جواب تمرین های درس پانزدهم فارسی یازدهم

جواب تمرین های درس پانزدهم فارسی یازدهم
جواب تمرین های درس پانزدهم فارسی یازدهم


جواب قلمرو زبانی درس 15 فارسی یازدهم


جواب قلمرو ادبی درس 15 فارسی یازدهم


جواب قلمرو فکری درس15 فارسی یازدهم


دانلود کتاب فارسی یازدهم


جزوه کلمات درس 15 فارسی یازدهم

جواب تمرین های درس پانزدهم فارسی یازدهم


جزوه درس 15 فارسی یازدهم


جزوه نکات دستوری درس 15 فارسی یازدهم

[email protected]

09305561992

ادرس ایمیل خود را در کادر زیر وارد کنید و از اخرین اخبار مطلع شوید

ما رادر شبکه های اجتماعی زیر دنبال کنید



Downloads-icon



Downloads-icon



Downloads-icon



Downloads-icon


جواب قلمرو زبانی درس 16 فارسی یازدهم

جواب قلمرو ادبی و فکری درس 16 فارسی یازدهم


پاسخ درک و دریافت درس 16 فارسی یازدهم


کلمات درس 16 فارسی یازدهم


جزوه نکات دستوری درس 16 فارسی یازدهم

جواب تمرین های درس پانزدهم فارسی یازدهم


جزوه کلمات درس 16 فارسی یازدهم

[email protected]

09305561992

ادرس ایمیل خود را در کادر زیر وارد کنید و از اخرین اخبار مطلع شوید

ما رادر شبکه های اجتماعی زیر دنبال کنید



Downloads-icon



Downloads-icon



Downloads-icon


درس 1 فارسی یازدهم


درس 2 فارسی یازدهم


درس 3 فارسی یازدهم


درس 4 فارسی یازدهم


درس 5 فارسی یازدهم

جواب تمرین های درس پانزدهم فارسی یازدهم


درس6 فارسی یازدهم:


درس 7 فارسی یازدهم


درس 8 فارسی یازدهم


درس9 فارسی یازدهم


درس10 فارسی یازدهم


درس11 فارسی یازدهم


درس12 فارسی یازدهم


درس 13 فارسی یازدهم


درس 14 فارسی یازدهم


درس 15 فارسی یازدهم


درس 16 فارسی یازدهم


درس 17 فارسی یازدهم


درس 18 فارسی یازدهم

[email protected]

09305561992

ادرس ایمیل خود را در کادر زیر وارد کنید و از اخرین اخبار مطلع شوید

ما رادر شبکه های اجتماعی زیر دنبال کنید

جواب قلمرو زبانی ادبی فکری کارگاه متن پژوهی صفحه ۱۲۳ و ۱۲۴ کتاب فارسی پایه یازدهم جواب کارگاه متن پژوهی درس پانزدهم کبوتر طوق دار از سایت نکس لود دریافت کنید.

قلمرو زبانی : 1) درباره کاربرد و معنای فعل «ایستاد» در جمله های زیر توضیح دهید.گرازان به تگ ایستاد.صیاد در پی ایشان ایستاد.2) چهار واژه مهم املایی از متن درس بیابید و معادل معنایی آنها را بنویسید.3) در زبان معیار، حذف شناسه فعل ممکن نیست. در گذشته ، گاه ، در کی جمله، شناسه به قرینه فعل قبلی حذف می شد.نمونه: شیران غریدند و به اتفاق، آهو را از دام رهانید.در جمله بالا فعل «رهانید» به جای «رهانیدند» آمده است.حال از متن درس نمونه ای دیگر برای حذف شناسه بیابید و بنویسید.

قلمرو ادبی : 1) تشبیهات را در بیت های زیر بیابید و در هر مورد ، مشبه و مشبه به را مشخص کنید.* درفشان لاله در وی، چون چراغی ولیک از دود او بر جانش داغی** شقایق بر یکی پای ایستاده چو بر شاخ زمرد ، جام باده2) در عبارت زیر، استعاره را بیابید.چون او را در بند بلا بسته دید ، زه آب دیدگان بگشاد و بر رخسار، جوی ها براند.3) از متن درس ، کنایه های معادل مفاهیم زیر را بیابید.انسان با تجربه ( ……………………………… )نا امید شدن ( ……………………………… )

قلمرو فکری : 1) معنی و مفهوم عبارت زیر را به نثر روان بنویسید.در وقت فراغ موافقت اولی تر، و الا طاعنان مجال وقیعت یابند.2) مفهوم قسمت های مشخص شده را بنویسید.الف) مرا نیز از عهده لوازم ریاست بیرون باید آمد و « مواجب سیادت را به ادا رسانید.»ب) « مگر تو را به نفس خویش حاجت نمی باشد » و آن را بر خود حقی نمی شناسی؟3) هر یک از بیت های زیر، با کدام قسمت درس ارتباط مفهومی دارد؟مروت نبینم رهایی ز بند به تنها و یارانم اندر کمند سعدیدوستان را به گاه سود و زیان بتوان دید و آزمود توان سنایی4) دو شخصیت زیر را بر مبنای این داستان تمثیلی، تحلیل نمایید و ویژگی های شاخص آنها را بنویسید.زاغ :مطوقه :

مهدی : قلمرو زبانی : 1) در هر دو عبارت به معنی «رفت» است. در جمله اول «با عشوه و ناز به دو رفت» و در جمله دوم صیاد به دنبال آن ها رفت.2) متصید : شکارگاه ، استخلاص : رهایی ، صواب : درست ، ثقت : اعتماد کردن3) کبوتران اضطرابی می کردند و هر یک خود را می کوشید (می کوشیدند).کبوتران فرمان وی کردند و دام برکندند و سر خویش گرفت (گرفتند).جواب تمرین های درس پانزدهم فارسی یازدهم

قلمرو ادبی : 1) * لاله به چراغ تشبیه شده است. لاله (مشبه) و چراغ (مشبه به)** داغ به دود تشبیه شده است. داغ (مشبه) و دود (مشبه به)2) جوی ها استعاره از اشک3) انسان با تجربه (سرد و گرم روزگار دیده)نا امید شدن (خایب)

قلمرو فکری : 1) در هنگام آسایش و راحتی همراهی واجب تر است و الا سرزنش کنندگان فرصت طعنه خواهند داشت.2) الف) مسولیت های رهبری را اجرا کند.ب) مگر به جان خود نیاز نداری3) می ترسم که اگر از گشادن عقده های من آغاز کنی ملول شوی و بعضی از ایشان دربند بمانند و نیز در هنگام بلا شرکت بوده است در وقت فراغ موافقت اولی تر4) زاغ :دور اندیش، با صبر و حوصله. زاغ با این ویژگی به فکر کسب تجربه بود تا در سختی از پس آن برآید.مطوقه: رهبری دانا دارای ابتکار عمل، با تجربه دارای دوستان موافق. مطوقه با این ویژگی دوستان خود را از بند نجات داد.

برای دریافت “جواب کارگاه متن پژوهی درس پانزدهم کبوتر طوق دار صفحه 123 و 124 فارسی یازدهم” لطفا نظری در نظرات پایین سایت برای ما بفرستید یا از دکمه صورتی
ارسال نظر استفاده
کنید.

عالیه

خیلی خوب بود.

عالیه عالی

عالیه واقعا مرسى

شاخص‌مطوقه

ارکان تشبیه در ازعکس ریاحین اوپرزاغ چون دم طاووس نمودی ودرپیش جمال اوبه پرزاغ مانستی

کان تشبیه در ازعکس ریاحین اوپرزاغ چون دم طاووس نمودی ودرپیش جمال اوبه پرزاغ مانستی

اها نهی استمراری

ممنون ولی کتاباتغییرکرده بعضی ازسوالانبود

عالیه خیلی کمکمون میکنید ممنون💛💛همه چی کامل و دقیق نوشته شده

خوب بود

ممنون

عالی بود

خیلی خوب ومفیدبودمچکرم🙏🙏

ممنون عالی بود tnx

Khob bod

خوب

بسیار خوب

خوب بود

زاغ با کسی تجربه به فکر نجات بود ومطوقه با ابتکار عمل دوستانش را نجات داد

خوب بود فقط ی جایی اشتباه کرده بودین خواهشا درستش کنین ابروتون رف

با این موافقم *-*

سلام. مطلب خوبی بود. ممنون

تنبل

اوکی دمتون گرم

به تگ ایستاد ینی شروع به دویدن کردو دومی درپی ایشان ایستاد ینی شروع به دنبال کردنشان کرد

خوب بود

عالی


جواب تمرین های درس پانزدهم فارسی یازدهم

هرگونه کپی برداری از مطلب یا قالب حرام است

یکی از آثار ارزشمند نثر فارسی، کلیله و دمنه ابوالمعالی نصر الله منشی است. این اثر دربردارنده دانش و پند و اندرزهایی است که از زبان جانوران بازگو شده است. داستان از زبان دو شغال به نام «کلیله» و«دمنه» نقل می گردد. روزبهان ترجمه پهلوی این اثر را به عربی برگرداند و نصر الله منشی متن عربی را به فارسی درآورد.


آورده اند که در ناحیتِ کشمیر مُتَصَّیدی خوش و مرغزاری نَزِه بود که از عکسِ ریاحینِ
او، پَرِ زاغ چون دُم طاوُوس نمودی و در پیش جمال او دمِ طاوُوس به پر زاغ مانستی.

قلمرو زبانی: آورده
اند: حکایت می کنند / ناحیت: ناحیه، سرزمین / ریاحین: گیاهان / کشمیر:
ناحیه ای بین هند و پاکستان / جمال: زیبایی / مُتَصَید: شکارگاه / مَرغ: گونه ای
گیاه / مرغزار: چمن زار/ نَزِه: با صفا، خوش آب و هوا / مانستی: مانند بود / قلمرو ادبی: پر
زاغ به دُم طاووس و بالعکس: تشبیه / زاغ: نماد زشتی / طاووس: نماد زیبایی / اغراق

بازگردانی: حکایت کرده اند که در سرزمین کشمیر شکارگاهی خوش آب و هوا و چمنزاری
با صفا بود که از بازتاب گیاهان آن، پر سیاه زاغ مانند دم طاووس زیبا می شد و در
مقابل زیبایی آن، دم زیبای طاووس مانند پر زاغ، سیاه و کم ارزش به چشم می آمد.

دِرَفشان
لاله در وی، چون چراغی / ولیک از دُودِ او بر جانش داغیجواب تمرین های درس پانزدهم فارسی یازدهم

قلمرو زبانی: دِرَفشان: درخشان،
نورانی/ مرجع او: چراغ / مرجع «ش» در جانش: لاله / داغ:
سیاهی درون لاله / قلمرو
ادبی: چون چراغی: تشبیه / حسن تعلیل: سیاهی درون لاله از
دود چراغ بود / داغ: استعاره از سیاهی درون لاله / جان داشتن لاله:‌ جانبخشی

بازگردانی: گل لاله در آنجا چون چراغی می درخشید؛ امّا از دود آن چراغ، درون
لاله سیاه شده بود.

شقایق بر یکی
پای ایستاده / چو بر شاخ زمرد جام باده

قلمرو زبانی: شقایق: لاله وحشی / باده: شراب / شاخ: شاخه / شقایق، لاله: دو گونه گل / زُمرّد:
سنگ قیمتی / باده: شراب / قلمرو ادبی: جانبخشی: شقایق
ایستاده / چو بر شاخ…: تشبیه /

بازگردانی: گل شقایق بر شاخه خود به گونه ای ایستاده بود که گویی جام شراب سرخ
بر شاخه ای زمردین رنگ و سبزفام قرار گرفته است.

◙ و در وی شکاری بسیار
و اختلاف صیادان آنجا متواتر؛ زاغی در حوالی آن بر درختی بزرگ گَشن خانه داشت
نشسته بود و چپ و راست می نگریست.

قلمرو زبانی: اختلاف:
رفت و آمد /  متواتر: پی در پی / گَشن:
انبوه /

بازگردانی: در آن چمنزار شکار بسیار بود
و شکارچیان پی در پی آمد وشد می کردند. زاغی در
آن حوالی بر درختی بزرگ و پر شاخ و برگ لانه داشت. نشسته بود و اطراف را نگاه می
کرد.

◙ ناگاه صیادی بدحالِ
خشِن جامه، جالی بر گردن و عصایی در دست، روی بدان درخت نهاد.

قلمرو زبانی: بدحال: بدخو / جال:
دام و تور / قلمرو ادبی: روی نهادن: کنایه از رفتن

بازگردانی: ناگهان شکارچی بدخو با تن
پوشی خشن و دامی بر دوش و عصایی در دست به سوی آن درخت روی نهاد.

◙ بترسید و با خود گفت: این مرد را
کاری افتاد که می آید و نتوان دانست که قصدِ من دارد یا از آنِ کسِ دیگر من باری
جای نگه دارم و می نگرم تا چه کند.

قلمرو زبانی: کاری افتاده: کاری دارد / باری: به هر روی / جای نگه دارم: این  جا می مانم /

بازگردانی: زاغ ترسید و با خود گفت: این
مرد کاری دارد که به اینجا می آید و روشن نیست قصد شکار مرا دارد یا دیگری را. در
هر حال من در این جا می مانم و می بینم که چه پیش خواهد آمد.

◙ صیاد پیش آمد و جال باز کشید و
حَبَه بینداخت و در کمین بنشست. ساعتی بود؛ قومی کبوتران برسیدند و سَرِ ایشان کبوتری بود که او را مُطَوِقَه گفتندی
و در طاعت و مطاوعِت او روزگار گذاشتندی.

قلمرو زبانی: جال: دام / بازکشید:
پهن کرد / حَبّه: دانه / سر: رئیس / طوق: خط دور گردن پرندگان / مطوقه: طوق دار /
طاعت، مطاوعت: فرمانبرداری/ گذاشتندی: می گذرانیدند

بازگردانی: شکارچی جلوتر آمد، و دام را
گستراند، دانه انداخت و پنهان شد، مدّتی گذشت. گروهی از
کبوتران رسیدند و رئیس آنان کبوتری بود که او را مُطَّوقه می گفتند و در فرمان بری
او روزگار را سپری می کردند.

◙ چندان که دانه بدیدند، غافل وار
فرود آمدند و جمله در دام افتادند و صیاد شادمان گشت و گُرازان به تک ایستاد، تا ایشان را در ضبط آرد.

قلمرو زبانی: غافل
وار: با حال غفلت، بی خبر / فرودآمدند: پایین آمدند / جمله: همه / گرازان: با ناز
راه رونده / تگ: دویدن / ایستاد: شروع کرد / در ضبط آوردن: گرفتن / مرجع «ایشان»:
کبوتران

بازگردانی: همین که دانه را دیدند بی خبر پایین آمدند و
همه در دام افتادند و صیاد خوشحال شد و با ناز و شادی شروع به دویدن کرد تا آنها
را گرفتار کند.

◙ و کبوتران اضطرابی می
کردند و هر یک خود را می کوشید.

قلمرو زبانی: اضطراب: پریشانی و آشفتگی / را: به معنای «برای»

بازگردانی: کبوتران بی قراری می کردند و هر یک برای رهایی
خودش کوشش می کرد.

◙ مطوّقه گفت: جای مجادله نیست؛ چنان
باید که همگان استخلاص یاران را مهم تر از تخلّصِ خود شناسند و حالی صواب آن باشد که جمله به طریق تعاون
قوّتی کنید تا دام از جای برگیریم که رهایش ما در آن است.

قلمرو زبانی: مجادله:
جدال و ستیزه / همگنان: همه، جمع همگن / استخلاص: رهایی جُستن، رهایی دادن / تخلص:
رهایی / صواب: صلاح و درست / به طریق: از راه / تعاون: همیاری / قوت:
نیرو / رهایش: آزادی، نجات

بازگردانی: مُطَّوقه گفت: جای بحث و جدال
نیست باید به گونه ای کار کنید که همگان رها کردن یاران را مهم تر از آزادی خود
بدانند و اکنون درست آن است که همه از راه
همیاری نیرویی به کار ببرید تا دام را از جا برداریم؛ زیرا رهایی ما در این کار
است.

◙ کبوتران فرمان وی بکردند و دام
برکندند و سر خویش گرفت و صیاد در پی ایشان ایستاد، بر آن امید که آخِر درمانند و
بیفتند.

قلمرو زبانی: فرمان کردن: فرمان بردن / برکندن: بلند کردن شناسه مفرد برای نهاد جمع /
در پی: دنبال /ایستاد: تقریباً به معنی مبادرت ورزیدن، اقدام کردن / آخر: سرانجام
/ درمانند: درمانده شوند / قلمرو ادبی: سر خویش گرفتن: کنایه از دنبال کار خود رفتن /

بازگردانی: کبوتران فرمان او را پذیرفتند
و دام را برداشتند و راه خود را پیش گرفتند و رفتند و صیاد
به دنبال ایشان می رفت و می نگریست به امید آنکه سرانجام خسته شوند و بیفتند.

◙ و زاغ با خود اندیشید که بر اثر ایشان
بروم و معلوم گردانم فرجام کار ایشان چه باشد. که من از مثل این واقعه ایمن نتوانم
بود. و از تجارب برای دفع حوادث سلاح توان ساخت.

قلمرو زبانی: بر
اثر: به دنبال / فرجام: پایان / واقعه: پیشامد / ایمن:
ممال امان، در امان / تجارب: ج تجربه / دفع: راندن /
حوادث: پیشامدهای ناگوار / تشبیه پنهان: تجارب مانند سلاحی است برای دفع ناگواری‌ها

بازگردانی: و زاغ با خود فکر کرد که به
دنبال ایشان بروم و روشن کنم که پایان کار آنها چه می شود؛ زیرا من از مانند این
حادثه در امان نیستم و
از تجربه‌ها برای دور کردن پیشامدهای بد می توان سلاح‌ها درست کرد.

◙ و مُطَّوقه چون بدید که صیاد در قفای
ایشان است، یاران را گفت: « این ستیزروی در کار ما به جدّ است و تا از چشم او ناپیدا
نشویم دل از ما برنگیرد.

قلمرو زبانی: قفا:
پشت، پشت گردن / ستیزه روی: گستاخ، پر رو / به جد: جدّی / ناپیدا: ناپدید / قلمرو ادبی:
چشم:‌ مجاز از نگاه / از کسی دل برگرفتن: کنایه از دل کندن، قطع علاقه کردن

بازگردانی: و مُطَّوقه چون دید که شکارگر
به دنبال ایشان است، به دوستان گفت: این فرد گستاخ در گرفتار کردن ما جدی است و تا
از چشم او پنهان نشویم، دست از سر ما بر نخواهد داشت.جواب تمرین های درس پانزدهم فارسی یازدهم


طریق آن است که سوی آبادانی‌ها و درختستان‌ها رویم تا نظر او از ما منقطع گردد.
نومید و خایب بازگردد

قلمرو زبانی: طریق:
راه کار / اشارت: دستور/ درختستان: باغ / منقطع: بریده، قطع شده / خایب: نا امید /

بازگردانی: راه کار آن است که به سوی آبادی‌ها و باغ‌ها برویم تا چشم
او ما را نبیند و ناامید و دل شکسته برگردد؛

◙ که در این نزدیکی موشی است از
دوستان من! او را بگویم تا این بندها را ببُرد. کبوتران اشارت او را امام ساختند و
راه بتافتند و صیاد بازگشت.

قلمرو زبانی: بند: ریسمان /اِمام: راهنما و الگو / راه
بتافتند: راه را کج کردند

بازگردانی: زیرا که در این نزدیکی موشی است که با من دوستی دارد. به
او می گویم تا این بندها را ببرد. کبوتران دستور او را راهنمای خود گرفتند و راه
کج کردند و شکارگر برگشت.

◙ مُطَّوقه به مسکن موش
رسید. کبوتران را فرمود که: «فرود آیید». فرمان او نگاه داشتند و جمله بنشستند؛

قلمرو زبانی: مسکن:
خانه  / فرمان نگاه داشتن: فرمان بردن /
جمله: همگی /

بازگردانی: به خانه موش رسید. به کبوتران دستور داد که: «فرود بیایید.».
فرمان او را پذیرفتند و همه فرود آمدند.

◙ و آن موش را زِبرا
نام بود، با دَهای تمام و خِردِ بسیار؛ گرم و سرد روزگار دیده و خیر و شرَّ احوال
مشاهدت کرده؛ و در آن مواضع
از جهت گریزگاه روز حادثه صد سوراخ ساخته و هر یک را در دیگری راه گشاده و تیمار
آن را فراخورِ حکمت و بر
حَسَبِ مصلحت بداشته.

قلمرو زبانی: دَها:
زیرکی و هوش / خرد:‌ عقل / مشاهدت: مشاهده / مواضع: جای‌ها / از جهت:
برای / گریزگاه: جای گریز / تیمار: مواظبت / فراخور: شایسته / حکمت: دانش /
بر حسب: مطابق قلمرو ادبی: گرم
و سرد …:  کنایه از جهان دیده و با تجربه
/ گرم،
سرد: تضاد / خیر،
شرّ: تضاد / دیدن گرم و سرد: حس آمیزی

بازگردانی: و آن موش نامش زِبرا بود. با خِرد و هوش بسیار و خوب و بد
روزگار را دیده نیکی‌ها و زشتی‌ها را مشاهده کرده؛ و در آن جای‌ها برای فرار در
روز حوادث، صد سوراخ و لانه ساخته بود و هر یک از سوراخ ها را به دیگری راه داده و
مناسب دانش و مطابق مصلحت از آن سوراخ ها مواظبت می کرد،

◙ مُطَّوقه آواز داد
که: « بیرون آی». زبرا پرسید که: «کیست؟» 
نام بگفت؛ بشناخت و به تعجیل بیرون آمد.

قلمرو زبانی: آواز
داد: فریاد زد / تعجیل: شتاب (هم آوا: تأجیل: مهلت دادن)/

 بازگردانی: مُطَّوقه صدا زد: «بیرون بیا». زبرا پرسید که کیست؟ مُطَّوقه
نامش را گفت: زبرا شناخت و با شتاب بیرون آمد.

◙ چون او را در بند بلا بسته دیده، زه
آب دیدگان بگشاد و بر رخسار، جوی‌ها براند و گفت: ای دوست عزیز و رفیق، تو را در این که افگند؟

قلمرو زبانی: زه آب:
چشمه / دیده: چشم / قلمرو ادبی: بند
بلا: اضافه تشبیهی / زه آب دیده: اضافه تشبیهی / جوی: استعاره از اشک / بر رخسار
جوی‌ها …: اغراق

بازگردانی: وقتی او را گرفتار بلا دید،
اشک از چشمانش روان کرد و بر چهره اش ریخت و گفت:«ای دوست عزیز و یار همراه، چه کسی
تو را در این رنج گرفتار کرد؟»


جواب داد که:«مرا قضای آسمانی در این ورطه کشید».

قلمرو زبانی: قضا:
سرنوشت / ورطه: جای هلاکت / قلمرو ادبی:
استعاره

بازگردانی: جواب داد که سرنوشت آسمانی مرا در این جای نابودی افکند.

◙ موش این بشنود و زود
در بریدن بندها ایستاد که مُطَّوقه بدان بسته بود.

قلمرو زبانی: بشنود: شنید (بن ماضی: شنید، بن مضارع: شنو) ، ایستاد: تقریباً به معنی
مبادرت ورزیدن، اقدام کردن (بن ماضی: ایستاد، بن مضارع: ایست) 

بازگردانی: موش شنید و سریع شروع کرد به بریدن بندهایی که مُطَّوقه
به آن بسته بود.

◙ گفت:«ای دوست، ابتدا از بریدن بند
اصحاب اولی تر». گفت: این حدیث را مکررّ می کنی؛ مگر تو را به نفسِ خویش حاجت نمی باشد و آن را بر خود
حقّی نمی شناسی!

قلمرو زبانی: اصحاب: یاران / اولی تر: سزاوارتر / حدیث: سخن / مکرر کردن: تکرار کردن /

بازگردانی: مُطَّوقه گفت: «اوّل بند دوستانم را باز کن». موش گفت: این
حرف را پیوسته تکرار می کنی؛ مگر تو به وجود خودت نیاز نداری و وجود تو بر تو حقی
ندارد؟

◙ گفت: مرا بدین ملامت
نباید کرد که من ریاست این کبوتران تکفّل کرده ام، و ایشان را از آن روی بر من حقّی
واجب شده است.

قلمرو زبانی: ملامت: سرزنش / ریاست: رهبری / تکفل کردن: به گردن گرفتن

بازگردانی: من به این خاطر سرزنش نکن؛ زیرا من رهبری این کبوتران را
به گردن گرفته ام و ایشان به همین خاطر حقی بر گردن من است.

◙ و چون ایشان حقوق مرا
به طاعت و مناصحت بگزاردند و به معونت و مظاهرت ایشان از دست صیاد بجستم، مرا نیز
از عهده لوازم ریاست بیرون باید آمد و مواجب سیادت را به ادا رسانید.

قلمرو زبانی: گزاردن: انجام دادن (بن ماضی: گزارد، بن مضارع: گزار) / معونت: کمک /
مظاهرت: پشتیبانی، یاری کردن / بجستم: نجات یافتم (بن ماضی: جست، بن مضارع: جه)/ مواجب:
جمع موجب، وظایف / سیادت: رهبری

بازگردانی: چون آنها حق مرا با فرمانبرداری و پند و اندرز پذیری به جا آوردند
و با یاری و پشت گرمی آنان از دست صیاد نجات یافتم، من نیز
باید از عهده کارهای رهبری برآیم و وظایف سروری خود را به انجام رسانم.

◙ و من می ترسم که اگر
از گشادن عقده‌های من آغاز کنی ملول شوی و بعضی از ایشان در بند بمانند و چون من
بسته باشند ـ اگر
چه ملالت به کمال رسیده باشد ـ اهمال جانب من جایز نشمری.

قلمرو زبانی: عقده: گره / ملول: سست و ناتوان، آزرده / ملالت: خسته / اهمال: سستی /

بازگردانی: و می ترسم اگر اول گره‌های مرا باز کنی خسته شوی و برخی
از کبوتران گرفتار بمانند. تا من بسته باشم هر چند که خسته شده باشی سستی در حق
مرا درست نمی دانی و دلت به آن خرسند نمی شود.

◙ و از ضمیر بدان رخصت
نیابی و نیز در هنگام بلا شرکت بوده است، در وقت فراق موافقت اولی تر و طاعنان
مجال وقیعت یابند.

قلمرو زبانی: ضمیر: درون / رخصت: اجازه / بلا: گرفتاری / فراق: آسایش / موافقت: همکاری
/ طاعن: سرزنشگر / مجال: فرصت / وقیعت: بدگویی/ قلمرو ادبی: بلا، فراق: تضاد

بازگردانی: و همچنین در وقت بلا و گرفتاری با هم بوده ایم در وقت آسایش
همراهی بهتر است وگرنه سرزنش کنندگان فرصت بدگویی پیدا می کنند.

◙ موش گفت: «عادت اهل مکرمت این است و
عقیدت ارباب مودّت بدین خصلت پسندیده و سیرت ستوده در موالات تو صافی تر گردد و ثقت دوستان به کرم عهد
تو بیفزاید»

قلمرو زبانی: اهل
مکرمت: جوانمردان /  موالات: دوستی / ارباب
مودّت: دوستداران / ثقت: اعتماد / خصلت: خو / مطلق: رها / کرم عهد: خوش پیمانی / صافی:
پاک

بازگردانی: موش گفت: «روش جوانمردان همین است و نظر دوستان با این
خلق و خوی پسندیده و باطن پاک (تو) در دوستی تو پاک تر می شود. و اعتماد دوستان به
بزرگواری و پیمانداری تو بیشتر می گردد.

◙ و آن گاه به جدّ و
رغبت بندهای ایشان تمام ببرید و مُطَّوقه و یارانش مطلق و ایمن بازگشتند.

قلمرو زبانی: جدّ: / رغبت: میل / مطلق: رها، آزاد / ایمن: ممال امان، در امنیت /

بازگردانی: و آن وقت با جدّیت و میل فراوان بند ایشان را برید و مُطَّوقه
و دوستانش رها و آسوده بازگشتند.

کلیله و دمنه ، ترجمۀ
ابوالمعالی نصرالله منشی

◙ قلمرو زبانی

۱-
دربارۀ کاربرد و معنای فعل «ایستاد» در جمله های زیر توضیح دهید.

گرازان به تگ ایستاد. (= آغازید) / صیّاد
در پی ایشان ایستاد. (= در اینجا تقریباً به معنی مبادرت
ورزیدن، اقدام کردن)

۲- چهار واژۀ مهمّ
املایی از متن درس بیابید و معادل معنایی آنها را بنویسید. – معونت؛ مظاهرت؛ سیادت؛ استخلاص.

۳- در زبان معیار، حذف
شناسۀ فعل ممکن نیست. در گذشته، گاه، در یک جمله، شناسه به قرینۀ فعل قبلی حذف می
شد.

نمونه: شیران غرّیدند و به اتفّاق، آهو را
از دام رهانید.

در جملۀ بالا فعل «رهانید» به جای «رهانیدند»
آمده است.

حال ازمتن درس نمونه ای دیگر برای
حذف شناسه بیابید و بنویسید.

◙ کبوتران فرمان وی بکردند و دام
برکندند و سر خویش گرفت. (گرفتند)

◙ قلمرو ادبی

۱-
تشبیهات را در بیت های زیر بیابید و در هر مورد مشبّه و مشبّهٌ به را مشخّص کنید.

درفشان لاله در وی، چون چراغی / ولیک
از دُودِ او بر جانْش داغی

مشبه: لاله؛ مشبه به: چراغ / مشبه: داغ
لاله؛ مشبه به: دود

شقایق بر یکی پای ایستاده / چو بر
شاخِ زمرّد، جامِ باده

مشبه: شقایق بر یکی پای ایستاده؛
مشبه به: جامِ باده بر شاخِ زمرّد

۲-
در عبارت زیر استعاره را بیابید.

چون او را در بندِ بلا بسته دید، زه
آب دیدگان بگشاد و بر رخسار، جوی ها براند.

جوی: استعاره از اشک

۳-
از متن درس، کنایه های معادلِ مفاهیم زیر را بیابید.

انسان با تجرب: سرد و گرم روزگار
دیده / ناامید شدن: خایب

◙ قلمرو فکری

۱- معنی و مفهوم عبارت
زیر را به نثر روان بنویسید.

◙ در وقتِ فراغْ موافقت اوَلی تر، و
الّا طاعِنان مجالِ وقیعت یابند.

در
وقت آسایش همراهی بهتر است وگرنه سرزنش کنندگان فرصت بدگویی پیدا می کنند.

۲- مفهوم قسمت های
مشخّص شده را بنویسید.

الف) مرا نیز از عهدۀ لوازمِ ریاست
بیرون باید آمد و مواجبِ سیادت را به ادا رسانید . / = حق رهبری
را باید به انجام رسانم.

ب) مگر تو را به نفسِ خویش حاجت
نمی باشد و آن را بر خود حقّی نمی شناسی؟ / = مگر تو در فکر حفظ جانت نیستی؟

٣ – هریک از بیت های زیر،
با کدام قسمت درس ارتباط مفهومی دارد؟

مروّت نبینم رهایی ز بند / به تنها
و یارانم اندر کمند (سعدی) = و من می ترسم که اگر از گشادن عقده‌های من آغاز کنی
ملول شوی و بعضی از ایشان در بند بمانند

دوستان را به گاه سود و زیان / بتوان
دید و آزمود توان (سنایی) = در وقتِ فراغْ موافقت اوَلی تر، و الّا طاعِنان مجالِ
وقیعت یابند.

۴- دو شخصیّت زیر را
بر مبنای این داستانِ تمثیلی، تحلیل نما یید و ویژگی های شاخص آنها را بنویسید.

زاغ :کسی
که بردبار و شکیباست و در پی به دست آوردن تجربه است.

مُطَوَّقه: رهبری که احساس مسئولیت
می کند و در اندیشه زیردستان خود است و دوستان دانا و کارآزموده دارد.

◙ آورده
اند که وقتی مردی به مهمانی سلیمان دارانی رفت. سلیمان آنچه داشت از نان خشک و نمک
در پیش او نهاد و بر سبیلِ اعتذار این بر زبان
راند:

قلمرو زبانی: آورده اند: حکایت کرده اند / بر
سبیلِ: / اعتذار: عذرخواهی، پوزش خواهی /

گفتم که چو ناگه آمدی، عیب مگیر / چشمِ تر و نانِ خشک و رویِ تازه

قلمرو زبانی: ناگه: ناگهان، سرزده / قلمرو ادبی: روی تازه: کنایه از
مهمان نوازی و گشاده رویی / تر، خشک: تضاد

بازگردانی: گفتم اگر ناگهان و سرزده آمدی، عیب از من مگیر که نتوانستم از تو خوب پذیرایی کنم. چشمِ اشک آلود و نانِ خشک دارم و خوشرویم.

◙ مهمان چون نان بدید، گفت کاشکی
با این نان، پاره ای پنیر بودی. سلیمان برخاست و به بازار رفت و ردا به گرو کرد و
پنیر خرید و پیش مهمان آورد. مهمان چون نان بخورد، گفت الحَمدالله که خداوند،
عَزَّ و جَل، ما را بر آنچه قسمت کرده است، قناعت داده و خرسند گردانیده است.
سلیمان گفت اگر به دادۀ خدا قانع بودی و خرسند نمودی، ردای من به بازار به گرو
نرفتی.

قلمرو زبانی: بدید: دید(ماضی ساده) / پاره: مقدار / بودی: می بود / برخاست: بلند شد (بن ماضی: برخاست، بن مضارع: برخیز)  / ردا: / به گرو کردن: / عزّ و جلّ: / قسمت: / خرسند: / به گرو رفت: / قلمرو ادبی:

جوامع الحکایات و لوامع الرّوایات، محمّد عوفی


کبوتر مطوقه- مهمان ناخوانده / kabootarDownloads-icon


دریافتDownloads-icon

فهرست مطالب سایت: (کلیک کنید)

گام به گام درس ادبیات پایه یازدهم رو می توانید به صورت PDF از ادامه مطلب دانلود کنید. در این گام به گام که یکی از کاملترین و بهترین گام به گام های گرد آوی شده می باشد. معنی کامل شعرها، آرایه های بکار رفته در در متن شعر ها، نکات مربوط به زبان فارسی، و پاسخ به کارگاه ها و تمرین های بصورت درس به درس آورده شده است.

فایل دانلود این گام به گام در انتهای صفحه قرار گرفته است.

در این گام به گام در ابتدا متن هر درس به صورت مجزا گرد آوری شده است.

در شعر ها بطور کامل نکات مربوط به قلمرو زبانی و زبان فارسی گردآوری شده است.جواب تمرین های درس پانزدهم فارسی یازدهم

نکات مربوط به قلمرو ادبی و آرایه های ادبی به خوبی جمع آوری شده است بصورت خط به خط و بیت به بیت.

نکات مربوط به قلمرو فکری و معنی و مفهوم هر بیت نیز به شیوه ای زیبا و عالی آورده شده است.

معنی مربوط به کارگاه های متن پژوهی فارسی یازدهم نیز به صورت کامل پاسخ داده شده است.

با دانلود گام به گام فارسی یازدهم، خیال خود را برای کسب نمره عالی در امتحانات راحت خواهید کرد.

پیشنهاد ویژه این پست:

اگر برای قبولی در کنکور استرس دارید و یا سوالات زیادی ذهن شمارو به خودش مشغول کرده می توانید با کلیک روی قسمت  مشاوره رایگان کنکور IDN برای موفقیت در کنکور از سایت ایران دانش نوین استفاده کنید. بهترین مشاوران کنکور و رتبه های برتر به سوالات درسی و مشاوره ای شما بطور رایگان پاسخ میدهند.

برای قبولی در کنکور باید ابزار داشته باشید. ابزارهای مثل همین گام به گام فارسی یازدهم که قرار است در ادامه دانلود کنید. یکی از ابزارهای که ما در IDN به شما ارائه می دهیم مشاوره با رتبه های برتر کنکور، مشاورهای دورقمی موسسه ماست که در سال ۹۸ بیش از ۱۰ رتبه زیر هزار را به دانش آموزان IDN هدیه دادند. اگر شما هم میخواید رتبه برتر کنکور بشید کافیه روی قسمت مشاوره با رتبه های برتر کنکور کلیک کنید و توضیحات مربوط رو با دقت مطالعه کنید.

همونطور که گفتیم با دانلود گام به گام های درسی  میتوانید مسیر سخت درس خواندن خود را هموار کنید . اما اینکه فارسی را چطور بخوانید که هم در کنکور و هم در امتحانات نتیجه عالی کسب کنید نیز مهم است.

برای کسب نمره و درصد عالی در امتحانات و قبولی در کنکور فقط درس خواندن کافی نیست. باید به سبک رتبه برترها درس بخوانید تا بتوانید موفق شوید.

با کلیک روی تصویر زیر میتوانید وارد قسمت نحوه خواندن فارسی کنکور شوید. دکتر مهسا نیک فرجام، دانشجوی پزشکی شهید بهشتی، رتبه دورقمی کنکور مشاور IDN به شما می آموزند که ادبیات را چطور بخوانید تا ۱۰۰ درصد نمره امتحان و کنکور را کسب کنید. برای مشاهده روی تصویر زیر کلیک کنید.

برای دانلود سایر جزوات و گام به گام ها از سایت IDN کلیک کنید.

برای دانلود سوالات امتحان نهایی و نوبت اول فارسی یازدهم کلیک کنید.

۸۶۷۴۹ دانلود هاگام به گام ادبیات یازدهم دانلود فایل @irandaneshnovin_گام-به-گام-ادبیات-فارسی-یازدهم.pdf – 4 MB

در صورتیکه راجب برنامه ریزی و روش های مطالعه سوال دارید و میخواید با رتبه های تکرقمی و دورقمی کنکور در ارتباط باشید میتونید با شماره زیر تماس بگیرید:

نظرات ، سوالات و پیشنهادات خود را در زیر برای ما ارسال کنید. بزودی به آن ها پاسخ خواهیم داد

واقعا عالــــــــــه

عاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااالییییییییییییییییییییییییییییییییییی

فوق العاده بود و خیلی مرتب و دقیق نوشته شده بودن واقعا ممنون:)

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نام *

ایمیل *

وب‌ سایت

دیدگاه

دپارتمان IDN از سال 93 با هدف برقراری عدالت آموزشی در عرصه کنکور و کمک به دانش آموزان شروع به کار کرد. خدمات IDNOVIN شامل مشاوره کنکور ، برنامه ریزی و آموزش کنکور و ارائه محصولات کمک آموزشی به وسعت کل ایران و برای همه دانش آموزان کنکوری برقرار است.

 موضوع اصلي درس:  آشنايي با قسمتي از کليله و دمنه که مفهوم همکاري و دوستي را بيان مي کند.و آداب، فرهنگ وتجربیات را به نسل آینده، منتقل می کند.

زاویه ی دید داستان:دانای کل(سوم شخص مفرد)

تاريخ ادبيات:

   ٭ کليله و دمنه: يکي از آثار ارزشمند نثر فارسي کليله و دمنه ی ابوالمعالي نصر الله منشي است اين اثر مشتمل بر حکمت و معارف بشري است که بر زبان تمثيل و در قالب داستان بيان مي شود. داستان ها از زبان حيوانات به ويژه دو شغال به نام هاي «کليله» و «دمنه» نقل مي گردد. اصل کتاب کليله و دمنه هندي بوده است.

   پس از اسلام، ابن مقفّع، ترجمه ي پهلوي اين اثر را به عربي و نصر الله منشي متن عربي آن را در قرنِ ششم، به فارسي برگرداند و بر آن نکته هاي فراوان افزوده است. کليله و دمنه کتابي تعليمي و در بردارنده ي آيات، روايات، اشعار فارسي و عربي و نکته هاي اخلاقي و اجتماعي بسيار است.جواب تمرین های درس پانزدهم فارسی یازدهم

اصلِ کتاب، به زبان هندی بوده که در حدودِ صد تا پانصدِ پیش از میلاد نوشته شده است.

 ………………………………………………………………………………………………………………………………….

البته در این داستان ،راوی خودِ نصرالله منشی است که در درس، راوی دوّمی هم وجود دارد که همان،زاغ است.

………………………………………………………………………………………………………………………………..

 

 

* آورده اند که در ناحيتِ کشمير، مُتَصََّيدي خوش و مرغزاري نَزِه بود که از عکسِ رياحينِ او، پَرِ زاغ چون دُم طاوُوس نمودي و در پيش جمال او دمِ طاوُوس به پر زاغ مانستي

               دِرَفشان لاله در وي، چون چراغي            وليک از دُودِ او بر جانش داغي

                 شقايق بر يکي پاي ايستاده                      چو بر شاخ زمرد جام باده

معني): حکايت کرده اند که در سرزمينِ کشمير، شکارگاهي خوش آب و هوا و چمن زاري با صفا بود که از انعکاس، گياهانِ آن دشت، پر سياهِ زاغ مانندِ دم طاووس زيبا مي شد و در مقابل زيبايي آن دشت ، دُمِ زيباي طاووس مانند پر زاغ، سياه و کم ارزش به نظر مي رسيد.

معني بيت اول): گلِ لاله در آنجا چون چراغي مي درخشيد امّا از دودِ آن چراغ، درون لاله سياه ديده مي شد.  (اشاره به پرچم های سیاهِ درون گلِ لاله)

معني بيت دوم): گلِ شقايق ،بر ساقه ي خود طوري ايستاده بود که گويي جامِ شرابِ سرخ بر شاخه اي زمرّد رنگ و سبز قرار گرفته باشد.

واژگان و توضيحات

ناحيت: ناحيه، سرزمين                                   رياحين:گل های خوشبو.جمعِ ریحان

کشمير: ناحيه اي بين هند و پاکستان              جمال: زيبايي

مُتَصَيَّدي: شکارگاه                                          دِرَفشان: روشن و نوراني

مَرغزار: دشت و چمن زار                                 شقايق و لاله: دو گل سرخ رنگ

نَزِه: با صفا                                                        زُمرّد: سنگ قيمتيِ سبز رنگ

باده: شراب

 

دستور زبان فارسي:

آورده اند: فعل مجهول ـ 

نمودي و مانستي: شکل قديم ماضي استمراري

آرايه هاي ادبي:

پر زاغ به دُم طاووس تشبيه شده است و بالعکس، دُم طاووس به پر زاغ.(آرایه ی عکس یا طرد)   /

**لاله به چراغ تشبيه شده است.

داغ: استعاره از سياهي درون لاله/ بيت دوم تشبيه مرکّب دارد شقايق بر روي ساقه تشبيه شده به قرار گرفتن جام شرابِ سرخ بر شاخه اي زمرّد رنگ.

 ايستادن شقايق: تشخيص است.

………………………………………………………………………………………………………………………………

 * و در وي شکاري بسيار و اختلاف صيادان آنجا متواتر؛ زاغي در حوالي آن بر درختي بزرگ گَشن خانه داشت نشسته بود و چپ و راست مي نگريست ناگاه صيادي بدحالِ خشِن جامه، جالي بر گردن و عصايي در دست، روي بدان درخت نهاد. بترسيد و با خود گفت: اين مرد را کاري افتاد که مي آيد و نتوان دانست که قصدِ من دارد يا از آنِ کسِ ديگر من باري جاي نگه دارم و مي نگرم تا چه کند.

معني):

1ـ  در آن چمن زار ، شکار بسيار بود وصيّادان پي در پي رفت و آمد مي کردند.

2ـ زاغي در آن حوالي، بر درختي بزرگ و پرشاخ و برگ لانه داشت. نشسته بود و اطراف را نگاه مي کرد.

3ـ ناگهان، صيّادي بدترکيب با لباسي خشن و نامرتّب و دامي بر دوش و عصايي در دست، به طرفِ آن درخت روي نهاد.

4ـ زاغ ترسيد و با خود گفت: اين مرد کاري دارد که به اينجا مي آيد و معلوم نيست قصدِ شکار مرا دارد يا ديگري را. در هر حال ،من در اين جا مي مانم و مي بينم که چه خواهد کرد؟جواب تمرین های درس پانزدهم فارسی یازدهم

واژگان

اختلاف: رفت و آمد                               بد حال: خشن

متواتر: پي در پي                                   جال: دام و تور

گَشن: انبوه                                            باري: در هر حال

دستور زبان فارسي:

در سطر اوّل حذف فعل ديده مي شود، وي به جاي آن به کار رفته است.

………………………………………………………………………………………………………………………………..

¤ صياد پيش آمد و جال باز کشيد و حَبَه بينداخت و در کمين بنشست. ساعتي بود؛ قومي کبوتران برسيدند و سَرِ ايشان کبوتري بود که او را مُطَوِقَه گفتندي و در طاعت و مطاوعِت او روزگار گذاشتندي. چندان که دانه بديدند، غافل وار فرود آمدند و جمله در دام افتادند و صياد شادمان گشت و گُزاران به تک ايستاد، تا ايشان را در ضبط آرد و کبوتران اضطرابي مي کردند و هر يک خود را مي کوشيد. مطوّقه گفت: جاي مجادله نيست؛ چنان بايد که همگان استخلاص ياران را مهم تر از تخلّصِ خود شناسند و حالي صواب آن باشد که جمله به طريق تعاون قوّتي کنيد تا دام از جاي برگيريم که رهايش ما در آن است.

معني ):

1ـ  شکارچي جلوتر آمد، و دام را گستراند، دانه انداخت و پنهان شد، مدّتي گذشت.

2ـ گروهي از کبوتران رسيدند و رئيس و پیشوای  آنان، کبوتري بود که او را مُطَّوقه مي گفتند و در طاعت و فرمان بَریِ او، روزگار را سپري مي کردند.

3ـ همين که دانه را ديدند، از روی غفلت و بي خبری، پايين آمدند و همه در دام افتادند و صيّاد ،خوشحال شد و با ناز و شادي شروع به دويدن کرد تا آنها را گرفتار کند.

4ـ کبوتران بي قراري مي کردند و هر يک براي رهايي خود تلاش مي کرد.

5 ـ مُطَّوقه گفت: جایِ بحث و جدال نيست . بايد به گونه اي کار کنيد که همگان، رها کردنِ ياران را مهم تر از خلاصیِ خود بدانند.

6 ـ و اکنون درست آن است که همه از راهِ همياري، نيرويي به کار ببريد تا دام را از جا برداريم زيرا رهايیِ ما در اين کار است.

واژگان

جال: دام                                                         تگ: دويدن

حَبّه: دانه                                                        مجادله: جدال و ستيزه

قومي: گروهي                                                 همگنان: همگان

سَر: رئيس                                                       تخلّص: رهايي

مُطَّوقه: طوقدار                                                استخلاص: رها کردن

مطاوعت: فرمان بري                                             صواب: صلاح و درست  

گُرازان: جلوه کنان و با ناز راه رفتن                        تعاون: همياري  

…………………………………………………………………………………………………………………………………. 

 

¤ کبوتران فرمان وي بکردند و دام برکندند و سر خويش گرفت. و صياد در پي ايشان ايستاد، بر آن اميد که آخِر درمانند و بيفتند. و زاغ با خود انديشيد که بر اثر ايشان بروم و معلوم گردانم فرجام کار ايشان چه باشد. که من از مثل اين واقعه ايمن نتوانم بود. و از تجارب براي دفع حوادث سلاح توان ساخت.

بر اثر: به دنبال ـ فرجام: پايان 

سر خويش گرفت:  : > سرِخويش گرفتند. به قرينه شناسه ي فعلِ قبل، شناسه گرفت حذف شده است.

معني):

1ـ  کبوتران فرمان او را پذيرفتند و دام را برداشتند و راه خود را پيش گرفتند و رفتند.

2ـ و صيّاد به دنبال آنها مي رفت و مي نگريست به اميد آنکه، سرانجام خسته مي شوند و مي اُفتند.

3ـ و زاغ با خود فکر کرد که به دنبالِ آنها بروم و معلوم کنم که پايانِ کارِ آنها، چه شود؟ زيرا من از مانندِ

اين حادثه در امان نيستم.

4ـ و از تجربه ها  برای دفعِ حوادث ،مي توان سلاح ها درست کرد.

…………………………………………………………………………………………………………………………..

¤ و مُطَّوقه چون بديد که صيّاد در قفاي ايشان است، ياران را گفت: « اين ستيز روي در کار ما به جدّ است و تا از چشم او ناپيدا نشويم دل از ما نگيرد. طريق آن است که سوي آباداني ها و درختستان ها رويم تا از نظر او ما منقطع گردد. نوميد و خايب بازگردد که در اين نزديکي موشي است از دوستان من! او را بگويم تا اين بندها را ببُرد.» کبوتران اشارت او را امام ساختند و راه بتافتند و صياد بازگشت.

 

واژگان

قفا: پشت، پشت گردن                              خايب: نا اميد

ستيزه روي: گستاخ و پر رو                        اشارت: دستور و راهنمایی

به جّد: جدّي                                            اِمام: راهنما و الگو

منقطع: بريده، قطع شده                         راه بتافتند: راه را کج کردند

معني):

1ـ و مُطَّوقه چون ديد که صياد به دنبال، آنها است به دوستان گفت: «اين فردِ گستاخ و پُر رو، در گرفتار کردن ما جدّي است و تا از نظرِ او پنهان نشويم دست از سرِ ما بر نخواهد داشت.»

2ـ” راه آن است که به سوي مکان هاي آباد و پُر شاخ و درخت و سر سبز برويم تا چشمِ او از ديدنِ ما عاجز شود و نا اميد و مأيوس برگردد. و بدانید  که: در اين نزديکي موشي است که با من دوستي دارد به او مي گويم تا اين بندها را بِبُرد.”

کبوتران ،دستورِ او را الگو و راهنما دانستند و راه ،کج کردند و صيّاد برگشت.

 

………………………………………………………………………………………………………………………………

 

¤ مُطَّوقه به مسکن موش رسيد. کبوتران را فرمود که: « فرود آييد» فرمان او نگاه داشتند و جمله بنشستند و آن موش را زِبرا نام بود، بادَهاي تما و خِردِ بسيار گرم و سرد روزگار ديده و خير و شرَّ احوال مشاهدت کرد. و درآن مواضع از جهت گريز گاه روز حادثه صد سوراخ ساخته و هر يک را د ديگري راه گشاده و تيمار آن را فراخورِ حکمت و بر حَسَبِ مصلحت بداشته. مُطَّوقه آواز داد که: « بيرون آي» زبرا پرسيد که: «کيست؟»  نام بگفت؛ بشناخت و به تعجيل بيرون آمد.

واژگان

مسکن: خانه                                     تيمار: مواظبت

دَها: زيرکي و هوش                          تعجيل: شتاب

مواضع: جاي ها، جمعِ موضع

 

 

معني):

1ـ کبوترِ طوق دار،به خانه ی موش رسيد به کبوتران دستور داد که: « فرود بياييد.» فرمان او را پذيرفتند و همه فرود آمدند و آن موش نامش زِبرا بود. با خِرد و هوش تمام و خوب و بدِ روزگار را ديده و

چشیده ، خوبی و بدیِ آن را ، مشاهده کرده بود.

2ـ و در آن اطراف، براي فرار در روزِ حادثه، صد سوراخ و لانه ساخته بود و هر يک را در ديگري راه داده، و باحکمت و دانشِ خویش، و مطابقِ مصلحت، از آنها مواظبت مي نمود،

مُطَّوقه آواز داد که: «بيرون بيا».

 زبرا پرسيد که کيست؟

مُطَّوقه نامش را گفت: زِبرا او را شناخت و با عجله بيرون آمد.

…………………………………………………………………………………………………………………………….

¤ چون او را در بند بلا بسته ديده، زه آب ديدگان بگشاد و بر رخسار جوي ها براند و گفت: اي دوست عزيز و رفيق، تو را در اين که افگند؟

جواب داد که:« مرا قضاي آسماني در اين ورطه کشيد» موش اين بشنود و زود در بريدن بندها ايستاد که مُطَّوقه بدان بسته بود. گفت: « اي دوست، ابتدا از بريدن بند اصحاب اولي تر». گفت: « اين حديث را مکررّ مي کني؛ مگر تو را به نفسِ خويش حاجت نمي باشد و آن را بر خود حقّي نمي شناسي!»

واژگان

زه آب: آبي که از سنگي يا زميني مي جوشد.    

موافق: همراه             ورطه: گرداب

قضا: تقدير                التفات: توجّه

آرايه هاي ادبي:

بند بلا: اضافه تشبيهي ـ زه آب ديده: اضافه تشبيهي (چشمه چشم) ـ بر رخسار جوي ها …: اغراق است

معني):

1ـ وقتي او را گرفتارِ بلا ديد، اشک از چشم جاري کرد و بر چهره اش،از بسیاریِ اشک،جوی ها ،جاری

گشت  و گفت: « اي دوستِ عزيز و يارِ همراه، چه کسي تو را در اين رنج گرفتار کرد؟»

2ـ جواب داد که: ” تقدير آسماني مرا در اين گرداب افکند.” موش، این را شنيد و سريع شروع کرد به بُريدنِ بندهايي که مُطَّوقه به آن بسته بود.

3ـ مُطَّوقه گفت: «اوّل، بندِ دوستانم را باز کن» موش به اين حرف توجّهي نکرد.  مُطوّقه  گفت:

«اي دوست ،ابتدا بندِ دوستان را باز کني بهتر است.». موش گفت: « اين حرف را باز تکرار مي کني. مگر تو به وجودِ خودت نياز نداري و وجودِ تو بر تو حقّی ندارد؟»

……………………………………………………………………………………………………………………………….

 

¤ گفت: « مرا بدين ملامت نبايد کرد که من رياست اين کبوتران تکفّل کرده ام، و ايشان را از آن روي بر من حقّي واجب شده است. و چون ايشان حقوق مرا به طاعت و مناصحت بگزاردند و به معونت و مظاهرت ايشان از دست صياد بجستم، مرا نيز از عهده ي لوازم رياست بيرون بايد آمد و مواجب سيادت را به ادا رسانيد. و من مي ترسم که اگر از گشادن عقده هاي من آغاز کني ملول شوي و بعضي از ايشان در بند بمانند و چون من بسته باشند ـ اگر چه ملالت به کمال رسيده باشد ـ اهمال جانب من جايز نشمري و از ضمير بدان رخست نيابي و نيز در هنگام بلا شرکت بوده است، در وقت فراق موافقت اولي تر و الّطاعنان مجال وقيعت يابند.»

واژه نامه و توضيحات

ملامت: سرزنش                                     ملول: خسته

تکفّل: عهده دار شدن                           ملالت: خستگي

مناصحت: اندرز دادن                            اِهمال: سستي   

معونت: ياري                                          ضمير: درون

مظاهرت: پشتگرمي                              رخصت: اجازه

مواجب: علّت ها ، موجبات                    فراغ: آسايش

سيادت: سَروري                                    طاعنان: بدگويان و طعنه زنندگان

عُقده ها: گِره ها                                    وقيعت: سرزنش و بد گویی

معني):

1ـ گفت: با اين کار نبايد مرا سرزنش کني زيرا که من، رياستِ اين کبوتران را پذيرفته ام و به همين

دليل، ایشان بر گردنِ من، حقّی دارند.

2 ـ و چون آنها ،حقِّ مرا با طاعت و پند و اندرز پذيري ،به جا آوردند و با ياري و پشت گرمیِ آنان ،از

دستِ صياد، نجات يافتم ، من نيز بايد از عُهده ي کارهاي رياست بر آيم و سبب سَروریِ خود را به انجام رسانم. «من نيز بايد وظيفه ی خود را انجام دهم»

 

3ـ و مي ترسم اگر اوّل،  گِره هاي مرا باز کني خسته شوي و  برخي از آنان گرفتار بمانند . وتا من،

بسته باشم ،هر چند که خسته شده باشي، سُستي در حقِّ مرا صحيح نمي داني و دلت به آن راضي

نمي شود.

4ـ و همان گونه که در وقتِ بلا و گرفتاري با هم بوده ايم، در وقتِ آسايش، همراهي بهتر است وگر

نَه،  سرزنش کنندگان، فرصتِ بدگويي پيدا مي کنند.

 

¤ موش گفت: «عادت اهل مکرمت اين است و عقيدت ارباب مودّت بدين خصلت پسنديده و سيرت ستوده در موالات تو صافي تر گردد و ثقت دوستان به کرم عهده تو بيفزايد» و آن گاه به جّد و رغبت بندهاي ايشان تمام ببريد و مُطَّوقه و يارانش مطلق و ايمن بازگشتند.

واژگان

اهل مکرمت : جوانمردان                              موالات: دوستي ها

ارباب مودّت: دوست داران                           ثقت: اعتماد و اطمینان

خصلت: خلق و خو                                       مُطلق: رها

معني):

1ـ موش گفت: « روشِ جوانمردان، همين است و نظرِ دوستان، به اين خُلق و خوي پسنديده و باطنِ

پاکِ تو، در دوستیِ تو پاک تر مي شود. (بيشتر شيفته ی  دوستیِ تو مي شوند) و اعتمادِ دوستان به

بزرگواري و پيمان داري تو بيشتر مي شود».

2ـ و آن وقت با جدّيت و ميل فراوان ،بندِ آنها را باز کرد و مُطَّوقه و دوستانش، رها و آسوده برگشتند.

 

حسین حسین زاده بافرانی…..دبیر دبیرستان چمرانِ نایین…اسفند 96

 


B L O G F A . C O M

” + data[i].date + “

جواب تمرین های درس پانزدهم فارسی یازدهم
جواب تمرین های درس پانزدهم فارسی یازدهم
0

جواب سوال های کتاب آزمایشگاه دهم x بخوانید...