همه اتفاق دارند بر استدلال به روايات وى با توجه به اينكه در بخارى فقط دو حديث از وى نقل شده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ) هدي الساري مقدمة فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 1، ص 445، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة – بيروت – 1379هـ.

داوود بن حُصين المدني:

ابن حجر در باره داوود بن حُصين مى‌گويد:

داود بن الحصين المدني وثقه ابن معين وابن سعد والعجلي وابن إسحاق وأحمد بن صالح المصري والنسائي… وقال الساجي: منكر الحديث متهم برأي الخوارج.

ابن معين، ابن سعد، عجلى، ابن اسحاق، احمد بن صالح مصرى و نسائى او را توثيق كرده‌اند؛ ولى ساجى احاديث وى را منكر دانسته و مى‌گويد: او از خوارج بود و از عقايد آنان پيروى مى‌كرد.

با اين حال در ادامه مى‌نويسد:

(قلت) روى له البخاري حديثا واحدا.

من [ابن حجر] مى‌گويم: بخارى يك حديث از وى نقل كرده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ) هدي الساري مقدمة فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 1، ص 339، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة – بيروت – 1379هـ.

اسماعيل بن عبد الله

ابن حجر عسقلانى در ترجمه اسماعيل بن عبد الله بن زراره مى‌گويد:

قلت: وقد ذكر إسماعيل بن عبد الله بن زرارة الرقي أيضا في شيوخ البخاري الحاكم وأبو إسحاق الحبال وأبو عبد الله بن مندة وأبو الوليد الباجي وابن خلفون في الكتاب المعلم برجال البخاري ومسلم وقال: قال الأزدي: منكر الحديث جداً وقد حمل عنه.

عالمان رجال؛ مانند حاكم نيشابوري، ابواسحاق حبال، ابن منده، باجى، و ابن خلدون در كتاب المعلّم برجال البخارى ومسلم، اسماعيل بن عبد الله بن زراره را در زمره استادان بخارى ذكر كرده‌اند؛ ولى ازدى مى‌گويد: او منكر الحديث است و از وى روايت نقل شده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج 1، ص 269، ناشر: دار الفكر – بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 – 1984 م.

محمد بن إبراهيم التيمي و زيد بن أبي انيسه

زيعلى در نصب الراية مى‌نويسد:

وقد قال أحمد بن حنبل في محمد بن إبراهيم التيمي: يروي أحاديث منكرة وقد اتفق عليه البخاري ومسلم وإليه المرجع في حديث «إنّما الأعمال بالنيات» وكذلك قال في زيد بن أبي انيسة: في بعض حديثه إنكارة وهو ممن احتج به البخاري ومسلم وهما العمدة في ذلك… .

احمد بن حنبل گفته است: محمد بن ابراهيم تيمى احاديث غير قابل قبول نقل كرده است و حال آن كه بخارى و مسلم به او عقيده دارند و حديث «انما الأعمال بالنيات» به او برمى‌گردد.

همچنين احمد بن حنبل در باره زيد بن أنيسه گفته است: در برخى از احاديث او منكراتى وجود دارد؛ ولى بخارى و مسلم به روايت او اعتماد كرده‌اند. و همين اعتماد بخاري و مسلم اساس صحت روايت او است.

الزيلعي، عبدالله بن يوسف أبو محمد الحنفي (متوفاي762هـ)، نصب الراية لأحاديث الهداية، ج 1، ص 179، تحقيق: محمد يوسف البنوري، ناشر: دار الحديث – مصر – 1357هـ.

تحريف روايت، توسط اهل سنت

جالب اين است كه برخى از عالمان اهل سنت، به خاطر حفظ آبروى ابوبكر، روايت را تحريف مى‌كنند. ابوعبيد قاسم بن سلام در كتاب الأموال و بكرى اندلسى در كتاب معجم ما استعجم مى‌نويسند:

أما إني ما آسي إلا على ثلاث فعلتهن وثلاث لم أفعلهن وثلاث لم أسأل عنهن رسول الله (ص) وددت أني لم أفعل كذا لخلة ذكرها.

قال أبو عبيد: لا أريد ذكرها.

آگاه باشيد که من بر سه چيز که انجام دادم غصه مى‌خورم و سه چيز که انجام نداده‌ام و سه چيز که دوست داشتم آن را از رسول خدا مى‌پرسيدم.

دوست داشتم که من فلان کار را نمى‌کردم!!! آن‌گاه موارد آن را ذكر كرده .ابوعبيده مى‌گويد: من نمى‌خواهم بگويم ابوبکر چه گفت… .

أبو عبيد القاسم بن سلام (متوفاي224هـ )، كتاب الأموال، ج 1، ص 174، ناشر: دار الفكر. – بيروت. تحقيق: خليل محمد هراس، 1408هـ – 1988م؛

البكري الأندلسي، عبد الله بن عبد العزيز أبو عبيد (متوفاي487هـ)، معجم ما استعجم من أسماء البلاد والمواضع، ج 3، ص 1076 ـ 1077، تحقيق: مصطفى السقا، ناشر: عالم الكتب – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1403هـ.

و حاكم نيشابورى به صورت كامل بحث هجوم به خانه صديقه شهيده را از روايت حذف كرده تا خيال همه راحت شود و اصلا نيازى به بحث‌هاى رجالى نباشد:

أخبرنا الحسين بن الحسن بن أيوب أنبأ علي بن عبد العزيز ثنا أبو عبيد حدثني سعيد بن عفير حدثني علوان بن داود عن صالح بن كيسان عن حميد بن عبد الرحمن بن عوف عن أبيه قال دخلت على أبي بكر الصديق رضي الله عنه في مرضه الذي مات فيه أعوده فسمعته يقول وددت أني سألت النبي صلي الله عليه وسلم عن ميراث العمة والخالة فإن في نفسي منها حاجة.

النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، المستدرك على الصحيحين، ج 4، ص 381، ح7999، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ – 1990م.

سند اين روايت همان سندى است كه از مصادر ديگر نقل شد و قضيه ملاقات عبد الرحمن بن عوف نيز همانند روايات گذشته مربوط به آخرين روزهاى حيات ابوبكر است؛ ولي متأسفانه دست امانت‌دار ناقلين تاريخ متن روايت را كاملا تحريف كرده تا كوچكترين اهانت و طعنى به جناب خليفه صورت نپذيرد.

اين تحريفات بهترين دليل بر صحت آن است؛ چرا كه اگر روايت ضعيف بود، نيازى به تحريف نبود و مى‌توانيستند به جاى دستبردن به روايت، ضعف آن را گوشزد كنند.

نتيجه

تنها اشكالى كه به اين روايت شده، منكر الحديث بودن عُلوان بن داوود بود، اين اشكال مردود است؛ چرا كه اولاً: برخى از بزرگان اهل سنت، روايت را تصحيح كرده‌اند؛ ثانياً: ابن حبان شافعى كه به اعتقاد برخى از بزرگان اهل سنت از متشددين در توثيق است، علوان بن داوود را توثيق كرده؛ ثالثاً: منكر الحديث بودن علوان بن داوود قابل اثبات نيست، رابعاً: بر فرض صحت اين مطلب، ضررى به صحت روايت نمى‌زند؛ چرا كه تعبير «منكر الحديث» در باره بسيارى از ثقات و حتى راويان كتاب بخارى نيز به كار برده شده است. در نتيجه روايت از نظر سندى هيچ مشكلى ندارد.

گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)

 

مناظره دكتر تيجاني و دانشمند تونسي (سني)دكتر محمّد سماوی تیجانی پس از آنكه با تحقیق و آگاهی كامل، شیعه شد، می‌گوید: با یكی از دانشمندان اهل تسنّن در كشور تونس به گفتگو پرداختیم،‌در این گفتگو و مناظره به او چنین گفتم:آیا شما حدیث غدیر را قبول دارید؟(كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ در صحرای غدیر در حضور بیش از صد هزار نفر مسلمان، فرمود: «مَنْ‌كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلیٌّ مَوْلاهُ : كسی كه من مولاو رهبر او هستم،‌علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ مولاو رهبر او است».دانشمند تونسی: آری قبول داریم،‌حدیث صحیح می‌باشد، من در مورد قرآن،‌تفسیری نوشته‌ام، اتّفاقاً (به مناسبت آیه 67 مائده) حدیث غدیر را مطرح كرده‌ام، و به صحّت آن اعتراف نموده‌ام.آنگاه تفسیرش را به من داد، و همان‌جا را كه حدیث غدیر را ذكر كرده بود، به من نشان داد، دیدم در آن كتاب بعد از ذكر حدیث غدیر چنین نوشته است:

«شیعیان معتقدند كه این حدیث (غدیر) به روشنی صراحت بر صحّت خلافت سیّد ما علی ‌(كَرَّمَ اللّهُ وَجْهَهُ) به‌جای پیامبرـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ دارد، ولی این عقیده (یعنی دلالت این حدیث بر خلافت علی علیه السّلام) از نظر اهل تسنّن،‌باطل است،‌زیرا با خلافت آقای ما ابوبكر صدیق و آقای ما عمر فاروق و آقای ما عثمان صاحب دونور (دو همسر كه هر دو دختران پیامبرـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ بودند) منافات دارد، پس لازم است كه از ظاهر صراحت حدیث دست برداریم و آن را تأویل كنیم (یعنی به گونه‌دیگر معنی كنیم و بگوئیم منظور از «مَوْلی» (رهبر نیست بلكه به معنی) دوست و یاور می‌باشد، چنان‌كه چنین لفظ در قرآن به معنای دوست و یاور آمده است، و خلفای راشدین (ابوبكر و عمر و عثمان) و اصحاب بزرگ پیامبرـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ نیز از این لفظ (مولی) چنین فهمیده‌اند،‌سپس تابعین و علمای مسلمین،‌همین مطلب را پیروی نموده و پذیرفته‌اند، بنابراین اعتباری به عقیده شیعیان نیست…»دكتر سماوی: آیا اصل ماجرای غدیر خُم، در تاریخ رخ داده است یا نه؟دانشمند تونسی:‌آری، اگر رخ نمی‌داد علماء و محدّثان،‌آن را نقل نمی‌كردند.[1].

دكتر سماوی:آیا شایسته است كه رسول خداـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ بیش از صد هزار نفر از اصحاب خود را (پس از سفر حجّ) ـ با این‌كه در میان آن‌ها زنان و سالخوردگان بودند ـ در صحرای بسیار داغ در برابر تابش سوزان خورشید،‌نگهدارد و برای آن‌ها خطبه طولانی بخواند، فقط برای این‌كه به آن‌ها بگوید: «علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ دوست و یاور شما است؟»،‌آیا چنین تأویل و توجیهی را برای دست برداشتن از ظاهر و صریح حدیث غدیر، می‌پسندید؟دانشمند تونسی:بعضی از اصحاب،‌از ناحیه علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ (در جنگها) صدمه دیده بودند،‌و بعضی كینه و عداوت علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را در دل داشتند،‌پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله و سلّم ـ با مطرح كردن ماجرای غدیر خواست كینه آنها را نابود سازد و به آن‌ها تفهیم كند كه علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ دوست و یاور شما است، تا آن‌ها علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را دوست بدارند و با او دشمنی نكنند.[2]دكتر سماوی: مطرح كردن مسأله دوستی علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ اقتضا نمی‌كند كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ آن‌همه جمعّیت را در بیابان داغ نگه‌دارد، و نماز جماعت بخواند و سپس خطبه طولانی ایراد نماید، و در فرازهای خطبه مطالبی بگوید كه مناسب با مقام رهبری برای علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ است نه موضوع دوستی و یاوری علی!مثلاً یكی از فرازهای خطبه این است كه پیامبر ـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ در آغاز خطبه به حاضران رو كرد و فرمود:‌«اَلَسْتَ اَوْلی بِكُمْ مِن اَنْفُسِكُمْ : آیا من از جان شما به شما اَوْلَویّت ندارم؟». حاضران اقرار كردند كه: «آری چنین اولَویّتی داری»: واژه «اولی» معنی واژه «مولی» را كه در حدیث غدیر آمده، توضیح می‌دهد كه منظور مقام رهبری است.وانگهی اگر آنچه شما می‌گوئید را ملاك قرار دهیم، برای پیامبر‌ـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ ممكن بود كه دشمنان علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ و آنان را كه كینه علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را در دل داشتند، احضار كند و به آن‌ها بفرماید: «علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ دوست و یاور شما است» و غائله تمام می‌شد، بی آن‌كه آن‌همه جمعیّت را در بیابان داغ خسته و كوفته، مدّتی طولانی نگه دارد، انسان خردمند هرگز نمی‌پذیرد كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ به خاطر بیان این‌كه: علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ دوست و یاور شماست بیش از صد هزار نفر را در بیابان خشك و سوزان نگه‌دارد.

از این‌رو خود ابوبكر و عمر نیز از واژه «مولی» مسأله رهبری امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را فهمیدند، و در همان صحرای غدیر نزد علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ آمده و به او چنین تبریك گفتند:«بَخٍّ بَخٍّ لَكَ یَابْنَ اَبِی طالِبٍ اَصْبَحْتَ مَوْلایَ وَ مَوْلا كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ : به به به تو ای پسر ابوطالب كه مولای من و مولای هر مرد و زن مسلمان شدی»، كه به حدیث تبریك و تهنیت معروف است، و این حدیث را دانشمندان بزرگ اهل تسنّن و شیعه نقل كرده‌اند».[3]اینك می‌پرسیم كه آیا یك دوستی ساده، جای این را دارد كه عمر و ابوبكر به علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ با تعبیر فوق، تبریك بگویند، و یا پیامبرـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ بعد از خطبه اعلام كند كه ای مسلمانان!«سَلِّمُوا عَلَیْهِ بِاِمْرَهِ الْمُؤْمِنینَ : بر علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ به عنوان رئیس مؤمنان، سلام كنید»به علاوه، پیامبرـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ ماجرای غدیر را بعد از نزول آیه 67 سوره مائده عنوان كرد كه در آن آیه می‌خوانیم:«ای پیامبر! آن‌چه از طرف پروردگارت برتو نازل شده‌است به مردم ابلاغ كن و اگر نكنی رسالت خدا را انجام نداده‌‌ای»آیا مسأله دوستی، آنقدر در سطح بالا بود كه اگر پیامبرـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ آن را مطرح نمی‌كرد، اصلاً رسالتش را ابلاغ ننموده بود؟!

دانشمند تونسی:پس چرا بعد از رحلت پیامبرـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ مسلمانان و خلفا با علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ بیعت نكردند؟ آیا گناه كردندو با فرمان رسول خدا مخالفت نمودند، «اَسْتَغْفِرُ اللّهَ» از این سخن!دكتر سماوی:وقتی كه خود علمای اهل تسنّن در كتاب‌های خود گواهی می‌دهند كه اصحاب رسول خدا‌ـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ چند دسته بودند، بعضی با اوامر پیامبر‌ـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ در عصر خودش، مخالفت نمودند[4]، بنابراین جای تعجّب نیست كه بعد از رحلت رسول خدا‌ـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ با آن حضرت مخالفت نموده باشند، وقتی كه (مطابق نقل شیعه و سنّی) اغلب مسلمین در مورد این كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ ، ‌نوجوانی به نام «اُسامه بن زید» را فرمانده لشگر كرد، به خاطر این كه سنّ كم داشت، ایراد نمودند ‌ـ ‌با این‌كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ او را امیر لشگر برای جنگ محدود، برای مدّت كوتاه نمود ‌ـ چگونه مقام رهبری مطلق علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را كه سنّش از دیگران كمتر بود‌(حدود 33 سال داشت) برای تمام مدّت عمرش می‌پذیرند، و تو خود قبلاً اقرار كردی كه بعضی از اصحاب، نسبت به علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ كینه و عداوت داشتند‌(پس چنین نبود كه همه اصحاب قلب صاف داشته باشند).

دانشمند تونسی:اگر علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ می‌دانست كه پیامبر‌ـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ او را خلیفه خود قرار داده است، بعد از رسول خدا‌ـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ سكوت نمی‌كرد، بلكه با آن شجاعت و صلابت بی‌نظیری كه داشت، از حقّ خود دفاع می‌نمود.دكتر سماوی: آقای من‌! این بحث، بحث دیگری است، كه نمی‌خواهم وارد آن شوم، وقتی كه تو حدیث صریح را تأویل می‌كنی، با بحث درباره سكوت امام علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ چگونه قانع می‌شوی؟!دانشمند تونسی لبخندی زد و گفت: «سوگند به خدا من از كسانی هستم كه علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را برتر از دیگران می‌دانم، اگر كار در دست من بود هیچ كس را بر علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ مقدّم نمی‌داشتم، زیرا او «مَدینه العلم و اسدالله الغالب» (شهر علم نبوّت و شیر پیروز خدا) است، ولی خدا چنین خواسته، بعضی را مقدّم می‌دارد و بعضی را تأخیر می اندازد، درباره مشیّت (و قضا و قدر) الهی چه بگویم؟» من نیز لبخندی زدم و گفتم: بحث «قضا و قدر» نیز موضوع دیگری است و ربطی به بحث ما ندارد.دانشمند تونسی: «من بر عقیده خود باقی هستم و آن را تغییر نخواهم داد».آری به این ترتیب، از موضوعی به موضوع دیگر می‌پرید، بی‌آنكه موضوع اوّل كامل شود، و این خود دلیل درماندگی او، و آنان است كه در برابر استدلال طفره می‌روند…[5][1] . مدارك و اسناد این حدیث در كتب اهل تسنّن به طور مشروح آمده، به جلد اوّل الغدیر مراجعه شود.[2] . در این‌جا باید به این دانشمند تونسی گفت: اگر بنا است علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را دوست بدارتد، یكی از طرق دوستی این است كه سخن علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ را بپذیرند و با پذیرش سخن او، او را خشنود سازند، در حالی كه آن حضرت بعد از رسول خدا‌ـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ ادّعای خلافت كرد، سخنش را رد كردند و با اجبار او را برای بیعت بردند، یارانش را سرزنش كرده و بعصی از آن‌ها (مثل سلمان) را كتك زدند.[3] . مسند احمدبن حنبل، ج 4، ص 281 ـ علاّمه امینی در كتاب الغدیر،‌جلد اوّل، این حدیث را از شصت نفر از علمای اهل سنّت نقل كرده است.[4]. صحیح بخاری و صحیح مسلم، مخالفت بعضی از اصحاب با پیامبر‌‌ـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ را در ماجرای«صلح حُدَیْبِیَّه» و فاجعه روز پنجشنبه كه عمر گفت: پیامبر‌ـ‌صلّی‌اللّه علیه وآله‌ـ هذیان می‌گوید و … ذكر نموده‌اند.[5] . مع الصّادقین، دكتر محمد تیجانی، ص 58 با تلخیص و تكمیل.

اما مذاهب غیر معروفی هم هستند که گسترش پیدا نکردند و آنها عبارتند از:

۱:مذهب عمربن عبدالعزیز             ۲:مذهب شعبی

۳:مذهب حسن بصری                  ۴:مذهب اعمش

۵:مذهب اوزاعی                         ۶:مذهب سفیان ثوری

۷:مذهب لیث                              ۸:مذهب سفیان بن عیینه

۹:مذهب اسحاق                         ۱۰:مذهب ابوثور

۱۱:مذهب داود ظاهری                 ۱۲:مذهب محمد بن جریر

اما آن چهار مذهب که باقی ماندند و هنوز هم بسیاری هستند که از آن تبعیت میکنند عبارتند از:

مذهب حنفی و مذهب شافعی و مذهب مالکی و مذهب حنبلی که توضیحاتی درباره آن می دهیم.

در عربستان آثار یکتاپرستی و وحدت تخریب شده در عوض آثار شیطان پرستی و فراماسون ساخته میشود برای مثال:

1:ستون رمی جمرات که توسط حاجیان سنگباران میشد توسط آنان خراب شد در حالی که دارای ویژگی های خاصی بود ولی حالا تبدیل به دیوار ساده ای شده است که طراح این دیوار معماری صهیونیست به نام نورمن فاستر میباشد.

2:در کنار مسجد الحرام دو برج که 72 طبقه است قرار دارد این برج ها که معروف به ابراج البیت است مانند بال خفاشی دور یک برج بزرگ است که بالای آن ساعت است و آن ساعت 6برابر ساعت بیگ بن لندن است و مانند این است که خفاشی که نماد شیطان پرستی است دور کعبه را فرا گرفته است.

هم چنین 72 نماد فرهنگ فراماسونر است که نشان قدرت است و آن را به 72 یار حضرت سلیمان(ع) که جنی بودند تشبیه کرده.

هم چنین افتتاح آن 21 دسامبر 2012 بود که سال شروع جهانی و آغاز نظم نوین جهان از منظر شیطان پرستان است.

بی احترامی های خیلی زیادی از طرف مسؤولان کعبه صورت میگیرد مثلا آنها میمون ها را در اطراف غار حرا رها کرده اند.حتی این میمون ها برای زایران مزاحمت هایی را ایجاد میکنند وسایل را میدزدند و… از طرفی مکان های مقدس را خراب میکنند.

دو کتاب صحیحین را صحیح ترین کتاب پس از قرآن میگویند(مقدمة ابن الصلاح ج1 ص18). هم چنین اگر کسی این روایات را بررسی کند بدعت و حرام است چون گفته شده هر راوی در کتاب بخاری و مسلم از او روایت شده از پل وثوق اعتبار عبور کرده است.

ابن تیمیه حرانی میگوید علمای علم حدیث قریب به اتفاق قبول دارند بر صحت بخاری و مسلم و اجماع دارند و برایشان علم قطعی است که سخنان درون آن سخنان رسول خدا است(فتاوی ابن تیمیه).

فرزند بخاری گوید ابوزید مرزوی نقل میکند که پیامبر بین رکن و مقام به خوابم آمد و فرمودند تو که کتاب شافعی را می خوانی چرا کتاب مارا نمی خوانی که بخاری باشد؟!!(هدی الساری مقدمة فتح الباری ج1 ص 489).

گفته شده که کتاب بخاری در هر کشتی باشد آن کشتی غرق نمیشود(همان ج1 ص13).

هم چنین به آن اخ القرآن نیز می گوین و هر ساله آن را ختم میکنند!!  

 

جواب: هم شیعه هم سنی امام علی(ع) را قبول دارند اهل سنت به عنوان فرد مومن و خوب و شیعه به عنوان امام.

نقطه اختلاف اصلی آنها این است که اهل سنت امامت را به عنوان رکن از ارکان دین قبول ندارند ولی شیعه قبول دارد و امام علی(ع) اولین آنها و آخرین حضرت صاحب الامر(عج) هستند. اهل سنت خلافت قبول دارند ولی با امامت تفاوت دارد امامت منصبی خدایی است ولی خلافت را مردم انتخاب میکنند.

علاوه بر این اختلافاتی در احکام دین دارند مثلا چگونگی وضو و نماز و … همچنین اختلاف کمی هم در اصول دین دارند مثلا در جسم بودن خدا و…

نکته دیگر ممنون از سوالی که کردید و سوالات دیگر خود را همین طور برایم بنویسید.

۵۹ شرح بر آن زده شده است که مشهور ترین آنان فتح الباری از ابن حجر عسقلانی است.

در کتب اهل سنت آمده کتاب بخاری بزرگ ترین و بامنزلت ترین کتاب پس از قرآن است(تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام ج۱۹ ص۲۴۲).

۲:صحیح مسلم:نویسنده آن ابوالحسن مسلم بن حجاج نیشابوری است و مجموعه احادیث آن با حذف مکررات ۳۰۰۰ حدیث است.

آمده که زیر آسمان کبود به صحت کتاب مسلم نیست(شروط الائمه ج۱ ص۷۱).

۳:سنن ابی داوود:نویسنده آن سلیمان بن اشعث معروف به ابوداود مقانی است.

او از ۵۰۰۰۰۰ حدیث نبوی ۴۸۰۰ حدیث در کتاب خود آورده.

آمده که قرآن ریشه ی ایمان و سنن ابوداود برنامه اسلام است(تهذیب الکمال ج۱ ص ۱۶۹).

۴:جامع ترمذی:نویسنده آن ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی از شاگردان بخاری است.

گفته شده این کتاب در هر خانه ای باشد انگار پیامبر سخن می گوید(معجم جامع الاصول فی احادیث الرسول ج۱ ص۱۹۴).

۵:سنن ابن ماجه:نویسنده آن ابوعبدالله محمد بن زید بن ماجه قزوینی معروف به ابن ماجه است.

این کتاب شامل ۴۰۰۰ حدیث است.

چون گفته شده احادیث او ضعیف است از ابتدا مورد توجه نبوده است.

گفتنی است علمای اهل سنت با هم در بودن سنن ابن ماجه یا موطأ مالک جزء صحاح سته اختلاف دارند.

۶:سنن نسائی:نویسنده آن ابوعبدالرحمن بن علی شعیب نسائی است.

علت فوت او اینگونه گفته شده که از او درباره فضایل معاویه پرسیدند او روایت معروف نبوی (لا اشبع الله بطنه یعنی خدا شکم اورا هرگز سیر نگرداند) را خواند. اورا از مسجد بیرون کرده وبسیار کتک زدند که از شدت همان کتک ها از دنیا رفت.

۲:فقد سألوا موسی اکبر من ذلک فقالوا ارنا الله جهرة فاخذتهم الصاعقة بظلمهم(نساء۱۵۳): رعد و برق به آنها رسید به خاطر ظلمشان(دروغی که گفتند که خدا را دیدیم).

با این حال وهابیون بر اشتباه خود پایبند هستند و باز روایاتی آورده اند که خدا را جسم معرفی کرده مانند:

با چانه زدن با خدا و خنداندن او به بهشت می رویم!(بخاری ج۱ ص ۲۷۷ ح ۷۷۳).

آمده که خداوند به دو گروه می خندد: یکی شهید و دیگری آنکه قاتل آن شهید بوده پس مسلمان شده و شهید می شود(صحیح مسلم ج۳ ص ۱۵۰۵)!

اولا این مطلب کجایش خنده دار است ثانیا این روایت با آیات قرآن درباره پاداش جهادگران همخوانی ندارد.

روایت آمده که نماز پیامبر داشت قضا می شد که پیامبر آمد و گفت برای نماز شب بلند شدم که چرتم برد و خداوند در خواب آمد…(سنن ترمذی ج۵ ص ۳۶۹) چرا خدای وهابیون زودتر به خواب پیامبر نیامد که نماز ایشان به قضا نزدیک نشود!؟ 

اگر طبق ظواهر عمل کنیم بن باز(مفتی سابق عربستان) طبق آیه ۷۲ اسرا در آخرت کور محشور میشود چون در دنیا نیز کور بوده.

تعدادی از سخنان وهابیت که در آن جسمانیت خدا به صراحت آمده:

۱:ابن تیمیه در کتاب التاسیس فی رد التقدیس ج۱ ص۱۰۱ آورده که اگر خداوند بخواهد می تواند با قدرت خویش بر پشه هم سوار شود حال چگونه نمی تواند به روی عرش استقرار یابد؟!

۲:ابن تیمیه در کتاب مجموع الفتاوی ج۵ ص۶۱ آورده که خداوند هر شب از آسمان به زمین می آید کسی که منکر این نظر باشد بدعت گذار و گمراه است!

۳: من به جز ریش و عورت هر عضوی را برای خدا قائلم(العواصم من القواصم ص۲۱۰)!

۴:خداوند خدا نیست مگر آنکه جسم باشد چون اگر نباشد از بین رفتنی خواهد بود(بیان تلبیس الجهمیه ج۱ ص۹۴)!

باید گفت که اتفاقا اگر خدا جسم باشد از بین رفتنی خواهد بود مثل همه ی انسانها.

۵:در صحیح بخاری ج۶ آمده که پیامبر فرموده خداوند پای خویش را در جهنم میگذارد و گناهکاران را در هم می کوبد!

بسم الله الرحمن الرحيم

غدیر در قرآن

((…الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا…)) 3 مائده.

…امروز کافران از (گمراهی) دین شما نا امید شدند پس از آنان نترسید و از من بترسید امروز دینتان را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برایتان برگزیدم…

مطلب اول اینکه یأس کفار از دین ربطی به تحریم گوشت که از قبل آیه بدست میاید ندارد.

چهار ویژگی مهم که در آیه آمده:

1:روز یأس کافران                                         2:روز اکمال دین

3:روز اتمام نعمت بر مردم                      4:روز قرار گرفتن اسلام به عنوان دین کامل

با این حال فقط واقعه غدیر همه موارد را دارد نه حجة الوداع و بعثت و هجرت و بدر و خندق و… چون:1) نقشه کفار برای خراب کردن دین بر آب شد.

2)قوانین با انتخاب رهبر معصوم کامل شد.               3)نعمت رهبری بزرگترین نعمت است و تمام شد.            4)وقتی قانون کامل باشد رضایت خداوند را دربر دارد.

     به خاطر همان چهار ویژگی عید غدیر از اعیاد بزرگ اسلامی میباشد. نکته آخر اینکه حدیث غدیر را 110 نفر از صحابه و 84 نفر از تابعین و 360 نفر از علما و محدثان نقل کرده اند.

به قول شاعر حسان بن ثابت:

بسم الله الرحمن الرحیم

با یاد خدا کار خود را آغاز میکنم هر سوالی دارید بپرسید!!!


Powered By
 

BLOGFA.COM

بازتاب گسترده خبر چاپ اين مجموعه در خبرگزاريهاي مختلف كشور :

الحمدلله به لطف خدا در روزهاي اخير و در اولين روزهاي چاپ اين مجموعه شاهد بازتاب گسترده خبر چاپ اين مجموعه در خبرگزاريهاي مطرح كشور هستيم . براي مشاهده ميتوانيد نام اين مجموعه را در صفحات موتورهاي جستجو بررسي كنيد . درپايين همين صفحه برخي موارد قرار داده شده است .

مجموعه 12 جلدي ((528 شبهه اعتقادي و پاسخ علماي دين)) چاپ شد . جهت تهيه اين كتاب پيام بگذاريد .جواب به شبهات شیعه

شبهات مربوط به مهدويت

 

183-
چرا شیعیان معتقد به وجود کسی هستند که منجی جهان است و روزی خواهد آمد؟…….1

184- چرا خود مسلمانان (شیعه و سنی) در اعتقاداتشان نسبت به
امام زمان (عج) نظرات متفاوتی دارند ؟………………………………………………………………………………………………………………………………2

185- چرا  اهل تسنن
معتقدند امام زمان(عج) هنوز به دنیا نیامده است ؟………………………………..5

186- چرا انجمن حجتیه را تعطيل كردند ؟ مگر هدف آنها كار
كردن براي ظهور امام زمان (عج) نبود ؟……………………………………………………………………………………………………………………………………………..8

187- چگونه امام زمان (عج) كه در یک مکان است ناظر به همه
جا میباشد ؟ آيا از نظر عقلي و علمي اين امر ممكن است ؟…………………………………………………………………………………………………………12

188- اگر
امام زمان(عج) ناظر اعمال ما هستند و اعمال ما به امام عصر عرضه میشود لقب«ستار
العیوب» بودن خدا برای چیست؟…………………………………………………………………………………………………13

189- اگر امام زمان(عج) زن و فرزند ندارد مگر پيامبر نفرمود
هركس ازدواج نكند از من نيست؟ چگونه اين دو قابل جمع است ؟…………………………………………………………………………………………………..16

190- چطور ممکن است امام مهدی(عج) دارای عمر طولانی باشد؟
قبول اين عمر طولاني از نظر عقلي و عرفي ممكن نيست !؟………………………………………………………………………………………………………16

191- با توجه به عمر بسیار طولانی و بعید امام زمان(عج)
چکار کنیم که یقین ما به وجود آن حضرت بیشتر شود ؟!…………………………………………………………………………………………………………………..

 

2- آيا شمر در برابر
امام حسين عليه السّلام و ابن ملجم لعين نسبت به اميرالمؤ منين عليه السّلام شر
نيست؟………………………………………………………………………………………………………………………1

3-آفرينش شمر در علم
خداوند متعال و در تقدير نظام آفرينش بوده و بايد باشد. آيا در اين صورت ، جبرلازم
نمي آيد. و همان حرف خيام ثابت نميشود؟………………………………………………….1

4-به عقيده من نظر قدما
مبني بر وجود چند خداي حكيم و تقسيم بندي كارها بين خودشان درست است . اين نظر چه
اشكالي دارد ؟…………………………………………………………………………………..2

5- اگر قرآن سخن خداست
پس حديث قدسي چيست ؟! چرا احاديث قدسي را در قرآن     نمي آوريد؟ مگر نه اين است كه قرآن سخنان
خداست ؟………………………………………………………….4

6- من نميتوانم وجود خدا
را قبول كنم چگونه مى‌توان به وجود موجودى معتقد شد كه قابل درك حسّى نيست؟……………………………………………………………………………………………………………………..5

7- اعتقاد به وجود خدا
در اثر ترس از خطرها به ويژه خطرهاى ناشى از زلزله و صاعقه و مانند آنها پديد آمده
است و ….  ………………………………………………………………………………..6

10- خداوند متعال در سورة مباركة غافر، آية 7، مي‌فرمايد: «كساني كه
عرش با عظمت الهي را بر دوش گرفته و آنان كه پيروان عرشند و به تسبيح و ستايش حق مشغولند
و…» سؤال اين است كه عرش با عظمت الهي، چگونه است كه به واسطة افراد حمل مي‌گردد؟!
………………….11

11- مگر خلقت هستي براي خدا در يك لحظه امكان نداشته كه در 6 روز آفريده
است؟……13

12- اگر شما معتقديد خداوند ديده نمي شود پس ديدن خدا كه  در  اين
روايت آمده    چيست ؟
………………………………………………………………………………………………………16

13-  شما از طرفي مي گوييد
خدا  «رحمن» و «رحيم» است و به بندگان خود حتي
كفار نظر لطف دارد و از طرف ديگر مي گوييد  «ان الله لا يهدي القوم الكافرين»………………………………..17

14- معناي (قاب قوسين ) در آيه فكان قاب قوسين او ادني (نجم : 9) (تا
اينكه فاصله اش به اندازه طول دو كمان يا نزديكتر شد.) چيست ؟ مگر خدا مكان دارد ؟…………………………………..19

15- آيا در درخواست حضرت
موسي عليه السّلام در رب ارني انظر اليك (اعراف:143) (پروردگارا خود را به من بنمايان
تا به تو نگاه كنم )، در خواست رؤيت ممكن بود ؟…………….19

16- اگر خدا ديده نميشود
پس معناي اين روايت منقول از امام علي (ع) چيست؟………………20

17-
آيا خدا مي تواند موجودي مانند خود بسازد، يا جهان هستي را در تخم مرغي جاي دهد بدون
اين که جهان را کوچک و يا تخم مرغ را بزرگ کند
…………………………………………………….20

18- چگونه انسان در روز قيامت
عذاب مي‌شود، در حالي كه داراي روح الهي است؟……………23

19- نظر دين شما پيرامون
خلقت موجودات و انسان ها چيست ؟ قبل از خلقت موجودات چه وضعي داشتند
؟………………………………………………………………………………………………….25

20-  با توجه به آيه «انما امره اذا اراد شيئا ان يقول
له کن فيکون» الف: آيا اراده کردن در خدا موجب تغيير درذات الهي نمي شود؟………………………………………………………………………………..28

21- يك مسيحي هستم . براي اثبات خدا همراه با صفاتي كه شما
مسلمانان ميگوييد يك دليل عقلي ميخواهم؟…………………………………………………………………………………………31

شبهات
مربوط به دين

22- چرا اسلام بردگي را تأييد مي كند و در زماني كه آمد با آن
مبارزه نكرد !؟………………….38

23- آيا مذهب زائيده جهل يا ترس، يا عواملي
از اين قبيل است؟………………………………………..42

24- آيا رواياتى مثل:
«بعثت بالحنفيّة السّمحة السّهلة»بيانگر آن نيست كه مردم و حاكمان مى توانند در عمل به احكام دينى تسامح و
تساهل داشته باشند؟………………………………………..48

25- آيا جهاد، اجراى حدود و مراتب بالاى امر به معروف و نهى از
منكر از مصاديق خشونت  نيستند !؟……………………………………………………………………………………52

26 – آيا ولىّ فقيه در اِعمال حكومت دينى ميتواند به زور متوسّل
شود؟…………………………….58

27-  آيا در مقابل يك جرم زباني قتل جزاي شخص است ؟!
………………………………………………61

28- آيا آيه شريفه: «لا اكراه
في الدين …» با عذاب منافات ندارد ؟!…………………………………….67

29- آيا دولت و افراد مي‎توانند كسي را به اقرار خداوند متعال و تغيير دين اجبار نمايند؟…70

30- آيا اختلاف فتاواى
مراجع در بعضى از مسائل اختلاف قرائت از دين نيست !؟…………….74

31- آيا معراج با علوم روز سازگار است؟………………….77

جواب به شبهات شیعه

جواب به شبهات شیعه
جواب به شبهات شیعه
0


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

جواب سوالات كتاب رياضي دهم تجربي x بخوانید...